بریدههایی از کتاب ماجراهای کلاس پرحاشیه
۴٫۴
(۱۱۹)
انضباط که درس نیست.
Black
سیب گفت: من میخواستم...
گوجه وسط حرفش پرید و گفت: تو چی میگی. تو مگه سبزیجاتی؟ چرا بیربط اومدی؟
Black
به اولین کسی که به شما گفت: «ظاهر مهم نیست، دلت پاک باشه» یک آفتابه پر از آب معدنی بدهید. دقت کنید که آفتابه را از دستشویی برداشته باشید و نشُسته باشیدش. بعد به او بگویید: از این آفتابه آب بخور. اگر اعتراضی کرد، بگویید: ظاهر ظرف که مهم نیست، مهم کیفیت آب معدنی است.
نیکام
باباجان بذارید بره خودشو بکشه. کسی مجبورش نکرده، و دوباره خوابید.
Black
تمرین:لطفاً به سؤالات زیر پاسخ مناسب دهید:
کسی که مریض میشود ...
الف) خیلی خوش به حالش میشود؛ چون به خاطر مریضی مدرسه نمیآید و حال میکند.
ب) روزگارش سیاه است؛ چون نه میتواند بازی کند، نه بستنی بخورد و نه تهدیگ ماکارونی.
ج) همهاش دعا میکند که دکتر برایش آمپول ننویسد. بعداً ادعای مرد بودن هم دارد.
د) باید به فکر درمان باشد، نه اینکه کاری کند کلاً سلامتیاش برنگردد.
Black
شاخینسب که تازه فهمیده بود جریان چیست، گفت: آهان. فهمیدم کدوما رو میگید. اینا که بعضیاشون خیلی مغرورن. انگار فقط اینا اوریجینالن و ماها همه فِیکیم.
گفتم: دقیقاً. فکر میکنن هر جملهشون تو فضای مجازی اونقدر مهمه که جونِ کلی آدم رو نجات میده.
خندان خندید و گفت: بابا اینا رو کسی توی دنیای واقعی تحملشون نکرده، حالا اومدن توی فضای مجازی و دارن مثل نونوا تند تند پست میذارن. آدم میخواد از دست اینا خودش رو با کشِ تنبان دار بزنه. به همهچیزِ خودشون مینازن، در حالی که هیچچیزی ندارن.
Black
تمرین:با قرار دادن علامت بزرگتر به جای علامت سؤال، نشان دهید که کدام بزرگتر است:
خواب کوآلا که هجده ساعت در روز است؟ خواب ما در تعطیلات تابستان
سرعت یوزپلنگ آفریقایی موقع شکار آهوی گریزپا؟ سرعت ما وقتی که باطری گوشی در حال تمام شدن است و باید خودمان را به شارژر برسانیم.
Black
سرخپوستها جلوی دروازه آتش درست کنن که کسی گل نزنه. هندیها با فیل به سمت دروازه حریف حمله کنن و توی توپشون مار بذارن که کسی نتونه اونو بگیره. چینیها هم با کونگفو حریف رو کنار بزنن.
Black
ما همه یه سرود میخونیم تا بگیم همه با اختلافات نژادی و لهجه و زبانی که داریم، دارای یه فرهنگ و عقیدهٔ واحد و یه کشور واحد هستیم. این شعری که همه با هم میخونیم، نشون میده که همه با هم هستیم. سرود ملی فقط سرود نیست؛ بلکه داره مهمترین اعتقاداتی که در مورد ایران داریم رو بیان میکنه.
کتابخور
گفتم: نه؛ کلاً فوتبال بازی نمیکنه.
مشکوک پرسید: پس چه کار میکنه؟
گفتم: بردنش توی آشپزخونهٔ یه رستوران داره ظرف میشوره و هویج و کلم خورد میکنه. هر ۱۰ دقیقه یه بار هم نگاهی به ماهیتابه میاندازه که پیاز داغها نسوزه.
یا فاطمه زهرا (س)
بچهها که داغ دلشون تازه شده بود، شروع کردند به حرف زدن. من هم چیزی نگفتم تا هر کی هر چه دوست دارد، بگوید.
آسیمهسر گفت: طرف قیافش طوریه انگار دفاع ذخیره فوتبال دستیه که روش اسید ریخته باشن، طوری که مگس با وساطت فامیل روش میشینه، بعد دائم از قیافهاش تعریف میکنه.
مشکوک گفت: هیکلش هم یه چیزی ما بین بالاتنه خیار چنبر و نیمرخ چنگالِ زنگزدس. چنان خودش رو میگیره انگار رضازاده رو زده. یا اونقدر چاقه که با اون هیکلش اگه از جلوی تلوزیون رد بشه، به سرِ کچلم قسم سه قسمت سریال رو از دست دادی. یا اونقدر لاغره که بذاریش جلوی آفتاب، ازش نور رد میشه.
Black
من که خوشحال شده بودم که بچهها از بحث خوششان آمده گفتم: هر چی دوست دارید کُری بخونید. فقط اسم تیم یا کسی رو نبرین؛ و الّا از کتاب حذف میشه.
بچهها شروع کردند به کری خواندن و کَلکَل. گفتم: تا حالا به این فکر کردید که اگه هر کسی توی فوتبال کار خودش رو میکرد و هر طور میخواست بازی میکرد، چی میشد؟ فوتبال بدون قانون و بهتر نبود؟
ناصری گفت: واقعاً چی میشد؟!
خندان گفت: مثلاً بازیکن مهاجم چهار نفر رو دریبل میکرد و میدوید. همینکه به دروازه نزدیک میشد تا میاومد گل بزنه، میدید دروازهبان، برای دروازه در گذاشته و درش رو قفل کرده و کلیدش رو قورت داده. حالا هر چی بازیکن شوت میزد، به درِ بسته میخورد.
Black
آقا! این ربات الآن کجا داره فوتبال بازی میکنه؟
همه منتظر جواب من بودند. دوست داشتند بدانند که این ربات پیشرفته به کدام تیم رفته است. من هم جوابشان را دادم و گفتم: این ربات اصلاً فوتبال بازی نمیکنه.
بچهها که جا خورده بودند، گفتند: یعنی هنوز آماده نشده؟
گفتم: چرا، اتفاقاً کل ساختش تموم شده و الآن جایی مشغوله.
مشکوک که کلافه شده بود، گفت: یعنی فوتبال بازی میکنه؟
گفتم: نه؛ کلاً فوتبال بازی نمیکنه.
مشکوک پرسید: پس چه کار میکنه؟
گفتم: بردنش توی آشپزخونهٔ یه رستوران داره ظرف میشوره و هویج و کلم خورد میکنه. هر ۱۰ دقیقه یه بار هم نگاهی به ماهیتابه میاندازه که پیاز داغها نسوزه.
یا فاطمه زهرا (س)
نماز که تمام شد، بلند شدم و به کتابخانهٔ مسجد رفتم
Black
آقای حسابی معلم علوم مدرسهٔ غیر انتفاعی سر خیابان است. از قدیم نمازش را در همین مسجد میخواند و به همین دلیل با هم دوست و صمیمی شده بودیم. او میدانست که من به بچهها کتاب میدهم و راجعبه کتاب با آنها حرف میزنم. بعد از حال و احوال گفت خواهشی از من دارد. قدری من و من کرد، ولی در نهایت گفت قرار است عمل جراحی انجام بدهد و به همین خاطر مجبور است که مدتی در بیمارستانی در شهری دیگر و منزل بستری بشود.
Black
بچهها هر روز به کتابخانه میآمدند و آنجا را روی سرشان میگذاشتند. من هم هی هیس هیس میکردم، اما گوششان بدهکار نبود. سر کتاب گاهی با هم جر و بحث میکردند و من با اینکه غرولند میکردم، از دعواهایشان لذت میبردم. در همین زد و خورد و گپ و گفتشان بود که علاقههایشان را شناسایی میکردم و کتاب مناسب را بهشان پیشنهاد میدادم. هر کتابی که به آنها میدادم، میگفتم من خودم این کتاب را خواندهام، خیلی باحال است، تو هم بخوان. بعضیهایشان میخندیدند و فکر میکردند شوخی میکنم؛ ولی من واقعاً همهٔ آن کتابها را خوانده بودم.
Black
گفتم: قابلیت سوم، شوتهای خوبی میزند. مثل موشک نقطهزن تنظیم میکند و بدون قلقگیری میزند به خال.
محزون دوباره گفت: مثل فلانی.
گفتم: آنقدر اسمش را ببر تا کلاً کتاب ما چاپ نشود. ول کن دیگه.
محزون گفت: شما که اسم رونالدو را بردی؟
دیدم نمیشود با او بحث کرد. صحبتم را ادامه دادم: چهارمین توانایی، کنترل توپ با پا و ۲۸ نوع دریبل است که عبارتند از رونالدویی، یه پا دو پا، سرکاری، توپ بود دیگه نیست و غیره.
دوباره محزون دستش را بالا برد و گفت: آقا مگه رونالدو اسم بازیکن نیست؟
Black
گفتم: نه. رونالدو یه نوع پودر شوینده است و بحثم را ادامه دادم: قابلیت دوندگی رونالدویی و خوشحالی پس از گل استاندارد به صورت ۲۰ نوع.
این دفعه از عمد اسم رونالدو را گفتم تا محزون دوباره اعتراض کند و یک جواب دندانشکن به او بدهم؛ ولی ایندفعه چیزی نگفت. آشفته گفت: آقا رقص بررهای هم بلده؟
گفتم: رقص بررهای مگه جزء فوتباله؟
مشکوک پرسید: آقا! این ربات الآن کجا داره فوتبال بازی میکنه؟
Black
همه منتظر جواب من بودند. دوست داشتند بدانند که این ربات پیشرفته به کدام تیم رفته است. من هم جوابشان را دادم و گفتم: این ربات اصلاً فوتبال بازی نمیکنه.
بچهها که جا خورده بودند، گفتند: یعنی هنوز آماده نشده؟
گفتم: چرا، اتفاقاً کل ساختش تموم شده و الآن جایی مشغوله.
مشکوک که کلافه شده بود، گفت: یعنی فوتبال بازی میکنه؟
گفتم: نه؛ کلاً فوتبال بازی نمیکنه.
مشکوک پرسید: پس چه کار میکنه؟
گفتم: بردنش توی آشپزخونهٔ یه رستوران داره ظرف میشوره و هویج و کلم خورد میکنه. هر ۱۰ دقیقه یه بار هم نگاهی به ماهیتابه میاندازه که پیاز داغها نسوزه.
از قیافه بچهها پیدا بود که خیلی عصبانی شده بودند. همه صدایشان درآمده بود.
مشکوک که از تعجب موهایش سیخ شده بود، داد زد: پس اینهمه استعداد فوتبالش چی میشه؟ پس برای چی ساختنش؟ وای من دارم دیوونه میشم.
من در مقابل همهٔ سر و صداها خیلی آرام نشستم و پایم را روی آن یکی پایم انداختم و گفتم: ولش کنید بابا. بذارید راحت باشه. چرا الکی کار سخت بهش بدن. ربات به این مهمی نباید سختی بکشه.
Black
گفتم: انضباط درس نیست؟ پس چرا توی کارنامه به انضباط نمره میدن؟ چیزی که اینهمه سال نمرش رو مفت مفت گرفتید، ارزش نداره یه زنگ در موردش حرف بزنیم؟ پس آدم باشید و گوش بدید، و الّا...
یکدفعه ناظم مدرسه وارد کلاس شد و من صحبتهای خشن خود را قطع کردم و ادامه دادم: بله بچههای عزیز! انضباط یعنی نگه داشتن خود از کارهای خلاف قانون و ادب؛ یعنی احترام به قوانین مدرسه و دوری کردن از تمام کارهایی که در مدرسه ممنوع است. ناظم که دید کلاس دارد خوب جلو میرود، از کلاس رفت بیرون.
محزون پرسید: آقا یکهو چرا اینقدر با ما خوب شدید؟ از ناظم ترسیدید؟ همه خندیدند.
گفتم: من مگه مثل شماها هستم که از ناظم بترسم؟
Black
فقط کافیه که آقای ناظم بیاد
Black
مشکوک گفت: هیکلش هم یه چیزی ما بین بالاتنه خیار چنبر و نیمرخ چنگالِ زنگزدس. چنان خودش رو میگیره انگار رضازاده رو زده. یا اونقدر چاقه که با اون هیکلش اگه از جلوی تلوزیون رد بشه، به سرِ کچلم قسم سه قسمت سریال رو از دست دادی. یا اونقدر لاغره که بذاریش جلوی آفتاب، ازش نور رد میشه.
کنجکاو داد زد: از همه بیشتر میدونید از چی حرصم میگیره؟ طرف اونقدر موهاش ریخته انگار اسید سولفات منیزیوم به جای شامپو زده به سرش، بعد اومده تبلیغ لوسیون ریزش مو میکنه.
zeynab
دست توی جیبم کردم و کاغذ را در آوردم و بلند خواندم: دو تا نون و یک کیلو خیارشور بخر. فقط مثل اون دفعه کپکزده نباشه. بچهها از خنده داشتند زمین را گاز میگرفتند. گفتم: نه. کاغذ اشتباه بود، سریع کاغذ را در جیبم گذاشتم و کاغذ دیگر را برداشتم و خواندم: تلفن شما تا هفتاد و دو ساعت دیگر قطع میشود. خب پول قبض رو بده گدا!. بچهها آنقدر خندیده بودند که کار از زمین گاز گرفتن گذشته بود. داشتند همدیگر را گاز میگرفتند.
zeynab
اقامه نماز یعنی نماز در زندگی چنان برجسته بشه که یکی از اهداف اصلی زندگی ما بشه.
صدف
مانده بودم که تفنگ حبابساز به چه درد من میخورد؛ ولی در عوض با کادو بعدی که سنگپا بود، میدانستم چه کار کنم.
ali
کسی که ندانسته سیم برق را میگیرد...
الف) برق هم ندانسته او را میگیرد.
ب) باید از برق عذرخواهی کند و بگوید که نمیدانسته او بوده.
ج) خدابیامرز تقصیری نداشت.
د) اگر میتوانست بپرسد که این سیم برق هست یا نه، مرگش مثل کسی است که میدانسته سیم برق است.
ali
نفر بعدی آشفته بود و آمد و نوشت: زحمت غنیسازیِ اورانیوم < زحمت باز کردنِ گره کورِ هدفون قبل از استفاده از آن.
آنـأناس
آسیمهسر پرسید: خوب چه کار کنیم تا یادمون نره؟
داد زدم: آسیمهسر، تو این سؤالای خوب رو از کجا میاری؟ بیچاره کمی اولش ترسید، ولی بعدش خوشحال شد.
zeynab
جاهل قاصر...
الف) خیلی اسم سختی دارد.
ب) احتمالاً داداش جاهل ناصر باشد.
ج) معنایش چه میشود؟ فحش که نیست؟
د) یعنی کسی که حقانیت اسلام یا احکام را نمیدانسته و راهی هم برای دانستنش نداشته. چنین کسی در قیامت طبق آنچه وجدانش میفهمد، مورد سؤال قرار میگیرد، نه احکام اسلام.
ali
جاهل قاصر...
الف) خیلی اسم سختی دارد.
ب) احتمالاً داداش جاهل ناصر باشد.
ج) معنایش چه میشود؟ فحش که نیست؟
د) یعنی کسی که حقانیت اسلام یا احکام را نمیدانسته و راهی هم برای دانستنش نداشته. چنین کسی در قیامت طبق آنچه وجدانش میفهمد، مورد سؤال قرار میگیرد، نه احکام اسلام.
ali
حجم
۶۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۶۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۸,۰۰۰
۴,۰۰۰۵۰%
تومان