بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ترانه ایزا | طاقچه
تصویر جلد کتاب ترانه ایزا

بریده‌هایی از کتاب ترانه ایزا

نویسنده:ماگدا سابو
انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۴۳ رأی
۴٫۰
(۴۳)
«یه‌کم وقت می‌خوام تا خودم رو جمع‌وجور کنم. آخه خیلی دوستش داشتم.»
Fatemeh
فقط مرده‌ها نیستن که به آرامش نیاز دارن، زنده‌ها هم به آرامش نیاز دارن. دلم نمی‌خواد خودت رو با گریه‌زاری هلاک کنی
نسیم رحیمی
زمستان در نظرش اثری بود طراحی‌شده با گچ، بهار با آبرنگ، تابستان با رنگ‌روغن و پاییز از آن کارهای چاپ فلزی یا حکاکی‌شده روی چوب.
hamtaf
آدمیزاد هر چیزی را فراموش می‌کند، کافی است ذهنش را درگیر چیز دیگری کند، حتی چیزی که هرگز پیش از آن دغدغه‌اش را نداشته است.
hamtaf
اولین بار که فهمیدم آدم خودخواهی هستی گریه کردم، وقتی فهمیدم تا جایی حاضری برای این‌واون ازخودگذشتگی کنی که مزاحم کارت نباشه.
hamtaf
زن بیچاره تصورش اینه که گذشتهٔ آدم‌های مسن وبال گردنشونه. ولی نمی‌تونه ببینه همین گذشته چقدر راه‌گشاست و ارزشمنده؛ و کلیدی برای ورود به زمان حال.»
نسیم رحیمی
هروقت یکی از بچه‌ها تمایلی به یادگیری نشان نمی‌داد و راه نمی‌آمد، بچه را می‌زد، بی هیچ خشمی، درست مثل پزشکی که با خونسردی دارویی بدمزه تجویز می‌کند چون صلاح بیمار در آن است.
hamtaf
از این فکر لرزه بر اندامش افتاد، نه چون حقیقت داشت،‌ بلکه چون خودش به این تشخیص رسیده بود.
خوش
درطول این سال‌ها به آزادی غم‌باری که مختص آدم‌های تنهاست خو کرده بود،‌ اینکه مجبور نبود به کسی جواب پس‌بدهد، اینکه مجبور نبود به آدم‌ها توضیح بدهد کِی و کجا می‌رود و کِی برمی‌گردد. واقعاً خودش هم نمی‌دانست چرا این‌قدر برایش آزاردهنده است که به مادرش بگوید کجا دارد می‌رود؛ او که با کسی رفت‌وآمد پنهانی‌ای نداشت
hamtaf
در نهایت با تقدیرش کنار آمد.
da☾
مغازه‌ها پر از آدم بود، بچه‌ها گریه می‌کردند و ترافیک سنگین بود. چراغ راهنمای ماشین‌ها چشمک می‌زد. یک‌جورهایی به آنها غبطه می‌خورد، به این شتاب‌زدگی‌شان؛ هیچ‌وقت آگاهانه به این فکر نکرده بود که احتمالاً کسی جایی انتظارشان را می‌کشد. هیچ‌کس منتظر او نبود، به‌جز سگشان، کاپیتان.
aram0_0
بعداݧݧݧݩݧً دیگر زنده نخواهد بود
Ms.
فقط دلش می‌خواست راحتش بگذارند.
da☾
«حالا تک‌وتنها باید چی‌کار کنم؟»
da☾
چرا آدم‌ها هیچ احترامی برای نیاز او به سکوت قائل نیستند؟
da☾
ایزا بحران عاطفی دیگری نمی‌خواست، بحرانی در زندگی‌اش داشت و همان برایش کفایت می‌کرد.
da☾
اما او از آن دخترهای خودنما نبود
da☾
این‌یکی کتاب می‌خواهد، خب بگذار به کتاب‌هایش برسد.
da☾
صورتی که مقابلشان بود متین بود و بی‌تفاوت و خالی از هرگونه احساس، خالی از هر حسی که نشان بدهد حالا که می‌رود دلش گرفته یا مثلاً خوشحال است که دارد راه می‌افتد.
da☾
خیلی ساده از تنها بودن لذت می‌برد، از اینکه کسی دور و برش نباشد که مصاحبت او را بطلبد، به‌خصوص که مجبور نباشد با غم‌وغصهٔ یک نفر دیگر سر کند
da☾
آدمیزاد هر چیزی را فراموش می‌کند، کافی است ذهنش را درگیر چیز دیگری کند، حتی چیزی که هرگز پیش از آن دغدغه‌اش را نداشته است.
da☾
دنیایی که از بیرون به او فشار می‌آورد و دنیای درونش، دنیایی که با آن خو گرفته بود، چندان باهم سازگار نبودند
da☾
گیکا یکباره بغض کرد ولی خودش هم نمی‌دانست چرا.
da☾
مطمئنم که می‌خوام زندگی کنم. البته یقین ندارم ولی به نظرم این‌طوری می‌آد.
da☾
خودش هم نمی‌دانست چرا رفتن او این‌قدر برایش ترسناک بود، احساسش این‌گونه بود.
da☾
توی خانهٔ خاله اِما یاد گرفته بود که شگون ندارد آدم بلندبلند دربارهٔ اتفاقات بد حرف بزند یا در واقع نام چیزی را به زبان بیاورد که آسایش آدم را به‌هم می‌زند، چون فرشته‌هایی پشت‌سرت هستند که با دقت گوش می‌دهند، دو فرشته، یکی سفید و یکی سیاه، و آن که سیاه است خیروصلاحمان را نمی‌خواهد. خدا نکند به گوشش بخورد که آدم‌ها از چه چیزی بیش از همه می‌ترسند یا بو ببرد که علت آن ترس چیست، آن‌وقت عدل همان چیزی را که بی‌محابا به زبان آورده بودند به سرشان می‌آورد.
نسیم رحیمی
چقدر سخته زندگی با یه قلب سنگی، طوری‌که حتی جرئت نکنی موقع سوگواری کنار بالین دوشیزگان مرده هم کمی خودت رو رها کنی! زن بیچاره تصورش اینه که گذشتهٔ آدم‌های مسن وبال گردنشونه. ولی نمی‌تونه ببینه همین گذشته چقدر راه‌گشاست و ارزشمنده؛ و کلیدی برای ورود به زمان حال.
benyamin parang
حق با او بود، همیشه حق با او بود، مسئله فقط این بود که آدم‌های پیر رفته‌رفته به اشیا دل می‌بندند و آن‌وقت آن اشیا برایشان معنایی می‌یابد که برای جوان‌ترها ندارد.
hamtaf
«تو هیچ‌وقت پیر نمی‌شی. این‌قدر بی‌مسئولیتی که امکان نداره پیر بشی.»
hamtaf
علتش این بود که فقط چند هفتهٔ آخر پاییز و تابستان را به مدرسه می‌رفت، یعنی وقت‌هایی که برای مدرسه رفتن هم وقت داشت هم کفش
hamtaf

حجم

۴۷۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۲۱ صفحه

حجم

۴۷۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۲۱ صفحه

قیمت:
۱۸۰,۰۰۰
تومان