بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تهوع | طاقچه
تصویر جلد کتاب تهوع

بریده‌هایی از کتاب تهوع

نویسنده:ژان پل سارتر
انتشارات:نشر علم
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۶۲ رأی
۳٫۰
(۶۲)
انسان همیشه می‌بازد. تنها حرامزاده‌ها فکر می‌کنند که می‌برند.
niloufar.dh
نمی‌دانم زمانی که در اتاق خود احساس خفقان می‌کنم، کجا باید بروم.
rzvmn
انسان تنها، به ندرت تمایل به خندیدن پیدا می‌کند
rzvmn
به شدت آرزو دارم بخوابم. بی‌خوابی زیادی را تجربه کرده‌ام و تصور می‌کنم تنها یک شب آرام، برای از بین بردن همه ناراحتیها، کفایت می‌کند.
rzvmn
بیشتر از آن حوصله کار کردن نداشتم. در واقع هیچ کاری جز انتظار کشیدن برای فرا رسیدن شب نمی‌توانستم بکنم.
rzvmn
آزاد بودم. دیگر هیچ دلیلی برای زندگی کردن نداشتم. همه دلایلی را که آزموده بودم، از بین رفته بودند و دیگر نمی‌توانستم دلایل دیگری را به ذهن بیاورم. هنوز جوان بودم و به اندازه کافی توان داشتم تا از نو آغاز کنم، ولی چه باید از نو آغاز شود؟ تازه در آن لحظات می‌فهمیدم تا چه اندازه در اوج ترسها و تهوعهای شدید، امید به ملاقات با آنی داشتم تا مرا نجات بدهد. هم گذشته من و هم مارکی دو رولبون مرده بودند. آنی تنها به این دلیل بازگشته بود تا همه امید مرا بگیرد. در آن کوچه باغ سفید، تنها و آزاد بودم، ولی آن آزادی به مرگ شباهت داشت.
niloufar.dh
در یکی از همین روزها، دلتنگ من خواهی شد، عزیزم،
niloufar.dh
هرگز نتوانسته‌ام به عقب بازگردم، درست همان طور که صفحه گرامافون نمی‌تواند وارونه بچرخد.
rzvmn
هر لحظه تنها برای آن ظاهر می‌شد که لحظه‌های بعدی را به دنبال بیاورد.
rzvmn
نمی‌دانم ما انسانها چگونه می‌توانیم با گرفتن ظاهری حق به جانب، دروغ بگوییم.
Ajan Maftun
حال بدی داشتم! خیلی بد! باز هم دچار آن شدم، دچار همان کثافت، همان تهوع؛
rzvmn
و به همین دلیل، می‌ترسم؛ نه از اینکه زندگی خوب، مهم و گرانبهایی دارم و ممکن است آن را از دست بدهم، بلکه از آنچه قرار است زاییده شود، مرا در چنگال خود بگیرد و... نمی‌دانم به کجا... ببرد، هراس دارم.
rzvmn
آنچه در اندیشه‌های من حضور داشت، چنین بود: برای آنکه مبتذلترین رویداد تبدیل به ماجرایی شود، تنها باید آن را نقل کرد. همین واقعیت، افراد را فریب می‌دهد. انسان همیشه داستان نقل می‌کند و زندگی خود را پیرامون داستانهای خویش و داستانهای سایر افراد می‌گذراند. هر رویدادی را که برای او شکل می‌گیرد، به این داستانها نسبت می‌دهد و می‌کوشد زندگی را به گونه‌ای بگذراند که گویی سرگرم نقل کردن آن است. در عین حال، باید انتخاب کند که می‌خواهد زندگی کردن را بپذیرد، یا نقل کردن را
کوهی کار
امیدوارم امشب فروشندگان دوره‌گرد به اینجا نیایند. به شدت آرزو دارم بخوابم. بی‌خوابی زیادی را تجربه کرده‌ام و تصور می‌کنم تنها یک شب آرام، برای از بین بردن همه ناراحتیها، کفایت می‌کند
niloufar.dh
سپس ناگهان صدای شکسته شدن به گوش رسید، ماجرا پایان یافت، و زمان، جریان آرام و سست روزانه را از سر گرفت.
rzvmn
فکر می‌کردم همه ما در اینجا سرگرم خوردن و نوشیدن شده‌ایم تا وجود گرانبهای خود را حفظ کنیم، در حالی که هیچ... هیچ... هیچ دلیلی برای وجود داشتن نیست.
hajfidel
نمی‌دانم ما انسانها چگونه می‌توانیم با گرفتن ظاهری حق به جانب، دروغ بگوییم.
کاربر ۵۶۵۲۳۳۵
هرگز به اندازه آن شب و با این شدت، احساس نکرده بودم که ابعاد پنهانی ندارم، به اندام خود و به افکار سبکی محدود شده‌ام که همچون حباب، از این اندام، بالا می‌روند. یادبودها را با زمان حال بنا کردم. به درون زمان حال رانده و وانهاده شده بودم. بیهوده می‌کوشیدم به گذشته بپیوندم. نمی‌توانستم از خودم بگریزم.
سام
شاید درک چهره هر فرد، برای خود او ممکن نباشد. در مورد من، شاید به خاطر تنهایی بود. افرادی که همراه سایرین زندگی می‌کنند، یاد گرفته‌اند چگونه خود را در آینه ببینند، یعنی درست همان‌طور که در چشم دوستان پدیدار می‌شوند. من هیچ دوستی نداشتم. آیا دلیل عریانی گوشت بدن من همین نبود؟ می‌توان گفت... بله، می‌توان گفت طبیعت بدون حضور انسان.
سام
آرزو داشتم لحظات زندگی من همچون سایر لحظات زندگی که به یاد می‌آیند، به دنبال هم بیایند و مرتب شوند.
rzvmn

حجم

۲۳۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۳۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد