- طاقچه
- دفاع مقدس
- کتاب طنین همت
- بریدهها
بریدههایی از کتاب طنین همت
۴٫۴
(۸)
سازش و صلح با کفر حرام است. با کفر بر سرمیز مذاکره نشستن خصلت مارقین و قاسطین و ناکثین است، نه خصلت مؤمنین و متّقین.
fatemeh
به گفته امام: «تا ظهور امام مهدی (عج) با یک دستمان سلاح و با یک دستمان قرآن باید بگیریم»
fatemeh
شهید میثمی میگفت: «هر کس در طلائیه ایستاد، اگر در ظهر عاشورا توفیق حضور در صحنه کربلا را هم داشت، در کنار امام حسین (ع) میایستاد».
fatemeh
پیام من فقط این است: در زمان غیبت، اطاعت محض از ولایت فقیه داشته باشید.
شهید حاج همّت
fatemeh
به ندرت نمازی را از حاجی میدیدم که در آن اشک نریزد.»
Alla
از طرف من به جوانان بگویید: چشم شهیدان به شما دوخته شده است، به پا خیزید و اسلام را و خود را دریابید.
fatemeh
پیام من فقط این است: در زمان غیبت، اطاعت محض از ولایت فقیه داشته باشید.
شهید حاج همّت
shariaty
من زندگی را دوست دارم؛ ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم.
علیوار زیستن و علیوار شهید شدن، حسینوار زیستن و حسینوار شهید شدن را دوست دارم، الگوی جاوید یک مؤمن، از بند هوی و هوس رستن است و من این الگو را نیز دوست دارم.
fatemeh
من هرگز اجازه نمیدهم صدای حاج همّت در درونم گم شود، این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است.
شهید سید مرتضی آوینی
fatemeh
«اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الشَّهادَةِ فی سَبیلِک»
fatemeh
کلماتی را که او همواره در فرصتهای گوناگون خصوصآ در کوران مصائب و مشکلات جبههها بر زبان میآورد هنوز هم آویزه گوش دل دریا دلان همرزم و تحت امر حاج همّت است:
«...حقیقت این است که هر چه بگوییم خسته شدهایم، بریدیم، اسلام دست از سر ما بر نمیدارد، این است که ما باید بمانیم و کاری را که میخواهیم، انجام دهیم. باید مشغول یک مطلب بود و آن عشق است. اگر عاشقانه با کار پیش بیایید، به طور قطع هیچ وقت بریدن و عملزدگی و خستگی برایت مفهوم پیدا نمیکند».
سعید
وجدان، قاضی خوبی است. شبها بنشینیم این وجدان را قاضی کنیم. امروز من کار خودم را کردم یا نکردم. وجدانتان به شما میگوید چکار کنید
erfan
من هرگز اجازه نمیدهم صدای حاج همّت در درونم گم شود، این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است.
شهید سید مرتضی آوینی
shariaty
«... شهادت، زیباترین و بالندهترین و نغزترین کلام در تاریخ بشریت است. شهادت بهترین و روشنترین معنی توحید است و تاریخ تشیع، خونینترین و گویاترین تابلوی نمایانگر شکوه و عظمت شهید است و تاریخ خود گواه این ادّعاست.
شهید، علیگونه زیستن و حسینوار به سوی یار رفتن را بارها تمرین کرده است. شهید، نخست، دیو پلیدیها و سیاهیها را زیر پای عقل و طاعت مثله کرده، سپس گرد خود را تسلیم تیغ شهادت ساخته است....
هر شهیدی به تنهایی قادر است تاریخی را زنده کند.
هر شهیدی برای خود یک نمونه و یک الگو و یک تاریخ ساخته است.»
fatemeh
شهید محلّاتی در این باره میگوید:
«او انسانی بود که برای خدا کار میکرد و بالاترین اعمال را هم داشت و فضیلت هر انسان مؤمنی، این است که این دو ویژگی را داشته باشد؛ یکی اخلاص و دیگری عمل.»
Alla
من زندگی را دوست دارم؛ ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم.
erfan
پیام من فقط این است: در زمان غیبت، اطاعت محض از ولایت فقیه داشته باشید.
شهید حاج همّت
fatemeh
من هرگز اجازه نمیدهم صدای حاج همّت در درونم گم شود، این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است.
شهید سید مرتضی آوینی
fatemeh
اوائل اسفند ۱۳۶۲، پدرم ما را به اصفهان برد. حاجی روز شانزدهم اسفند ماه ۱۳۶۲، ساعت چهار و نیم بعد از ظهر تلفن کرد. چندین بار گفت: خیلی دلم برای شما تنگ شده است. اگر وقت کردم، بیست و چهار ساعته به دیدنتان میآیم، اگر نشد، کسی را به دنبالتان بفرستم، شما حاضرید به اهواز بیایید، من چند ساعت شما را ببینم؟ خندیدم و گفتم: کور از خدا چه میخواهد؟ گفت: با دو تا بچّه برای شما سخت است! گفتم: اصلا آرزویم این است که بیایم تو را ببینم. ما کمکم خودمان را برای آمدن حاجی آماده میکردیم. تماسهای حاجی اگر به تعویق میافتاد حداکثر دو تا سه روز میشد؛ اما این بار بیشتر شد. من خیلی نگران شدم، چون گفته بود که در اولین فرصت، بیست و چهار ساعته به اصفهان میآید. روز هفتم یا هشتم تأخیر بود که توی مینیبوس شهری نشسته بودم. رادیوی مینیبوس روشن بود، زنگ ساعت دو بعداز ظهر و اخبار بلند شد. گوینده، خبرها را خواند و یکی از آنها خبر شهادت حاجی بود. بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۲.
fatemeh
بچّهها در حین درگیری قمقمههای خود را به آب جزیره میزدند و از سر عطش و تشنگی میخوردند؛ حال آنکه آب آلوده به خون و جنازههای دشمن بود؛ اما هیچ کس جرئت نداشت از سنگر بیرون برود و چند متر آن طرفتر آب تمیز بردارد، حاجی این صحنه را که دید بسیار ناراحت شد، سریع قمقمههای بچّه بسیجیها را جمع کرد و از سنگر بیرون رفت، تکهای از بدنه یک پل شکسته را پیش کشید و قمقمهها را که تعدادشان حدود ده عدد بود روی آن چید و بعد روی بدنه شکسته پل رفت، زیر رگبار گلولههای دشمن وارد آب هور شد و تا جایی رفت که آب، صاف و زلال میشد، دقایقی بعد وقتی برگشت قمقمهها را پر از آب کرده بود، این کار حاجی خیلی به نیروها روحیه داد.
fatemeh
آخرین جملات کوبنده خود را که از عمق جانش برمیخاست بر زبان آورد:
«... برادرها، عزیزان من! امام عزیزمان گفتهاند میبایست جزایر حفظ شود. ما باید به دستورات امام که همان دستورات ولایت است، عمل کنیم و برای این کار دو راه بیشتر پیش رو نداریم:
یا اینکه پرچم سرخ را به دست میگیریم و همگی میرویم و تا آخرین لحظه و تا آخرین قطره خون خود در مقابل دشمن مقاومت میکنیم و میایستیم یا پرچم سفید به دست میگیریم و ذلّت و خواری و ننگ را برای اسلام و مسلمین به ارمغان میبریم.»
fatemeh
شب عملیات مسلم بن عقیل در دیدگاه ایستاده بود، ساکت و آرام به آسمان خیره شده بود و اشک میریخت. کمتر کسی به او توجه داشت، همه سرگرم کار خود بودند. از حالت حاجی تعجب کردم. ابتدا به خودم اجازه ندادم چیزی بپرسم؛ امّا طاقت نیاوردم. جلو رفتم حال او را جویا شدم. حاج همّت اشاره کرد و گفت: خوب به ماه نگاه کن، نگاه کردم، به نظر میرسید ماه ما را همراهی میکند، جایی که نیروها در معرض دید دشمن قرار میگیرند ماه زیر ابر میرود و جایی که از دید دشمن خارج میشوند و نیاز به روشنایی دارند، ماه از زیر ابرها بیرون میآید و همه جا را روشن میکند. از آنجا که حاجی اعتقاد شدیدی به امدادهای غیبی و رهبری عملیات از سوی آقا امام زمان (عج) داشت، به شدّت منقلب شده بود و طاقت نیاورد، از پشت بیسیم به فرمانده گردانها ندا داد تا به حرکت ابرها و ماه توجه داشته باشند. چند دقیقه بعد صدای فرماندهان از پشت بیسیم به گوش رسید. آنها نیز از شوق گریه میکردند.
fatemeh
وقتی رفتن و مردن، مسجّل است و تردیدی در آن نیست، چرا بهتر رفتن را انتخاب نکنیم؟ چرا با بُراقِ عشق و شهادت به معراج نور و جوار یار، بار سفر نبندیم؟
عاقبتِ هرکس مرگ است، چه نیکو است که فرشته مرگ را رو سپید و سبکبال و آماده در آغوش کشیم و با رایحه «فُزْتُ وَ رَبِّ الکعْبَةِ»، دهان و لبان خود را خوشبو و معطّر نماییم.
fatemeh
ما از شهید دادن نمیترسیم؛ ولی از این میترسیم که خدای ناکرده روزی این خونها به ناحق ریخته شود و ما خدای ناکرده، تزلزلی در راهمان و استقامتمان و در توانمان پیدا بشود که ان شاءا... این نباید باشد.
ملت ما، ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت، تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت از درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) وصل نمایند و در این تلاش پیگیر مسلمآ نصرت خداوند شامل حال مؤمنین است.
fatemeh
برای اینکه لطف و رحمت و آمرزش خدا شامل حال ما بشود، باید اخلاص داشته باشیم و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم، سرمایه میخواهد که ما از همه چیزمان بگذریم. باید شبانه روز دلمان و وجودمان و همه چیزمان با خدا باشد.
fatemeh
از طرف من به جوانان بگویید چشم شهیدان به شما دوخته شده است. به پا خیزید! اسلام و خود را دریابید.
زمان بازرگان، به من برچسب چریک فدایی زدند. زمان بنیصدر هم، برچسب منافق! هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم، برچسب بارانمان کردند. حالا روزی ده برچسب دشت میکنیم؛ اما عزیزان من! دلسرد مباشید. حاشا که بچّه بسیجی، میدان را خالی کند.
fatemeh
من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم میدارد، متنفرم (هوای نفس، شیطان درون و خالص نشدن).
erfan
«همه کارهایمان باید برای خدا باشد؛ جنگمان برای خدا باشد، همه چیزمان برای خدا باشد حتی خوابیدنمان هم برای خدا باشد. اگر همه کارها برای خدا باشد چه بکشیم و چه کشته شویم، پیروز هستیم».
ایلیا
حجم
۱۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۴۸ صفحه
حجم
۱۴۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۴۸ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان