بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سپیتمان | طاقچه
تصویر جلد کتاب سپیتمان

بریده‌هایی از کتاب سپیتمان

نویسنده:آرمان آرین
امتیاز:
۴.۶از ۱۱ رأی
۴٫۶
(۱۱)
کاری می‌کنم تا هیچ دست‌نوشته‌ای از تو سالم به دست یاران آینده‌ات نرسد، آن‌وقت تو را آن‌گونه خواهند شناخت که هرگز آن‌گونه نبوده‌ای...»
اِیْ اِچْ|
نوزاد نگاه می‌کرد بر تمامی دورادورش و آن‌وقت که مادر به هوش آمد، در چشمان او خیره و لبانش به خنده گشوده شد! هیچ همچون تازه‌متولدان دیگر نمی‌گریست و نه حتی از سر اتفاق، که حکیمانه می‌خندید! صورتش سپید بود و لطیف؛ ابروانش سیاه بود و کم‌پشت. دهان کوچکش، بی‌دندان بود و لبانش سرخ و خندان. سیاهی درون چشمانش بیش از آن‌که معمول چشم آدمیان است درشت بود و جذاب. پدر دستان نوزادش را که در سرخی نور آتش اجاق و در ابتدای آن شب خنک بهاری، در هم مشت شده بود، بوسید و بویید و گفت: «فدای خندیدنت بشوم پسر زیبای درشت‌چشم و خندان، نامت را از پیش انتخاب کرده بودیم... سِپیتمان!»
kiana
چرا می‌باید چنین می‌بود که آدمیان همواره در دو جبهه رو در روی هم بایستند؟ چرا همیشه عده‌ای بالا و عده‌ای پایین بودند یا چرا جامعه از دل خود تبعیض را نمی‌زدود تا همگان در بهره‌هایشان از جهان یکسان و برابر باشند؟
kiana
مادر گنجش را در آغوش کشید بی‌آن‌که بداند کسی را به جهان آورده است که نام تمامی آن‌ها را در کاینات بلند خواهد کرد... کسی‌که نام سرزمینش و یاد حقیقت را در جهان برخواهد افراشت... و نام خدای را در سراسر هستی خواهد خواند و یادش را تا ابد بلند خواهد کرد.
kiana
اهریمن همان‌طور که در کنار سِپیتمان نشسته بود زمزمه کرد: «من راستین هستم. نه آن‌طور که خدای تو خیال می‌کند راستین است! نه! من به شیوهٔ خودم سرشار از حقیقت‌ها هستم.» سِپیتمان پایش را در آب فرو برد و رو به رودخانه نشست و گفت: «تو ازبین‌رفتنی هستی... پس حقایقِ تو نیز بی‌فایده‌اند! من انتخاب کرده‌ام... نه تو را؛ او را انتخاب کردم که می‌دانم به‌زودی با من سخن خواهد گفت!»
kiana

حجم

۵۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۵۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۰۰
۱۳,۲۰۰
۴۰%
تومان