
بریدههایی از کتاب دوران کوران
۴٫۱
(۴۲)
دیگر دارد حالم از کلمهٔ کرونا به هم میخورد!
آفتاب
ولی جوانترها اکثراً رعایت میکنند.
ابوریحان درونی
چی میخوای دیگه از خدا؟!
ابوریحان درونی
حلقهٔ ازدواجش را نشانم میدهد.
ابوریحان درونی
بالاخره تمام میشود این کابوس. درست میشود همهچیز... دوباره دور هم جمع میشویم و حرفهای خوب میزنیم و به این روزهایمان فقط به عنوان خاطرهای تلخ نگاه میکنیم... من میدانم این روزها تمام میشوند و ما مصممتر از قبل ادامه میدهیم... قویتر میشویم از این زخمهایی که ما را نکشتند... مهربانتر میشویم با هم... شکرگزارتر میشویم از قبل...
dokhtare aftab
آرام باش عزیز من... آرام باش!
حکایت دریاست زندگی،
گاهی درخشش آفتاب،
برق و بوی نمک،
ترشح شادمانی،
گاهی هم فرو میرویم،
چشمهایمان را میبندیم،
همه جا تاریکی است.
آرام باش عزیز من!
آرام باش...
دوباره سر از آب بیرون میآوریم
و تلألو آفتاب را میبینیم
زیر بوتهای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری طالع میشود...
_.kowsar._
بچه که بودم، فکر میکردم چیزی سختتر از رفتنِ پدرم وجود ندارد. عزا میگرفتیم هرباری که میرفت تبریز. شیرینزبانی و قهر و ناز هم در نرفتنش تأثیری نمیگذاشت. هر مرتبه در جواب سؤال من که میگفتم: «چرا میری تبریز؟!» میگفت: «کار دارم بابایی... باید برم فرش بیارم...» نمیدانستم از بین اینهمه آدم، چرا بابای من باید تا تبریز برود و فرش بیاورد؟! چند باری هم با بغض پرسیده بودم: «بابایی... مگه تهران فرش نداره که باید تا تبریز بری؟!...» دست خودم نبود. دلم نمیخواست کسی از من جدا شود. ترسِ از دست دادن، همیشه با من همراه بود و آزارم میداد. یادم هست همیشه موقع رفتنِ پدرم، تا دم در حیاط همراهش میرفتم و میگفتم: «ولی کاش نمیرفتی...»
العبد
اتاق استادان دانشکدهٔ ادبیات میاندازد!
ابوریحان درونی
با خودم فکر میکنم تصورِ نبودنت هنگامی که کنارم هستی، چقدر از نبودنت سختتر است!
شکوفا
نرگس...! هیچوقت احساسِ تنهایی نکن. هروقت احساس کردی خیلی تنهایی، بدون یه نفر هست که همون لحظه کنارته...
شکوفا
«اگر برای یه چیزی زحمت کشیدی و وقت گذاشتی، اون وقته که رفتهرفته عاشقش میشی...»
شکوفا
توی همهٔ این سالا فهمیدم پسِ هر رنجی، آرامشی هست و دقیقاً در پسِ هر آرامشی، رنجی!
شکوفا
«هیچ چیزی مانع اهداف تو نیست! اگر هست، کنارش بزن...»
شکوفا
وقتی یه گلدون رو میخری، وقتی مسئولش میشی و بهش تعهد پیدا میکنی، وقتی هر روز باهاش حرف میزنی و بهش آب میدی و برگهای زردش رو میچینی و خلاصه مواظبشی، اون وقته که رفتهرفته عاشقش میشی. اگر براش زحمت کشیدی و براش وقت گذاشتی، اون وقته که عاشقش میشی... البته اونم بیکار نیست... بهت امید میده... حتی...!
ـ حتی چی محسن!
ـ حتی گاهی از غم تو غمگین میشه و از خوشی تو خوشحال! و تو اینو میفهمی! تو اینو حس میکنی...
شکوفا
تا وقتی که طعم گذشت رو نچشی، تا وقتی که برای چیزی زحمت نکشی، نسبت به اون علاقه و عشقی هم نخواهی داشت
شکوفا
«خدا توی قرآنش میگه بندههاش رو توی سختی آفریده.»
شکوفا
حجم
۲۴۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۳ صفحه
حجم
۲۴۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۱۳ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان