هانکه زمانی به سینما آمد که در نقد فیلم، تئاتر، تلویزیون، فلسفه و روانشناسی تجربیات فراوانی اندوخته بود، اما بیش از همه شیفتهٔ سینما بود: «فلسفه خواندم اما دانشجوی خوبی نبودم، چون بیشتر وقتم در سالنهای سینما میگذشت. دهبار روانی هیچکاک را دیدم تا بفهمم آن صحنهٔ دوش را چهطور تدوین کرده.»
بید مجنون
«وظیفهٔ هنر پاسخ دادن به پرسشها نیست و پرسش کردن به معنای جواب دادن نیست... اگر خودم الان به تمام سؤالهای فیلم پاسخ بدهم، دیگر فیلم نمیسازم.»
بید مجنون
فردریش گوندولف، از مشهورترین ناقدان ادبی آلمان در اوایل قرن بیستم، تمایز میان نماد و تمثیل را چنین توضیح میدهد: «نماد، بیان میکند. جسم است. تمثیل، دلالت میکند. نشانه است. تمثیل، قراردادی است. نسبت است. نماد، ذات است.»
م رشوند
در مشربِ فکری او نشانههایی از ایدئالیسم آلمانی در فلسفه (فیشته)، اگزیستانسیالیسم سارتری ریشهدار در فلسفهٔ هگل، مارکسیسم غیرارتدوکسی (بنیامین آدورنو)، رمانتیکهای ادبی (گوته شیلر)، مکتب رفتارگرایی در روانشناسی و عناصرِ پایهٔ سینمای مدرن قابلتشخیص است؛ آمیزهای از باورهای متناقض که در قالب داستانی بهظاهر ساده، گاه تکهتکه و گاه یکپارچه، بیننده را در تنگنایی عقلانی قرار میدهد. او در هر نما در حال کنترل سوژه و همزمان نمایشگر مفهوم کنترلِ سوژه است.
بید مجنون