بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب صدرا در فردا | طاقچه
۴٫۵
(۲۸)
بعد یک دفعه به پای بهنام تیر خورد. بهنام پایش را گرفت و روی زمین افتاد.» مامان با کفگیر کیک را برگرداند و گفت: «وای چه وحشتناک! بعدش چه شد؟» صدرا گفت: «بعدش دیگر هیچی... از خواب بیدار شدم.» مامان گفت: «پس یادم باشد برای همه‌تان صدقه کنار بگذارم.» صدرا گفت: «صدقه برای چه؟ مگر واقعاً قرار است تیر بخوریم؟»
a Booker
بچه‌ها با صدای بلند گفتند: «سیب!» آقای حکیمی گفت: «کجای این کلمه سیب است؟ نشانم بدهید ببینم.» بچه‌ها با تعجب نگاهش کردند. علی گفت: «همه جایش سیب است دیگر.» آقای حکیمی گفت: «ولی من سیب نمی‌بینم. فقط چند تا خط و نقطه می‌بینم.» حامد گفت: «آهان... سیب واقعی منظورتان است؟» مهدی گفت: «خود این کلمه که سیب نیست. معنی‌اش سیب است.» آقای حکیمی گفت: «معنی‌اش کو؟ بهم نشان بدهید.» بچه‌ها هم‌دیگر را نگاه کردند. حامد گفت: «معنی‌اش را چه‌طور نشان بدهیم. خب معنی است دیگر!» آقای حکیمی دستش را روی تخته گذاشت و گفت: «می‌خواهم بدانم که این معنیِ سیب، دقیقاً کجای این کلمه قرار گرفته است. مثلا آیا زیر حرف س است یا بالای آن؟ یا زیر حرف ی؟ اصلا شاید وسط نقطهٔ ب باشد!» مهدی گفت: «معنی یک کلمه، جا ندارد.»
a Booker
مهدی گفت: «به خاطر این‌که تن ما از جنس ماده است و مکان دارد، ولی روح ما از ماده نیست و جا ندارد... مثل خودکاری که توی خیالمان بود...» آقای حکیمی گفت: «آفرین، همین‌طور است. توی خواب هم همین اتفاق می‌افتد، روح ما می‌تواند تند و تند به جاهای مختلف برود... حالا می‌خواهم یک چیز دیگر هم به‌تان بگویم. روح ما نه تنها مکان ندارد، بلکه زمان هم ندارد.» حامد گفت: «یعنی چه؟»
a Booker

حجم

۸۳۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۸۳۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۱۴,۴۰۰
۴,۳۲۰
۷۰%
تومان