تریسا گفت: «همهچیز تغییر میکنه، بهت ثابت میکنم.»
B.A.H.A.R
دریا تنها جاییه که میدونم نمیشه توش ریشه کرد و موندگار شد.»
B.A.H.A.R
نوآ گفت: «فقط یه چیزه که از دائم در سفر بودن غمگینتره، اون هم یک جا موندنه.
B.A.H.A.R
فیلدریایی میخواست تا آخر عمرش منجمد بماند فقط برای اینکه بتواند به خودش الماس آویزان کند.
B.A.H.A.R
بعد با متانت پاسخ داد: «چون اینجوری کیمیاگری یاد میگیری.»
تریسا گفت: «اما من همین الانش هم میتونم طلا درست کنم. یه تیکه فلز بیاهمیت. یه چیز جدید بهم یاد بدید.»
B.A.H.A.R
تریسا آهی کشید و گفت: «اما استاد، کیمیاگری قبل از اینکه صورت واقعی پیدا کنه، در ذهن اتفاق میفته.»
B.A.H.A.R
هیچ کیمیایی تا ابد باقی نمیمونه!
B.A.H.A.R
اگه مدت طولانی روی این سنگها بمونم، خودم هم تبدیل به سنگ میشم!»
B.A.H.A.R