«نمیدونم. خوشم میآد دیگه. خب، حالا ده کلمه مورد علاقه تو چیه؟»
دانهدانه مینویسم:
«ترس، باور، قلب، ریشه، چالش، نبرد، صلح، فلاکت، آینده، تنهایی...»
«چرا تنهایی؟»
کاربر ۱۲۳۶۷۲۳
«چون یک آهنگی هست از لوئیس آرمسترانگ به اسم تنهایی`. خیلی قشنگه.» آهنگش به یادم میآید.
«از کجا آهنگشو شنیدهی؟»
«از یه سیدی. توی قفسهت بود، از لوئیس آرمسترانگ.»
کاربر ۱۲۳۶۷۲۳
«چون یک آهنگی هست از لوئیس آرمسترانگ به اسم تنهایی`. خیلی قشنگه.» آهنگش به یادم میآید.
«از کجا آهنگشو شنیدهی؟»
«از یه سیدی. توی قفسهت بود، از لوئیس آرمسترانگ.»
کاربر ۱۲۳۶۷۲۳
من: «من با تو آینده میخوام. یه خونه، یه خونه با تو، توی یه جای قشنگ که توش بامبو، کلم، یه کمی یاسمن و از اون گلهای حسرت مورد علاقهت بکاریم.» (وقتی این تصویر را ترسیم میکنم، تصویرش به قدری واضح و مشخص است که حتماً اشتیاق به آن از یکی از زندگیهای گذشتهام سرچشمه میگیرد.)
possiedo tutto♡