بریدههایی از کتاب نا
۴٫۷
(۲۲۹)
«بیشتر از آنچه میخوانید، فکر کنید. اگر به صِرف خواندن عادت کنید، در بین متنها و سطرها محدود میشوید. آنوقت نوآور نمیشوید.»
Zahra
در شبانهروز چند ساعت مطالعه میکنید؟
- جور دیگری این را بپرس؛ اینکه در شبانهروز چقدر با کتاب هستی؟
- چه فرقی بین این دو سؤال هست؟
- اگر بپرسی چند ساعت مطالعه میکنی، میگویم بین هشت تا ده ساعت. اما اگر بپرسی چند ساعت با کتاب هستی، جوابم این است که تا وقتی بیدارم و خوابم نرفته باشد با کتاب همنشینم. وقتی در خیابان قدم میزنم، به موضوعی فکر میکنم تا حل شود. زمانیکه با قصاب حرف میزنم، در ذهنم مسئلهای است که قصد دارم حلش کنم. کنار سفره که مینشینم تا غذایی بخورم، سؤالی برای حلشدن در ذهنم میچرخد. بنابراین من مدام با کتاب هستم؛ کتاب با من زندگی میکند و من با کتاب زندگی میکنم.
Zahra
این سؤالها و کنجکاویها برای او بشارت بودند. میگفت: «سؤال بیشتر از دعا مرا به خدا نزدیک میکند.»
سیما
اگر شاگردانش را میدید که بین راه سرشان به اینور و آنور میچرخد، تشر میزد که از فرصت بین راه برای فکرکردن استفاده کنند. میگفت: «بیشتر از آنچه میخوانید، فکر کنید. اگر به صِرف خواندن عادت کنید، در بین متنها و سطرها محدود میشوید. آنوقت نوآور نمیشوید.»
راحله
میگفت: «سؤال بیشتر از دعا مرا به خدا نزدیک میکند.»
وحید
«دختر رحمت است و پسر نعمت. در قیامت خداوند از نعمت سؤال میکند و به رحمت ثواب میدهد.»
سیما
جانم فدای عواطف و روح و قلب تو؛ قلبی که بر من گشودی و ارزش این برای من بیش از آن بود که همهٔ گنجهای دنیا را به من هدیه بدهی،
سیما
مرگ امری خدایی و برگشتناپذیر و حکمی الهی است که بر پیامبران و همهٔ اولیای خدا رفته است و دفعشدنی نیست.
سیما
حاج عباس نامهٔ تعدادی از این جوانها را آورد. دهپانزده دینار عراقی هم لای نامه بود. با زبانی ساده و خودمانی نوشته بودند: «ما نماز نمیخوانیم، روزه نمیگیریم، اما میدانیم شما مظلوم هستید. این پول ناچیز را از ما قبول کنید، شاید لازمتان شود. ما فردا ساعت سه بعدازظهر میآییم به کمک شما.»
جوینده
همیشه احساس میکرد جای قرآن در حوزه خالی است.
سیما
علم بزرگترین نعمتی است که خداوند پس از ایمان به بشر ارزانی میدارد
سیما
دکتر زکریا ابراهیم، که فارغالتحصیل دانشگاه سوربن و استاد دانشگاه الازهر بود و مکاتب غربی را خوب میشناخت و نقدهایش شهرت داشتند، بعد از خواندن این کتاب گفت: «اگر این کتاب به انگلیسی ترجمه شود، تفکر مادی باقی نمیماند.» اما حوزههای علمیه به این کتاب توجهی نکردند درحالیکه محمدباقر آرزو داشت این کتاب بین طلبهها دستبهدست شود.
جوینده
شبی که سرخوش میخواندم و به اینجا رسیدم: «مزد من از مردم عراق مانند مزد مسلمبنعقیل از اهل کوفه است. اگر داستانهای پلیسی یا چیزهای احمقانه مینوشتم به من بیشتر احترام میگذاشتند و تقدیسم میکردند»، انگار در خلأ رها شدم. قدرشناسی چیز کمیابی است بین ما...
maryhzd
«شما عربید؟» محمدباقر لبخند زد و جواب داد: «بله، اما ریشههای ما به اصفهان برمیگردد.»
وحید
یکی از شاگردانی که بهتازگی به درس او میآمد پرسید:
- استاد شما خانه از خودتان دارید؟
- بله.
- کجاست؟
- در بهشت، انشاءالله.
راحله
کتاب فدک در تاریخ را در فرصت تعطیلی حوزهٔ نجف، در ماه رمضان سال هزاروسیصدوبیستوهفت نوشت، درحالیکه سیزده سالش بود.
وحید
بهار دوازده سالگی، کتاب معالمالدین و ملاذالمجتهدین را دست برادر دید، آن را خواند و بر آن ایراد گرفت. اسماعیل در جواب گفت: «این همان ایرادی است که صاحب کفایه بر صاحب معالم گرفته.»
وحید
کسی باید از جان میگذشت و جلو میافتاد که این مردگیِ عادیشده را تکانی بدهد.
محمدرضا میرباقری
صبا و نبوغ خواستند بابا از پول توجیبی هرروزه ده فلس بیشتر به آنها بدهد تا بتوانند مثل بعضی از دوستانشان در مدرسه موز بخرند. پدر پرسید: «حرفی نیست. اما یک سؤال: همهٔ دوستانتان در مدرسه موز میخورند؟» کمی مکث کردند. صبا گفت: «نه بابا، تعداد کمی از بچهها میخورند.» بابا دست کشید سر او و گفت: «بهتر نیست شما از اقلیت نباشید؟»
مکث جعفر و نبوغ طولانی شده بود.
maryhzd
اگر بپرسی چند ساعت مطالعه میکنی، میگویم بین هشت تا ده ساعت. اما اگر بپرسی چند ساعت با کتاب هستی، جوابم این است که تا وقتی بیدارم و خوابم نرفته باشد با کتاب همنشینم. وقتی در خیابان قدم میزنم، به موضوعی فکر میکنم تا حل شود. زمانیکه با قصاب حرف میزنم، در ذهنم مسئلهای است که قصد دارم حلش کنم. کنار سفره که مینشینم تا غذایی بخورم، سؤالی برای حلشدن در ذهنم میچرخد. بنابراین من مدام با کتاب هستم؛ کتاب با من زندگی میکند و من با کتاب زندگی میکنم.
گیله مرد
میگفت: «همهٔ فداکاریها و امیدها به باد رفت. من که عقبنشینی نمیکنم، آنها هم مرا میکشند، ولی نمیخواهم در زندان کشته شوم، میخواهم پیش چشم مردم کشته شوم، شاید خونم آنها را بیدار کند. من که جز خون سلاح دیگری ندارم، همان را هم میخواهند از چنگم دربیاورند.»
راحله
«بیشتر از آنچه میخوانید، فکر کنید. اگر به صِرف خواندن عادت کنید، در بین متنها و سطرها محدود میشوید. آنوقت نوآور نمیشوید.»
گیله مرد
فاطمه به شوخی گفت: «پس اینهمه کتاب می نویسی، یکی را تقدیم کن به همسر عزیزت.» محمدباقر خیلی جدی جواب داد: «اینها را برای کسی نمینویسم... اینها مال خدا است!»
سیما
پس از آن دلخوش به نامههایی بود که برای آنها مینوشت یا نامههایی که از آنها به دستش میرسید. انگار بوی آنها را برایش آورده باشند، نامهها را میبوسید و بر چشم میگذاشت. میگریست و میخواند، آنقدر که دوات نامه با اشک چشمش میآمیخت
Chamran_lover
برای خودش این چیزها شگفتی نداشت. میگفت زمان تحصیل به اندازهٔ پنج نفر آدم سختکوش درس خوانده.
Chamran_lover
ز «روژه گارودی» نام برد که مشتاق زیارت اوست. بعد پرسید: «شما کجا و در کدام دانشگاه درس خواندهاید؟» محمدباقر لبخندی زد و جواب داد:
- در دانشگاه درس نخواندهام، نه در عراق، نه در جای دیگر.
- پس کجا درس خواندهاید؟
- در مسجد. اینجا در نجف، طلبهها در مسجد درس میخوانند.
- اگر اینطور باشد، به خدا قسم مساجد نجف از دانشگاههای اروپا برترند.
Chamran_lover
سالها بعد، طلبهای از او پرسید: «اگر کسی از شما بپرسد محمدباقر صدر چطور محمدباقر صدر شد، چه پاسخی میدهید؟» جواب داد: «محمدباقر صدر ده درصد مطالعه میکند و نود درصد میاندیشد.»
fr
اگر داستانهای پلیسی یا چیزهای احمقانه مینوشتم، به من بیشتر احترام میگذاشتند و تقدیسم میکردند...
محمدرضا میرباقری
کتاب در کمتر از یک ماه در بازار کمیاب شد. آن را برای چاپ دوم آماده میکردند که خبر رسید عدهای از اهل سنت هم مشتری کتاباند، یعنی میخواهند مقلد او باشند. تعدادی از دانشگاهیان بغداد به ملاقات او آمدند و گفتند با این کتاب تقلیدشان را از ابوحنیفه برمیگردانند.
Chamran_lover
سلام نمازش را که داد، رو برگرداند:
- ابومحمدعلی، چی شده؟
- خبر خوش، سید! انقلاب پیروز شد، الآن رادیو تهران اعلام کرد.
به سجده افتاد و شکر کرد و به جان محیالدین دعا کرد. نماز را خواند و راهی مسجد جواهری شد. آنجا، بعد از نماز مغرب و عشاء، برای شاگردانش درس اصول فقه میگفت. وارد شد. همگی دورتادور نشسته بودند. به پایش بلند شدند. بشاش به نظر میرسید. کنارشان نشست. بعد از بسمالله، گفت: «الحمدلله، رؤیای انبیا تعبیر شد... الحمدلله.»
miiimkaaaf
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان