«میتوانی این کار را بکنی! اگر یکی باشد که بتواند، آن یک نفر تویی.»
«هیچ کاری نیست که تو از پسش برنیایی.»
M.Taha
باور این مسئله آسان است که ثابتقدم بودن ناشی از تلاشهای مکرر و آگاهانه ما برای هدایت اعمال تا رسیدن به اهدافمان است.
M.Taha
گویی تلاش برای سرکوب یک فکر به آن انرژی خاصی داد بود که بعداً دوباره به ذهن خطور کند.
بهار
بعد از اینکه شرکتکنندهها سعی کردند به خرس سفید فکر نکنند، فکرش بارها و بارها برگشت. شرکتکنندههایی که در ابتدا فکر خرس سفید را سرکوب کرده بودند، هنگام درجهبندی تجربهشان گزارش کردند که احساس کردهاند مدام درگیر این فکرند.
این، پیچیدگیِ نامأنوس میل است. تلاش برای سرکوبش، قویترین قصدمان را تخریب میکند و کاری میکند که رسیدن به اهدافمان مشکلتر شود.
بهار
در این مرحله، هنگامی که امیال برآوردهنشده ما زیاد میشوند و انگیزهمان افول میکند، خودِ آگاه و متفکرمان وارد میشود. خودآگاهی ما بهراحتی در دسترس است و به آسانی توجیهاتی برای رهاکردن تلاشهایمان میتراشد. دلیل تراشیدن استعدادی است که ذهن خودآگاهمان در آن استاد است. در چشم برهمزدنی میتوانید خوردن پیتزای دیشب را (ناهار نخوردهاید) یا صرفنظرکردن از باشگاهرفتن امروزتان را (زانویتان درد میکند) توجیه کنید. این استعداد درنهایت باعث میشود که از جنگیدن با خود و محیطمان دست برداریم. دوباره همان جایی هستیم که شروع کرده بودیم.
بهار