بریدههایی از کتاب تولد در توکیو
۴٫۵
(۲۰۴)
وقتی مسلمان شدم فهمیدم که من فقط باید دنبال نگاه یک نفر باشم و او خداست.
soroosh7561
ژاپنیها به تربیت کودک خیلی اهمیت میدهند. خانوادهها از سن خیلی کم، مسئولیتپذیری را به کودکان آموزش میدهند. مثلاً در خانوادهٔ ما قبل از اینکه ورودی را تمیز نکرده بودم، نمیتوانستم صبحانه بخورم. از چهارپنجسالگی این مسئولیت من بود و باید انجامش میدادم.
محدثه
غیر از دعا خواندن، هر روز به اهلبیت (ع) سلام میدادم. میدانستم جواب سلام واجب است و معصوم به انجام دادن واجباتش مقید است. میدانستم وقتی سلام میدهم اهلبیت جوابم را میدهند
•° زهــــرا °•
تنها چیزی که ذهنم راحت قبولش میکرد، یکتایی خدا بود. اصلاً دربارهاش چون و چرا نمیکردم. ژاپنیها همیشه به بچههایشان میگفتند: مواظب باش کار بد انجام ندهی که آسمان تو را میبیند. با اینکه به بودا اعتقاد داشتند، ولی میگفتند آسمان تو را میبیند. این آسمان با بودا فرق داشت. انگار فطرتاً میدانستند خدایی هست که نظارهگر اعمال انسان است. برای همین، زمانی که از طریق مسیحیت با خدای یکتا آشنا شدم، ذهنم ایندو را به هم ربط داد و متوجه شدم آن آسمانی که ژاپنیها میگفتند همان خدای یکتا بوده.
محدثه
فکر میکردم مردم ایران خیلی فقیرند و آب و هوای ایران مثل عربستان است. از ایران تصوری عربی توی ذهنم بود. فکر میکردم مثل کشورهای عربی است. فکر میکردم کشوری بیابانی است و مردم بهجای استفاده از ماشین، از شتر استفاده میکنند.
بعدها فهمیدم ایران فرق چندانی با ژاپن ندارد. ماشینهای مدل بالا. ساختمانهای زیبا. برجهای بلند و آب و هوای خوب. فهمیدم بیشتر اطلاعاتی که رسانهها دربارهٔ ایران میدادهاند دروغ بوده. فرهنگ ایران خیلی شبیه ژاپن بود. کلمات زیادی هم در سالهای خیلی قبل از طریق سفرهای تجاری راه ابریشم، به ژاپن وارد شده بود. مثلا «چرند و پرند» که ما میگوییم: «چرند پورند». یا کلمهٔ «جان» که ایرانیها برای ابراز محبت استفاده میکنند و مثلا میگویند: فاطمه جان. ما هم در ژاپن میگوییم «چن» که ظاهراً از یک ریشه است. اینها باعث شدند نسبت به ایران حس خوبی پیدا کنم.
مستاجر خدا :)♡
جمله معروفی از حضرت زینب (س) هست که میفرمایند: من چیزی جز زیبایی ندیدم. همیشه برایم سؤال بود که این جمله یعنی چه؟ آن روز روی تل زینبیه فهمیدم منظور حضرت چه بوده. ما توی تشهد هر نماز شهادت میدهیم که: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله. بالاترین و بهترین صفت هر انسانی عبد بودن است و اباعبدالله در کربلا بالاترین و بهترین روش بندگی و عبد بودن را به جهانیان نشان داد. چه چیزی زیباتر از اینکه یکی از بندگان خدا، بندگی را به حد اعلای خود برساند و از همه چیزش در راه خدا بگذرد؟
از بچگی خانوادهام هروقت میخواستند وسیلهای برای خانه بخرند مادرمان میگفت فلان مارک را میخریم که تولید کشور خودمان است. به نظر من صدقه دادن و کارهای خیر خیلی خوب است ولی موقتی است. وقتی به کسی کمک مالی میکنیم درد او را موقتاً درمان کردهایم. اما حمایت از تولید، باعث رونق اقتصاد میشود و رونق اقتصاد باعث ایجاد شغل. به نظر من عقل حکم میکند در کنار کمکهای خیریه که موقتاً دردی را دوا میکند باید به فکر کاری بود که باعث ایجاد شغل میشود و آن درد را از ریشه دوا میکند.
sara
گوشتهای آنجا ذبح شرعی نبود. توی شهرمان هم جایی نبود که گوشت حلال بفروشد. به خاطر همین در آن ششهفت سالی که آنجا بودم گیاهخوار شدم.
ساکنِ ماه🌙
وقتی مسلمان شدم فهمیدم که من فقط باید دنبال نگاه یک نفر باشم و او خداست.
zar
اسلام دین آزادی است؛ به این دلیل که انسان را از خودش و امیالش آزاد میکند. از بند این جهان مادی آزاد میکند.
Sobhan Naghizadeh
با اینکه از قرآن چیزی نمیفهمیدم و معنایش را متوجه نمیشدم همین صوت تنها برایم عین لالایی بود. آرامم میکرد. هروقت به فکر خودکشی میافتادم کافی بود هندزفری را فرو کنم توی گوشم و قرآن را پلی کنم. همان موقع آرامش سرتاپایم را فرامیگرفت.
یاغیش
سر کلاس جغرافی بودیم و معلم داشت دربارهٔ خاورمیانه صحبت میکرد. از فرهنگ مردم میگفت، از صنعتشان، از سبک زندگیشان و دست آخر دربارهٔ دینشان حرف زد. گفت بیشتر مردم خاورمیانه مسلمانند و روزی پنجبار نماز میخوانند و گوشت خوک و شراب نمیخورند و میتوانند تا چهار زن همزمان داشته باشند. این را که گفت پسرها به شوخی گفتند: عجب دین خوبی است! برویم مسلمان شویم. و زدند زیر خنده. دخترها هم بهشان گفتند: خجالت بکشید! این چه فکری است دیگر؟ تا آمد بحث بالا بگیرد، معلم بحث را عوض کرد. کل تعریفی که ما از اسلام در دوران تحصیلمان شنیدیم همین بود. این شد که من همان روز دور اسلام یک دایرهٔ قرمز کشیدم و مطمئن شدم چنین دینی بعید است بتواند به سؤالهای من جواب بدهد.
مستاجر خدا :)♡
حدود یکماه در خانهٔ امریکاییها زندگی کردم. قبل از اینکه به این سفر بروم تصوری که تبلیغات و فیلمهای امریکایی در ذهنم ساخته بودند این بود که امریکا سمبل آزادی، انصاف، حقوق بشر، رونق اقتصادی و فرهنگ است، ولی بعد از اینکه خودم با چشمان خودم آنجا را دیدم و برای مدتی با خانوادههای امریکایی زندگی کردم متوجه شدم کاملاً با آن چیزی که حرفش بود فرق میکند.
مستاجر خدا :)♡
من هفتسال در آرزوی این بودم به جایی مهاجرت کنم که بتوانم راحت و آزادانه حجاب داشته باشم و حالا که به اینجا آمدهام میبینم زنانی هستند که میخواهند آن را نداشته باشند. خیلی حیفم آمد. یاد آن ضربالمثل معروف ژاپنی افتادم که میگفت: «انسانها دنبال آن چیزی هستند که در دستشان نیست.»
مستاجر خدا :)♡
تمام آزادیهایی که میشناسیم نسبی است. اما به هرحال انسان کمالگراست و کمالات را دوست دارد. خدا انسان را جوری آفریده که به کمالات عشق میورزد. آزادی هم یکی از کمالات است. بزرگترین آزادیها پیش خداوند است. خدواند که کمال مطلق است، مظهر آزادی است. کمال آزادی است. انسان اگر میخواهد به آزادی برسد باید به خدا برسد و برای رسیدن به خدا هم اسلام دستوراتی دارد. دستورات اسلام شاید در ظاهر محدودیتهایی ایجاد کند ولی باطن انسان را آزاد میکند. حجاب شاید در ظاهر انسان را کمی محدود کند ولی در باطن به روح انسان آزادی میدهد. به نظر من آزادی حقیقی در اطاعت از خداست.
توی ژاپن خرید لوازم غیرژاپنی کار جِلفی است. حتی قبلترها هم که محصولات ژاپنی اینقدر معروف نبودند هم مردم از محصولات کشور خودشان خرید میکردند. آنقدر خریدند و تولید کردند و رقابت کردند تا بالاخره این روزها در خیلی از محصولات یکی از مهمترین برندهای تولید را دارند
رز سپید
ژاپنیها همیشه به بچههایشان میگفتند: مواظب باش کار بد انجام ندهی که آسمان تو را میبیند. با اینکه به بودا اعتقاد داشتند، ولی میگفتند آسمان تو را میبیند. این آسمان با بودا فرق داشت. انگار فطرتاً میدانستند خدایی هست که نظارهگر اعمال انسان است.
sara
مردممان قبل از این خیلی غیرت داشتند، برای خانوادهشان، برای کشورشان. آنموقع جوانها خیلی راحت میرفتند برای کشور و ناموسشان میجنگیدند. ولی الآن دیگر اینطور نیست. مثلاً در ماجرای هیروشیما یا ناکازاکی، همه میدانند امریکاییها با مردم بیگناه چه کردند، ولی الآن هیچکس ضد آنها ابراز نظر نمیکند. اصلاً ایستادگی نمیکنند، بعضیها حتی اقرار میکنند که این حقمان بود، یعنی کشور ما بوده که اشتباه کرده. حقمان بود که مردم اینطور شوند. بعضیها الآن اینطوری فکر میکنند.
محدثه
به اولین چیزی که برخوردم عکس شهدا بود. من عکس سربازان جنگهای مختلفی را دیده بودم. از عکسهای سیاه و سفید سربازان جنگهای جهانی تا عکسهای رنگی سربازان جنگهای عراق و افغانستان. وجه مشترک همهشان افسردگی و خستگی چهرهها بود. ناامیدی توی چهرههایشان موج میزد. همهشان غصهدار به نظر میرسیدند. ولی اولین چیزی که توجه من را در دفاع مقدس جلب کرد عکس شهدایی بود که قبل از شهادتشان همه شاد و خوشحال بودند. توی چهرهٔ همهشان امید را میدیدی. انگار وسط جشن ازشان عکس گرفته باشند.
مردم ایران به شهیدانشان خیلی احترام میگذارند. خیلی دوستشان دارند. من بارها دیدهام مردم جوری با شهدا انس گرفتهاند که اگر ندانی فکر میکنی آن شهید برادرشان است. فکر میکنی پسرشان است. شاید اصلاً آن شهید را نشناسند. فقط یک اسمی ازش شنیدهاند و یک عکسی دیدهاند، ولی آنقدر بهش علاقه نشان میدهند که فکر میکنی سالها با او زندگی کردهاند.
Book lover 19
فکر میکردم چقدر خوشبختند زنهایی که توی کشوری زندگی میکنند که راحت میتوانند حجاب داشته باشند. ولی وقتی به ایران آمدم و دیدم بعضیها همین حجابی را که من برایش اینقدر جنگیدم رعایت نمیکنند دلم خیلی شکست.
محمدیان
بیشترشان وقتی میدیدند جوابی برایش ندارند میگفتند: تو اشتباه میکنی به این سؤالات فکر میکنی. این چیزها که چرا ندارد. این چیزها که دلیل نمیخواهد.
شهیده
در چترومهایی هم که عضو بودم دربارهٔ شیعه نظرخواهی کردم. اکثر سنیها میگفتند از فکر شیعه بیا بیرون و اصلاً حرف شیعیان را گوش نده. میگفتند شیعیان فرقهٔ گمراهی هستند و اگر به حرفشان گوش بدهی گمراه میشوی. ولی شیعیان میگفتند ما در اسلام فرقههای متفاوتی داریم که یکی از آنها شیعه است. خودتان دربارهٔ فرق اسلامی مطالعه کنید و بعد از تحقیق هرکدام را فکر میکنید درست و برحق است انتخاب کنید.
از این حرف شیعیان خیلی خوشم آمد. قرآن در سوره بقره میفرماید: «لا اکراه فی الدین. قد تبین الرشد من الغی.» یعنی حقیقت روشن است و لازم نیست کسی را وادار به دینی کنید. هرکسی تحقیق میکند و خودش آن چیزی را که فکر میکند صحیح و مطابق حقیقت است انتخاب میکند. دیدم حرف شیعیان به این آیهٔ قرآن نزدیکتر است.
رز سپید
وقتی مسلمان شدم فهمیدم که من فقط باید دنبال نگاه یک نفر باشم و او خداست. فهمیدم لازم ندارم اینقدر به فکر نگاه دیگران باشم. همین که خدا نگاهم میکند برایم بس است.
Sobhan Naghizadeh
توی ژاپن خرید لوازم غیرژاپنی کار جِلفی است. حتی قبلترها هم که محصولات ژاپنی اینقدر معروف نبودند هم مردم از محصولات کشور خودشان خرید میکردند. آنقدر خریدند و تولید کردند و رقابت کردند تا بالاخره این روزها در خیلی از محصولات یکی از مهمترین برندهای تولید را دارند.
sara
در ماجرای هیروشیما یا ناکازاکی، همه میدانند امریکاییها با مردم بیگناه چه کردند، ولی الآن هیچکس ضد آنها ابراز نظر نمیکند. اصلاً ایستادگی نمیکنند، بعضیها حتی اقرار میکنند که این حقمان بود، یعنی کشور ما بوده که اشتباه کرده. حقمان بود که مردم اینطور شوند. بعضیها الآن اینطوری فکر میکنند.
mohaddese
فکر کردی شوخیه؟ فکر کردی اسلام آوردن فقط یه شهادتین بود و تمام شد و رفت؟ باید همهٔ این شرایط را تحمل کنی...
نقطه ویرگول
دلم خیلی شکست. من هفتسال در آرزوی این بودم به جایی مهاجرت کنم که بتوانم راحت و آزادانه حجاب داشته باشم و حالا که به اینجا آمدهام میبینم زنانی هستند که میخواهند آن را نداشته باشند. خیلی حیفم آمد. یاد آن ضربالمثل معروف ژاپنی افتادم که میگفت: «انسانها دنبال آن چیزی هستند که در دستشان نیست.»
Alireza Aziz
بزرگترین آزادیها پیش خداوند است. خدواند که کمال مطلق است، مظهر آزادی است. کمال آزادی است. انسان اگر میخواهد به آزادی برسد باید به خدا برسد و برای رسیدن به خدا هم اسلام دستوراتی دارد. دستورات اسلام شاید در ظاهر محدودیتهایی ایجاد کند ولی باطن انسان را آزاد میکند. حجاب شاید در ظاهر انسان را کمی محدود کند ولی در باطن به روح انسان آزادی میدهد. به نظر من آزادی حقیقی در اطاعت از خداست.
Sobhan Naghizadeh
دیگر اینکه انجیل چیزی دربارهٔ هدف خلقت نمیگوید. مسیحیها هم خودشان دقیق نمیدانند هدف خلقتشان چیست. اکثرشان مینشینند و ساعتها بحث میکنند تا بین خودشان به نتیجهای برسند و هدفی برای خلقت پیدا کنند؛ درصورتی که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلّا لِیعْبُدُونِ». این هدف داشتن یا نداشتن زندگی مهمترین سؤال و دغدغهٔ من از دورهٔ کودکی تا آن وقت بود. انسان بخورد، بخوابد، کار کند، درس بخواند، ازدواج کند، بچهدار شود، نسلش ادامه پیدا کند و... که چه بشود؟ اصلاً برای چه این کارها را بکند؟ اگر نکند چه میشود؟
ب. قاسمی
برای من خیلی عجیب بود این آدمهایی که به من میگفتند این کار را نکن، چطور خودشان را قانع میکردند بدون دانستن علت این اتفاقات، کار و زندگی کنند. چطور ممکن است در لذتها و بازیهایشان سؤال نداشته باشند؟ چطور میتوانستند اینقدر زحمت بکشند، بدون اینکه علت و مقصدش را بدانند؟
Dexter
حجم
۸۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۸۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
۹,۶۰۰۷۰%
تومان