بریدههایی از کتاب دوران کوران
۴٫۱
(۴۰)
دیگر دارد حالم از کلمهٔ کرونا به هم میخورد!
آفتاب
ولی جوانترها اکثراً رعایت میکنند.
ابوریحان درونی
چی میخوای دیگه از خدا؟!
ابوریحان درونی
حلقهٔ ازدواجش را نشانم میدهد.
ابوریحان درونی
بالاخره تمام میشود این کابوس. درست میشود همهچیز... دوباره دور هم جمع میشویم و حرفهای خوب میزنیم و به این روزهایمان فقط به عنوان خاطرهای تلخ نگاه میکنیم... من میدانم این روزها تمام میشوند و ما مصممتر از قبل ادامه میدهیم... قویتر میشویم از این زخمهایی که ما را نکشتند... مهربانتر میشویم با هم... شکرگزارتر میشویم از قبل...
dokhtare aftab
آرام باش عزیز من... آرام باش!
حکایت دریاست زندگی،
گاهی درخشش آفتاب،
برق و بوی نمک،
ترشح شادمانی،
گاهی هم فرو میرویم،
چشمهایمان را میبندیم،
همه جا تاریکی است.
آرام باش عزیز من!
آرام باش...
دوباره سر از آب بیرون میآوریم
و تلألو آفتاب را میبینیم
زیر بوتهای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری طالع میشود...
_.kowsar._
بچه که بودم، فکر میکردم چیزی سختتر از رفتنِ پدرم وجود ندارد. عزا میگرفتیم هرباری که میرفت تبریز. شیرینزبانی و قهر و ناز هم در نرفتنش تأثیری نمیگذاشت. هر مرتبه در جواب سؤال من که میگفتم: «چرا میری تبریز؟!» میگفت: «کار دارم بابایی... باید برم فرش بیارم...» نمیدانستم از بین اینهمه آدم، چرا بابای من باید تا تبریز برود و فرش بیاورد؟! چند باری هم با بغض پرسیده بودم: «بابایی... مگه تهران فرش نداره که باید تا تبریز بری؟!...» دست خودم نبود. دلم نمیخواست کسی از من جدا شود. ترسِ از دست دادن، همیشه با من همراه بود و آزارم میداد. یادم هست همیشه موقع رفتنِ پدرم، تا دم در حیاط همراهش میرفتم و میگفتم: «ولی کاش نمیرفتی...»
العبد
اتاق استادان دانشکدهٔ ادبیات میاندازد!
ابوریحان درونی
حجم
۲۴۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۳ صفحه
حجم
۲۴۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۳ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان