بریدههایی از کتاب رباعیات زنجیرهای
۳٫۴
(۲۰)
باید بخوری، اگرکه خوردی بُردی
البته نبایست بگویی خوردی
_MahdiGhafuri_
دوره دوره کوچولوهاست. همهچیز، کوچولویش خریدار دارد. اصلاً کوچولو مُد است. کسی که کتاب کوچولو میخرد، لابد حوصله درست و حسابی ندارد. چه برسد به خواندن مقدمه مفصل بر کتاب کوچولو.
_MahdiGhafuri_
میگفت بیا که رانتخواری نکنیم
بر گُرده خلق خرسواری نکنیم
آقای مدیر با غضب داد کشید:
یکباره بگو که هیچ کاری نکنیم
Ali
تایسونهایوطنی
آقا پسری که چارتا خواهر داشت
از غول چراغ هیکلی بهتر داشت
از ورزش بوکس، آمد و، در را بست
آرام نشست و زیر ابرو برداشت
dnl_loop
نکویی در نکویی آفریدند
مثالِ خوبرویی آفریدند
سبیلی را به سَروی نصب کردند
ابوالفضل زرویی آفریدند
zahra zafarani
مشغول معاش عالی و کسب شدند
دارای هزار گونه برچسب شدند
با دوز و کلک، خران همدوره ما
رفتند و برای خودشان اسب شدند
خوش
خورشیده مده به شام تارم، گمشو
لبخند مزن به حال زارم، گمشو
ای عقل عزیز، ای نصیحت پیشه
من حوصله تو را ندارم، گمشو
f_altaha
۸: عارف قزوینی
قومی پی دلبران زیبا و جوان
قومی همه دل در گرو پیرتران
ناگاه یکی عارف قزوینی گفت
کای بیخبران، راه نه این است و نه آن
muhammad
ای دوست، بیا که عشق و حالی بکنیم
شامی بخوریم و قیل و قالی بکنیم
raziyeh
میگفت: گروه و حزب ما خوبتر است
اهدافِ وی از مال شما خوبتر است
گفتم که اگر درست گلپر بزنی
حتماً عدسی ز لوبیا خوبتر است
Kimia Bahari
حالا همگی رفیق صد ساله شدند
بر روی تناقضاتِ هم ماله شدند
دیروز ز باجناق بدتر بودند
امروز تمامشان پسرخاله شدند
سپهر
خورشیده مده به شام تارم، گمشو
لبخند مزن به حال زارم، گمشو
ای عقل عزیز، ای نصیحت پیشه
من حوصله تو را ندارم، گمشو
°•𝐌𝐢𝐬𝐬 𝐬𝐜𝐚𝐫𝐥𝐞𝐭•°
بی حرف و سؤال، مثل یک برّه بیا
خود گلّه بگویدت که چون باید رفت
فاطمه کلهر
۲۸: کسیبیکارنیست
بر مرکب بخت خوش سواریم همه
از برکت دوست، کار داریم همه
بیهوده مگو ز معضل بیکاری
عمری است که دائم سرکاریم همه
متینه
۴۶: استثتائاً دوبیتی
به شوق ابروی دلبر دلم تنگ
بهیاد آن لب شکّر دلم تنگ
دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ
همینطوری الیآخر دلم تنگ
فریبا
میگفت: گروه و حزب ما خوبتر است
اهدافِ وی از مال شما خوبتر است
گفتم که اگر درست گلپر بزنی
حتماً عدسی ز لوبیا خوبتر است
سپهر
تهران بهخدا شهر تماشا شده است
بیش از دهه گذشته زیبا شده است
جردن به تمام آن سرایت کردهست
چون عرضه فزونتر از تقاضا شده است
سپهر
۲۰: نمایندگانرقیب
حالا همگی رفیق صد ساله شدند
بر روی تناقضاتِ هم ماله شدند
دیروز ز باجناق بدتر بودند
امروز تمامشان پسرخاله شدند
فاطمه کلهر
غارتگر یک هزار و ششصد دل بود
دایم درِ کوچه و خیابان ول بود
رندی میگفت نام او جمشید است
هرچند به چشم خواهری خوشگل بود
f_altaha
۱۷: آقای مدیرکل
با حالتی از نشاط و غم میآید
آقای مدیر محترم میآید
آنقدر مدیرکل فراهم شده است
امسال دگر اداره کم میآید
فریبا
۳۰: کوزه
این کوزه چو من عجایبی را دیدهست
از دیدن حکم قاضیان ترسیدهست
این دسته که روی سر آن میبینی
مشتیست که بر فرق خودش کوبیدهست
فریبا
میگفت: گروه و حزب ما خوبتر است
اهدافِ وی از مال شما خوبتر است
گفتم که اگر درست گلپر بزنی
حتماً عدسی ز لوبیا خوبتر است
dnl_loop
عاقبتبهخیر
«یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم»
آخر پس از این علوم و تحصیل هنر
بیکار نشستهایم و معتاد شدیم
dnl_loop
سکوتم از رضایت نیست
چندی است که دادگاه فعال شدهست
سرگرمِ ز بیخ کندنِ قال شدهست
ای دوست، گمان مبر که ما بینمکیم
از ترس کمی زبانمان لال شدهست
AmirmohammadYavari
۴۴: روایتفتح
با ناله و اشک و آه و غم میگوییم
پاکت بدهید دم به دم میگوییم
هرچند که بیست سالمان است، ولی
از آوینی خاطره هم میگوییم
محمد
ای دوست، بیا که عشق و حالی بکنیم
شامی بخوریم و قیل و قالی بکنیم
بشکست اگر تغار و تقّش برخاست
پولی بدهیم و ماستمالی بکنیم
محمدرضا
ما را به هوای خویش وامگذارید
هر کرّهخری طویلهای میخواهد
محمدرضا
حالا همگی رفیق صد ساله شدند
بر روی تناقضاتِ هم ماله شدند
دیروز ز باجناق بدتر بودند
امروز تمامشان پسرخاله شدند
محمدرضا
۲۳: فرار مغزها
با میل سوی کلهپزی رفتم دوش
دیدم دوهزار کلّه گویا و خموش
ناگاه یکی کلّه برآورد خروش:
کو کلّهپز و کلّهخر و کلّهفروش؟
محمد حسین رحیمی
حجم
۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
قیمت:
۲,۳۵۰
تومان