بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حافظ به گفته‌ی حافظ | طاقچه
تصویر جلد کتاب حافظ به گفته‌ی حافظ

بریده‌هایی از کتاب حافظ به گفته‌ی حافظ

انتشارات:فرهنگ معاصر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۸ رأی
۳٫۹
(۱۸)
ذهن و زبان حافظ، حافظ حافظه ماست،
|هیـچِ‌مطلقـ|
حافظ، در کار پرآوازه‌ترین صوفی زمان، شاه نعمت‌الله ولی هم متحیر است، و چون غزل معروف شاه‌ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم‌به شیراز می‌رسد، حافظ غزلی به طنز در تضمین آن می‌سازد: آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند؟
سیّد جواد
امروز گر از سلطان، رندی طلبد توشه فردا ز درِ رندی، توشه طلبد سلطان!
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
طالب لعل و گهر، نیست و گر نه خورشید همچنان در عمل معدن و کان است که بود
سپهر
چه ساز بود که در پرده می زد آن مطرب؟ که رفت عمر و هنوزم دِماغ، پُر ز هوا ست
سپهر
اما حافظ، غریب است و غریب می‌ماند، و در آن غربت و تنهایی، چه رشادتی دارد که یک‌تنه به تمام ریاکاران روزگار خود می‌تازد، و پی گرفتن این مبارزه را برای مردم روزگاران پس از خود به ارث می‌گذارد. این غریب روزگاران، از تهمت کافری و نسبت دیوانگی هم بیمی ندارد و می‌داند که در این گستره بی‌نهایت هستی، ذرّه وجود او، نه عظمت دستگاه آفرینش را متزلزل می‌کند، و نه در استواری آن اثری دارد: بیا، که رونق این کارخانه کم نشود به زهدِ همچو تویی، یا به فسق همچو منی
کاربر ۵۵۵۰۵۱۲
بی‌گمان حافظ جلوه‌های زیبایی را در این جهان خاکی هم می‌دیده و عشق این جهانی هم داشته است. یک کور مادرزاد هم می‌تواند تصوّری از زیبایی داشته باشد و کور عاشق و عاشق کور هم همیشه در دنیا بوده است. اما حافظ، در شماری از غزل‌ها، و نه در همه غزل‌ها، از عشقی سخن می‌گوید که معشوقش از این جهان خاکی نیست، و عشق ورزی با او هیچ آدابی و تدبیری جز «طهارت به خون جگر» نمی‌خواهد.
سپهر
فرمانروایی شهر و ولایت به ظاهر در دست امیری یا پادشاهی و در واقع، در اختیار رندانی بود که دین و اخلاق و معرفت و جوانمردی را ابزار سُلطه بر سرنوشت مردم ساخته بودند و هرچه می‌خواستند، می‌کردند. در کنار آن جماعت هم، آنها که باید مردم را به راه حقّ و راستی می‌بردند، خود غرق در ریاکاری بودند، و حافظ شاید از بیم و احتیاط! نام خود را هم در کنار آنها می‌نهاد، تا بتواند بگوید: می خور، که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری، همه تزویرمی‌کنند
کاربر ۵۵۵۰۵۱۲
فرمانروایی شهر و ولایت به ظاهر در دست امیری یا پادشاهی و در واقع، در اختیار رندانی بود که دین و اخلاق و معرفت و جوانمردی را ابزار سُلطه بر سرنوشت مردم ساخته بودند و هرچه می‌خواستند، می‌کردند. در کنار آن جماعت هم، آنها که باید مردم را به راه حقّ و راستی می‌بردند، خود غرق در ریاکاری بودند، و حافظ شاید از بیم و احتیاط! نام خود را هم در کنار آنها می‌نهاد، تا بتواند بگوید: می خور، که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری، همه تزویرمی‌کنند
کاربر ۵۵۵۰۵۱۲
فرمانروایی شهر و ولایت به ظاهر در دست امیری یا پادشاهی و در واقع، در اختیار رندانی بود که دین و اخلاق و معرفت و جوانمردی را ابزار سُلطه بر سرنوشت مردم ساخته بودند و هرچه می‌خواستند، می‌کردند. در کنار آن جماعت هم، آنها که باید مردم را به راه حقّ و راستی می‌بردند، خود غرق در ریاکاری بودند، و حافظ شاید از بیم و احتیاط! نام خود را هم در کنار آنها می‌نهاد، تا بتواند بگوید: می خور، که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری، همه تزویرمی‌کنند
کاربر ۵۵۵۰۵۱۲
در ایران هم ما فقط زبان هزل عبید را دیده، و او را به کوی بدنامان رانده‌ایم. اما عبید در همان سنگر آزادگی که زورمندان در برابر آن ایستاده‌اند و اکثریت‌ها درکی از آن ندارند
سپهر
حافظ، حافظ قرآن است، و نه فقط این که آیه‌ها را از بر بخواند. یک حافظ قرآن معنی هر آیه را هم می‌داند، و از ربط هر آیه با آیه‌های دیگر هم آگاه است. می‌داند که در خواندن هر واژه و تعبیر هم نظرهای متفاوتی بوده و هست
سپهر
از روزگار خلفای راشدین نظرها یک‌دست نبوده و ناچار شیوه قرائت هفت تن از معلّمان قرآن را شیوه‌های پذیرفته شمرده‌اند. پس از درگذشت آن هفت تن هم، دو تن از شاگردان معتبرِ هر یک را به عنوان معلّمان قرآن شناخته‌اند، که این خود چهارده روایت از آن هفت قرائت پدید آورده، و خواجه شمس‌الدّین محمّد، باید تمام موارد اختلاف آن چهارده روایت را آموخته باشد تا به او حافظ گفته باشند. اعتقاد و ایمان، و راهی با خدا هم باید با این توانایی همراه باشد، و یک معنی عشق در کلام حافظ همان راهی با خدا ست که او را در آموختن این دقایق توانا می‌کرده است: عشقت رسد به فریاد، گر خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی، با چارده روایت
سپهر
سخن از درس قرآن هم در کلام او هست: حافظا! در کنج فقر و خلوت شبهای تار تا بود وِردت دعا و درس قرآن، غم مخور
سپهر
چرا حافظ! چو می ترسیدی از هجر نکردی شکرِ ایام وصالش؟
سپهر
لطیفه‌یی است نهانی، که عشق از آن خیزد که نام آن نه لب لعل و خطّ زنگاری است جمال شخص، نه چشم است و زلف و عارض و خال هزار نکته در این کاروبارِ دلداری است
سپهر
در کلام حافظ میان صوفی و زاهد، و میان خانقاه و صومعه فرقی نیست.
سپهر
صوفیان جمله حریف اند و نظرباز، ولی زین میان، حافظِ دل سوخته بدنام افتاد
سپهر
زهی سجّاده تقوی که یک ساغر نمی ارزد!
سپهر
شهر خالی است ز عشّاق، بود کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند؟ (۱۸۹: ۶) و اگر شنیده یا خوانده‌اید که «دستی از غیب برون آید و کاری بکند» تصرّفی است که گویا پس از ویرانی حاصل از یورش‌های تیمور لنگ در سخن حافظ کرده‌اند، و در دست‌نویس‌های معتبر دیوان او نیست.
سپهر
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
سپهر
من ام که شهره شهر ام به عشق ورزیدن من ام که دیده نیالوده ام به بد دیدن
سپهر
دیگران قرعه قسمت، همه بر عیش زدند دل غم دیده ما بود که هم بر غم زد
سپهر
مدّعی، خواست که آید به تماشاگهِ راز دستِ غیب، آمد و بر سینه نامحرم زد
سپهر
شب گردِ خرگاهِ افق، پرده شام اندازد (۱۵۰: ۵ و ۶) باز هم نمی‌توانیم با قطع و یقین بگوییم که حافظ می خورده، یا میخواره بوده است، و جرّ و بحث بر سر اثبات و ردّ این هم کودکانه است و بی‌نتیجه! کدام سند معتبر و مکتوبی از سال‌های قرن هشتم هجری داریم که حافظ به تهمت یا به جرم می خوردن، گرفتار داروغه شده باشد؟ اگر احتمال می خوردن او به یقین نزدیک می‌نماید، از روی گفته‌های اوست: در غزل‌هایی که او از پایان ماه رمضان سخن
elida6889
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار؟ کارِ مُلک است آن که تدبیر و تأمّل بایدش
سپهر
در این زمانه، رفیقی که خالی از خلل است صراحی می ناب و سفینه غزل است
سپهر
غلام همتِ دُردی کشان یکرنگ ام نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیه اند
سپهر
با محتسب ام عیب مگویید، که او نیز پیوسته چو ما، در طلب عیش مدام است
سپهر
که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند؟ که آگه است که چون رفت تخت جم بر باد؟
سپهر

حجم

۱۴۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۴۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان