بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پرنسس | طاقچه
تصویر جلد کتاب پرنسس

بریده‌هایی از کتاب پرنسس

نویسنده:جین ساسون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۲۴ رأی
۴٫۰
(۲۴)
پدر با بیست و دو دختر، از چهار زن، همیشه غرولند می‌کرد: «زن‌ها طوق لعنتی بر گردن مردها هستند.»
Arad
مانع اصلی تغییر و رهایی از سنت‌های پوسیده، خود زنان عربستان بودند؛ زنانی از نسل مادرم، بی‌سواد و عامی با آگاهی کمی که از دنیای اطرافشان داشتند، به ناچار هرچه مردان به آن‌ها می‌گفتند حقیقت می‌پنداشتند؛ زنده نگه داشتن سنت‌هایی مثل ختنه زنان، توسط کسانی که خودشان زیر تیغ بی‌رحم بربریت رنج می‌کشند، فاجعه به بار می‌آورد. با سردرگمی در گذشته و حال، آن‌ها ندانسته مردان را در کوشش برای نگه داشتن زنان در غفلت و انزوا، یاری می‌دهند.
red rose
رودخانه‌های دلپـذیر جاری‌اند درخت‌ها به زردی خورشید سایه زده‌اند میوه‌ها به روی زمیـن پراکنده‌اند شیـر و عسـل انتـهایی ندارند کسانی که دوستشان داری منتظرند... منتظر آن‌هایی که روی زمین گرفتارند..
کاربر ۸۸۴۷۵۲
زائرانی که از سودان و نیجریه به حج می‌آمدند، برای این‌که بتوانند هزینه بازگشت به سرزمینشان را تأمین کنند، بچه‌های خود را به ثروتمندان سعودی می‌فروختند.
((: noor
عهد بستم که حاکم زندگی خود باشم، این که چه کاری باید انجام می‌دادم و چه عذابی را متحمل می‌شدم، مهم نبود.
پونه
گرچه درافسانه‌ها آمده است که زن نسبت به مرد در درجه دوم قرار دارد، و همین طور در انجیل اظهار شده که مردان مجازند بر زنان فرمانروایی کنند، ولی پیامبر ما حضرت محمد (ص) فقط مهربانی و رعایت عدالت را نسبت به هم‌جنسان من تعلیم داد. پیامبر ما رسم فرزندکشی را که سنتی معمول در دوران او بود و خانواده را از داشتن دختران ناخواسته خلاص می‌کرد، مردود شمرد
helen
هر بار که پدرم از سفر حج (زیارت سالیانه مسلمانان از مکه) باز می‌گشت، تعدادی برده خردسال همراه می‌آورد. زائرانی که از سودان و نیجریه به حج می‌آمدند، برای این‌که بتوانند هزینه بازگشت به سرزمینشان را تأمین کنند، بچه‌های خود را به ثروتمندان سعودی می‌فروختند.
helen
یک پسر بچه شاهد تحقیر و اهانتی است که پدرش به مادر و خواهرانش روامی‌دارد. این بی‌حرمتی‌های بی‌پرده، رهنمون اوست تا همه زنان را خوار و خفیف بشمارد. آن‌ها فقط نقش ارباب و برده را یاد می‌گیرند و عجیب این‌که وقتی به اندازه کافی بزرگ می‌شوند تا جفتی انتخاب کنند، او را جزو اموالشان به حساب می‌آورند، نه شریکی برای زندگی.
summer girl
عجیب این‌که وقتی به اندازه کافی بزرگ می‌شوند تا جفتی انتخاب کنند، او را جزو اموالشان به حساب می‌آورند، نه شریکی برای زندگی. و سرانجام این است آنچه بر سر زنان می‌آید: آنها مورد بی‌اعتنایی پدرانشان، تحقیر برادرانشان، و سوء استفاده شوهرانشان قرار می‌گیرند. شکستن این دور باطل دشوار است، و مردان با تحمیل چنین زندگی دردناکی بر زنان، ناکامی و بدبختی را در ازدواجشان تضمین می‌کنند. چگونه مردی در حصار چنین فلاکتی می‌تواند خشنود باشد؟ در نتیجه، مردان سرزمین من رضایت خاطر خویش را در گرفتن زنی بعد از زن دیگر و معشوقه‌ای پس از معشوقه دیگر جستجو می‌کنند. کمی تفکر و تلاش به این مردان می‌فهماند که خشنودی و رضایت خاطر را با یک زن همسان و در خانه خویش می‌توانند پیدا کنند. رفتار با زنان مانند یک برده یا دارایی شخصی، مردان را نیز به اندازه زنان تحت سلطه آنان ناخشنود می‌کند و داشتن عشق و دوستی واقعی را برای هر دو طرف دست نیافتنی می‌سازد.
summer girl
وقتی مرگ در اوج زندگی به سراغ کسی می‌آید و امید را موجب می‌شود از همه وقایع غم‌انگیزتر است.
عین
افکارم متوجه سارا شد و این واقعیت تکان‌دهنده، که حتی پرندگان و حیوانات نیز از خواهر من آزادترند به نظرم عجیب می‌رسید! عهد بستم که حاکم زندگی خود باشم، این که چه کاری باید انجام می‌دادم و چه عذابی را متحمل می‌شدم، مهم نبود.
the bolter
بسیاری از زنان جوان در جای جای کره زمین اکنون برای آگاهی بخشیدن و ایجاد تغییر و تحول تلاش می‌کنند.
((: noor
پدرم، تغییر و تنوع در داخل خانه را دوست نداشت و می‌خواست حتی بعد از پرواز از شهری به شهر دیگر، خود را در خانه همیشگی‌اش حس کند! خوب به خاطر دارم که همیشه به مادرم می‌گفت از هر چیزی چهار تا بخرد، حتی لباس زیر بچه‌ها!
((: noor
وقتی جوان بودم، خانواده‌ای ممتاز داشتم، گرچه هنوز ثروتمند نبودند. درآمد تولید نفت، فراوانی غذا و دسترسی به مراقبت‌های بهداشتی را تضمین می‌کرد، که در آن برهه زمانی در تاریخ ما، بالاترین حد رفاه به نظر می‌رسید.
red rose
پس از درگذشت اولین پادشاه، سرزمین ما به طور جدی در خطر بود، چون جانشین برگزیده شاه پیشین که پسرش "سَعود" بود، متاسفانه صلاحیت رهبری نداشت. او با زیاده روی، سهم هنگفتی از ثروت نفت کشور را برای قصرها، اتومبیل‌ها و وسایل و زینت آلات زنان هدر می‌داد. در نتیجه، کشورمان به سوی هرج و مرج و آشوب سیاسی و اقتصادی کشیده می‌شد.
red rose
مادر و سارا خواهر بزرگترم با خواهش و تمنا اجازه خواستند تا جایی در پشت ایوان پنهان شوند تا بتوانند هنگام کار به حاکمان سرزمین شان نگاهی بیندازند، چرا که ما به ندرت مردان قدرتمند فامیل، عموها و عموزاده‌ها را در میهمانی‌های عادی خانوادگی می‌دیدیم و هرگز در گردهمایی‌های مهم مملکتی حضور نمی‌یافتیم. هر دختری که به سن بلوغ می‌رسید، باید با حجاب ظاهر می‌شد و با همه مردان به جز پدر و برادر، قطع رابطه می‌کرد. زندگی ما به حدی کسالت بار و در قرنطینه بود که حتی مادرم دلش برای ما می‌سوخت.
red rose
«پیروزی، نفرت به بار می‌آورد، چون مغلوب شدگان ناخشنودند.»
red rose
سنت‌های قدیمی با اوضاع جهان امروز هم‌خوانی ندارد و باید با بهره‌گیری از تسهیلات مدرن به چنین سنت‌های احمقانه‌ای پایان داد. با صدای بلند گفتم: این موضوع به تنهایی ثابت می‌کند که ما سعودی‌ها همانند قاطرهای بیشعور، هنوز پای خود را جای قدم‌های فرسوده قاطرهای قبل از خودمان می‌گذاریم، حتی اگر ما را به پرتاب شدن از یک صخره راهنمایی کنند. ما فقط وقتی متحول می‌شویم که مثل اسب‌های سرکش، با اراده‌ای قوی پیشرفت کنیم و دوران بدویت را پشت سر بگذاریم.
red rose
انسان مثال گیاهی است که خشک شده و از بین می‌رود و تمام زیبایی‌های انسان نیز همچون گلی است که پژمرده می‌شود. آری؛ گیاه خشک و پژمرده می‌شود و انسان نیز مانند گیاه از بین می‌رود اما تنها کلام، افکار و آثار او باقی می‌ماند.
Hessam Shahbazi
انسان مثال گیاهی است که خشک شده و از بین می‌رود و تمام زیبایی‌های انسان نیز همچون گلی است که پژمرده می‌شود. آری؛ گیاه خشک و پژمرده می‌شود و انسان نیز مانند گیاه از بین می‌رود اما تنها کلام، افکار و آثار او باقی می‌ماند.
Hessam Shahbazi
«اگر نزدیک آهنگر باشی از دود آکنده می‌شوی، اما اگر نزدیک یک عطار بایستی رایحه خوش عطر را با خود خواهی آورد»
ثنا دختر نازم
رفتار با زنان مانند یک برده یا دارایی شخصی، مردان را نیز به اندازه زنان تحت سلطه آنان ناخشنود می‌کند و داشتن عشق و دوستی واقعی را برای هر دو طرف دست نیافتنی می‌سازد.
🌼سافیرا🌼
سرانجام در سپتامبر ۱۹۰۱ عبدالعزیز ۲۵ ساله به سرزمینش بازگشت و در ۱۶ ژانویه ۱۹۰۲ پس از ماه‌ها درگیری، او و مردانش، دشمنان‌شان «راشدها» را کاملا شکست دادند. به دنبال آن سال‌ها عبدالعزیز برای اطمینان از وفاداری قبایل بیابانی، با بیش از ۳۰۰ زن ازدواج کرد و بیش از پنجاه پسر و هشتاد دختر داشت. پسرهای او از زنان مورد علاقه اش، افتخار برخورداری از مقام و موقعیت ویژه‌ای را داشتند. آن‌ها که اکنون بزرگ شده‌اند، در مرکزی‌ترین نقطه قدرت سرزمین ما قرار دارند. هیچ کدام از زنان عبدالعزیز به اندازه «حصه» محبوب او نبودند. پسران «حصه» اکنون فرماندهی کل قوای پادشاهی آل سعود و اداره حکومت را، با نظارت پدرشان بر عهده دارند. «فهد"، یکی دیگر از پسران «حصه» نیز اکنون پادشاه عربستان است.
the bolter
جامعه بشری برای در آغوش گرفتن دانش و تحول می‌شتابد. در کمال شگفتی، سرزمین اجدادی من نسبت به هزاران سال پیش، دستخوش تغییراتی شده است، بله... روییدن ساختمان‌های بلند، دسترسی به آخرین مراقبت‌های بهداشتی برای همه... اما همچنان زنان و چگونگی زندگی آن‌ها مورد بی‌اعتنایی قرار می‌گیرد.
the bolter
در عربستان سعودی، حرمت غیرت و غرور یک مرد، از زنش نشأت می‌گیرد، بنابراین باید اقتدار و نظارت خویش را بر مسائل زنان اعمال کنند و یا با سرزنش مردم مواجه شوند. ناتوان ساختن زنان در این‌که هیچ‌گونه اختیاری بر خواسته‌های خود نداشته باشند، این ضرورت را ایجاب می‌کند تا مردان سلطه‌گر با دقت مراقب زنان باشند. این مهار مطلق زنان، به خاطر عشق و علاقه نیست، بلکه ترس مردان از خدشه دار شدن آبرویشان است. اقتدار یک مرد سعودی نامحدود است، اگر او بخواهد زن و بچه‌هایش، جان سالم به در می‌برند
the bolter
متأسفانه بسیاری از درباریان، که به ثروت‌های کلان دست یافتند، کناره گرفتند. مادرم همیشه می‌گفت بادیه نشینان از بیابان‌های خشک و خالی جان به در بردند، ولی ما هرگز از ثروت‌های عظیم نفتی جان سالم به در نمی‌بریم. دغدغه‌های فکری و باورهای خرافی و کهنه پدران، هیچ جاذبه‌ای برای بیشتر جوانان سعودی نداشت. باور من این بود که بچه‌های این نسل در اثر رفاه فاسد شده‌اند و آسایش زیاد، آن‌ها را از داشتن انگیزه و خشنودی واقعی محروم کرده بود. به یقین ضعف نظام سلطنتی در عربستان سعودی، نتیجه زیاد روی و اسراف کاری بود. ترس من از این بود که این عادت‌ها مایه تباهی ما شود.
the bolter
درحالی که سارا، پدر، سرزمین و سنت‌های آن را نفرین می‌کرد، من بی‌صدا اشک می‌ریختم. گریه او آن قدر شدید بود که خیلی از حرف هایش را نفهمیدم، اما شنیدم که با فریاد خود را گوسفندی قربانی می‌خواند.
the bolter
عُمَر ما را به دفتر پدر برد، چون فراموش کرده بود مدارک سفر ما را بیاورد. در عربستان سعودی، مرد باید رضایت نامه‌ای برای مسافرت به زنان خانواده‌اش بدهد، بدون آن نامه ممکن بود در اداره گمرک متوقف شویم و از سوار شدن ما به هواپیما جلوگیری کنند. پدر، پاسپورت‌هایمان را هم داد، چون احتمال داشت برای بردن سارا به لندن و ادامه معالجه، ضروری باشد.
the bolter
در عربستان سعودی، افراد سالخورده بسیار محترم هستند، این که آن‌ها چه رفتار، گفتار یا کرداری دارند، اهمیتی ندارد. هیچ کس جرأت رویارویی با بزرگ‌ترها را ندارد. وقتی مادرم رودر روی آن پیرزن قرار گرفت، ماده ببری بود که از فرزند جوانش دفاع کرد
the bolter
پلیس در این کشور برای قدرتمندان است، نه ضعفا.»
the bolter

حجم

۲۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

حجم

۲۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان