دلقکی که به میخوارگی بیفتد زودتر از یک شیروانیساز مست سقوط میکند.
مرتضی بهرامیان
و وقتی زنی که خانهاش را اداره میکرد مریض بود مثل یک بچه احساس خوشبختی میکرد.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
راستی چه وحشتناک بود اگر نخلها پاره میشدند و من به خودم واگذار میشدم!
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
دلقکی که به میخوارگی بیفتد زودتر از یک شیروانیساز مست سقوط میکند.
مرتضی بهرامیان
ناراحتی ماری بیشتر از مثلی بود که کینکل درباره مردی گفت که وقتی پانصد مارک در ماه درآمد داشت میتوانست زندگیاش را اداره کند، بعد به هزار مارک رسید و متوجه شد که زندگیاش مشکلتر شده است. و وقتی دو هزار مارک درآمد پیدا کرد از آن هم مشکلتر شد، تا عاقبت وقتی درآمدش به سه هزار مارک رسید، متوجه شد که دوباره میتواند زندگیاش را خوب اداره کند. آن وقت تجربیاتش را در این جمله خردمندانه خلاصه کرد: «تا پانصد مارک در ماه خوب میشود زندگی کرد، اما میان پانصد و سه هزار مارک بدبختی محض است.»
مرتضی بهرامیان
زنها و هنرمندان بیشتر از هر موجود دیگری به کار استثمار میخورند و هر نمایندهای میان یک تا نود و نه درصد جاکش است.
عماد اصلی
پرسید: «راستی تو چه جور آدمی هستی؟» گفتم: «یک دلقک و لحظات را جمعآوری میکنم. خداحافظ.» گوشی را گذاشتم.
عماد اصلی
پرسید: «راستی تو چه جور آدمی هستی؟» گفتم: «یک دلقک و لحظات را جمعآوری میکنم. خداحافظ.» گوشی را گذاشتم.
عماد اصلی
سکوت اسحله خوبی است.
عاطفه
در شهر نجوا میکنند، در شهر نجوا پیشه ما این بیآرامی برای چه، این تمایل تنها ماندن در تاریکی، در سینماها و کلیساها، در اتاق نشیمن تاریک
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
وقتی آدم یک مرد را دوست دارد، زبانی یکی را دوست دارد، فقط میتواند مقصودش، مرد خودش باشد، مردی که با او عروسی کرده است. اوه، ای کلمه کوچک از یاد برده، قورت داده شده!
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹