بریدههایی از کتاب فراسوی خواب
۳٫۶
(۷)
گاهی چیزهایی در زندگی پیش میآید که آدم همیشه آرزویشان را داشته است. فقط افسوس، زمانی به دست میآیند که ابتدا به خاطرشان چیزی را از دست داده باشیم
پویا پانا
من باید از اجتماعی جان سالم به در ببرم که همه یکدیگر را فریب میدهند.
پویا پانا
من همیشه به این فکر میکنم که در واقع بین واقعیت و رؤیا تفاوت زیادی نیست. تفاوتشان یک توهم است. چون وقتی بیدار هستیم، همهچیز را با پیشداوری زیادهازحدی نگاه میکنیم، نمیبینیم که خود زندگی هم رؤیاست.
پویا پانا
چنان خستهام که باور نمیکنم در همهٔ عمرم یکبار دیگر خستگی را به این شدت حس کنم. اما ابداً احساس خوابآلودگی نمیکنم.
پویا پانا
کشورهای اسکاندیناوی ویژگیهای متعددی دارند که باعث شده موردستایش سایر ملتها قرار بگیرند. یکی از آنها تأسیسات بهداشتی است.
پویا پانا
براندل جوان خوشرویی ست که به همهچیز میخندد، هیچ موقع با کسی دعوا نمیکند و هرگز افکار بدبینانه به ذهنش راه نمیدهد. من چنین آدمهایی را درک نمیکنم، اما میدانم که خودشان خوشبختاند. مثل سگ. زندگی سگی؛ زندگی سگی کنایهای است برای بیان بدبختی، درحالیکه بیشتر سگها خوشبیناند.
پویا پانا
اساس خلقت است که بقای میلیاردها موجود به مکیدن خون موجودات دیگر بستگی دارد.
پویا پانا
چرا باید داستان را با موجودی که هیچکس قادر به دیدنش نیست پیچیدهتر کنیم؟ خدا کلمهای است که هیچ معنایی ندارد.
پویا پانا
نمیدانم به چشم دنیا چه هستم، اما به چشم خودم، پسربچهای بودهام که در ساحل بازی میکردم و گاهگاهی سرم گرم میشد به یافتن سنگریزهای صیقلخوردهتر یا صدفی زیباتر از آنچه همیشه زیر پایم ریخته بود، درحالیکه اقیانوس بزرگی از واقعیتهای نهفته پیشِ رویم گسترده بود.
اسحاق نیوتن
پویا پانا
دانش یعنی چه؟ یعنی تلاشهای پیگیر بشر هوشمند، که با فهمش از انزوای کیهانی رها خواهد شد.
پویا پانا
وقتی یک نروژی ایدهٔ جدیدی ارایه میکند، مردم میگویند درست نیست، چون ما در هیچ کتاب امریکاییای با چنین چیزی روبهرو نشدهایم. اما اگر یک امریکایی، در زمینهای، اظهارنظر پوچی کرده باشد و یک نروژی با او مخالفت کند، مردم خواهند گفت "او از چیزی سر درنمیآورد! دهاتی است دیگر! باید برود یک سالی در امریکا اقامت کند!"»
«در یک کشور کوچک، همیشه میمونصفتها هستند که موردتوجه قرار میگیرند، در همهٔ زمینهها همینطور است. حالا که ایبسن و استریندبرگ مردهاند، همه میدانند که آنها بزرگترین نویسندههایی هستند که تابهحال اسکاندیناوی به دنیا تحویل داده است، اما زمانی که هنوز زنده بودند نه! جایزهٔ نوبل را هر هیزمشکنی میتواند دریافت کند... اما ایبسن و استریندبرگ هرگز آن را نبردند!»
پویا پانا
سامی بودن چیزی نیست که باعث شرمساری کسی باشد.»
«در هر صورت، زندگیشان زیاد راحت نیست.»
«بیشتر مردم احترام به خودشان را، به نوعی، با صرفنظر کردن از آسایششان به دست میآورند.
پویا پانا
«در نروژ هر چیزی امکان دارد. هیچوقت نمیتوانی روی چیزی حساب کنی. مردم حتا سادهترین چیزها را هم نمیدانند.
پویا پانا
ازدواج تلهای است برای پرندگانی که آواز خواندن را زود شروع کردهاند.
پویا پانا
دانشگاه یک شرکت سهامی است، متشکل از کمدینها.
پویا پانا
چرا باید داستان را با موجودی که هیچکس قادر به دیدنش نیست پیچیدهتر کنیم؟ خدا کلمهای است که هیچ معنایی ندارد.
پویا پانا
چهار میلیون نروژی در سرزمینی زندگی میکنند که ده برابر هلند مساحت دارد، اما جمعیت هلند سه برابر و نیم آنجاست. در نروژ، در هر متر مربع، یازده نفر زندگی میکنند، نه مثل ما، سیصد و شصت نفر. در چنین کشوری، روبهرو شدن با یک موجود انسانی واقعاً مورد خاصی است.
پویا پانا
بیشترین نتیجهها الزاماً با بیشترین تلاشها حاصل نشدهاند؛ کسی آنها را به دست میآورد که حداکثر تلاشش را در محدودهای بکند که بیشتر از هر کسی از آن بهرهمند بوده است. بهترین تیر را بهترین تیرانداز پرتاب نمیکند، بلکه بهترین تیرانداز با بهترین زمین تیراندازی و بهترین سلاح میتواند پرتاب کند.
پویا پانا
ناپدید شدن کامل من به آن شکل به این معنا خواهد بود که حداقل مرگ من با چیزی که میدانم هماهنگ است، چون زندگیام هرگز با چیزی که میدانم هماهنگی نخواهد کرد.
پویا پانا
شروع زندگی جدید؟ در نروژ؟
پویا پانا
آه! هرگز در سالهای تحصیلم مجبور به انجام اینهمه کارهای اجتنابناپذیر نشده بودم، که عاقبت هم اثری از آنها نماند. وقتی پایاننامهام آماده شود، در هیچجایش نوشته نخواهد شد که با شانههای زخمی و زانوهای خراشیده، با سردرد کوبنده، زیر حملهٔ پشهها و مگسهای گوشتخوار به دست آمده است. حتا به این هم فکر نمیکنم که آنها را برای چه کسی تعریف خواهم کرد ــ همهٔ اینها و چیزهای دیگری که پیش خواهد آمد... احتمالاً.
سین هفتم
آزتکها هر شب انسانی را قربانی میکردند، چون فکر میکردند، در غیر این صورت، روز بعدش خورشید طلوع نخواهد کرد. آنها سالیان متمادی به این کارشان ادامه دادهاند؛ مثل ما که هر شب، قبل از خوابیدن ساعت شماطهدارمان را کوک میکنیم. هیچکس جرئت نمیکرد امتحان کند و ببیند اگر یکبار از آن تشریفاتشان صرفنظر کنند، روز بعد آفتاب طلوع خواهد کرد یا نه. هرگز آزتکی وجود داشته که بگوید «کاری که ما میکنیم دیوانگی است!؟ چه کسی جرئت میکند بگوید، در دنیایی که رویهمرفته به خاطر هیچوپوچ اینهمه قربانی داده، امکانش هست قربانیای وجود داشته باشد که پیشکشاش واقعاً مؤثر باشد؟
چشمم به سنگی میافتد که با بقیهٔ سنگها فرق دارد. خم میشوم. کولهپشتیام جلو میآید و به پشت گردنم ضربه میزند.
سین هفتم
اما، در مقابل هزاران پشه، از دست من چهکاری ساخته است؟ همان اندازه که خدا بخواهد با یک صاعقه گناهکاران همهٔ مسلکها را به کیفر برساند: فاشیستها، کمونیستها، مسیحیها، مسلمانها، بودیستها، روحباورها، کوکلاکس کلانها، سیاهپوستها، یهودیها، عربهای مهاجر، چینیها، ژاپنیها، روسها، آلمانیها، هلندیهای جاوهنشین، امریکاییهای ساکن ویتنام، انگلیسیهای ساکن ایرلند، ایرلندیهای انگلستان، فلاندریها، والونیها، ترکها و یونانیها و... (کسی هست که یادم رفته باشد؟) و هر کس دیگری که گناهکار است.
سین هفتم
«من همیشه به نویسندههایی فکر میکنم که مادرم راجعبه آنها مقاله مینویسد. آدمهایی که هیچکس زیاد دوستشان ندارد و کسی را ندارند که پیشش به هر چیزی اعتراف کنند، به خاطر همین، با خودشان فکر میکنند: صبر کن ببینم، چرا به جای آن کتاب نمینویسم؟ با تیراژ چند هزارتایی منتشر میشود، شاید یکی دوتا خواننده پیدا شوند که دوستم داشته باشند. بعد چه اتفاقی میافتد؟ مینشیند دو سه سالی زحمت میکشد، رنج میبرد، عاقبت هم مادرم با اراجیف از پیش آمادهشدهٔ خودش از او پیش خوانندهها تعریف میکند ــ اگر به او اهانت نکرده باشد. در این حرفه، چنین چیزهایی هم رخ میدهد، حتا خیلی هم طبیعی به حساب میآید.»
سین هفتم
«چندتا نویسنده داریم که دزد نیستند و به خاطر نوشتن چیزهایی پول گیرشان میآید که به فکر هیچکس نرسیده؟ یا آنها هم در هزاران صفحه چیزهایی را مینویسند که میشد در صد صفحه هم نوشت؟»
«درحالیکه باید حس خوبی داشته باشد که آدم بتواند پیش خودش بگوید: موفق شدم، بدون اینکه چیزی را از جایی سرقت کرده یا کسی را گول زده باشم.»
«در دنیایی که همه به همدیگر دروغ میگویند؟ در دنیایی که در مورد هیچچیز نمیشود یقین داشت؟ دست بردار!»
«درست به همین خاطر. نهفقط به خاطر درستکار بودن، به خاطر منحصربهفرد بودن در چنین کاری.»
سین هفتم
«من به نوعی از مادرم و کاری که میکند متنفرم. او نمونهٔ زشتی پیش چشمم گذاشته، مثل این است که مدام میگوید: به من نگاه کن! تا وقتی که مردم به تو دکترای افتخاری، مدال شوالیه و پول پیشکش میکنند، لازم نیست خودت را سرزنش کنی. وقتی کنارش هستم، همیشه احساس میکنم کسی هستم که چیزی از دستش برنمیآید، غیر از اینکه همهچیز را بیخودی برای خودش دشوار کند؛ مثل کسی که بخواهد در سرزمینی بهای هر چیزی را حتماً با طلا پرداخت کند، درحالیکه بقیهٔ مردم آن جا دارند با کاغذ معامله میکنند.»
سین هفتم
نمیدانم به چشم دنیا چه هستم، اما به چشم خودم، پسربچهای بودهام که در ساحل بازی میکردم و گاهگاهی سرم گرم میشد به یافتن سنگریزهای صیقلخوردهتر یا صدفی زیباتر از آنچه همیشه زیر پایم ریخته بود، درحالیکه اقیانوس بزرگی از واقعیتهای نهفته پیشِ رویم گسترده بود.
اسحاق نیوتن
nazanin z
حجم
۳۱۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۶۳ صفحه
حجم
۳۱۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۶۳ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۲۹,۵۰۰۵۰%
تومان