جملات زیبای کتاب تیمارستان متروک | طاقچه
تصویر جلد کتاب تیمارستان متروک

بریده‌هایی از کتاب تیمارستان متروک

۴٫۵
(۵۸۱)
ملیسا لبخند زد. «می‌دونی بهترین راه برای نگه‌داشتن یه راز چیه؟» نیل سر تکان داد. ملیسا ادامه داد: «هیچ‌وقت اون رو به کسی نگی. همین و بس!»
دختر‌کتابخون‌:)📖🤍
جذاب‌بودن همیشه معنیش خوب‌بودن نیست.
i_ihash
ما از ذهنمون می‌خوایم دست از نگرانی برداره، دست از مشغولیت برداره، دست از دیدن دوباره و دوبارهٔ خواب‌های ترسناکِ همیشگی برداره. اما ذهن ما به‌ندرت درخواستی رو می‌پذیره.
i_ihash
برای هر کاری یه اولین باری وجود داره،
شکوفا
مرگ تنها راه پایان‌دادن
میرفندقی
آخه چرا همیشه از دروغ این‌همه بد می‌گن؟
keep
«می‌دونی بهترین راه برای نگه‌داشتن یه راز چیه؟» نیل سر تکان داد. ملیسا ادامه داد: «هیچ‌وقت اون رو به کسی نگی. همین و بس!»
نَجـــ♡ـــوآ
هرچه فکر بود از سر بری بیرون رفت به‌جز یکی: خدا را شکر.
yekta
آره، ولی ارواح نمی‌تونن به آدم آسیب بزنن.»
دختر‌کتابخون‌:)📖🤍
با مرگ پرستار حقیقت ماجرا یک راز باقی ماند؛ رازی که تبدیل شد به قصه و قصه‌ای که تبدیل شد به افسانه.
نقطه ویرگول
بری گفت: «خب پس تو باهاش کنار بیا. من دیگه کاری به این کارها ندارم. کابوس بسه. روح بسه. می‌خوام یه رمان قطور خوب و عاشقانه از کتابخونه بردارم و یه گوشه قایم بشم تا وقتی که ماجرای پرستار جنت تموم شه.» «تموم شه؟ این‌جور ماجراها هیچ‌وقت تموم نمی‌شن. این‌جور ماجراها هرجا بری باهات میان. جایی که اصلاً به فکرت نمی‌رسه گیرت می‌ندازن. هرچی بیشتر نادیده‌ش بگیری، بدتر می‌شه.» «آره خب، آدم دربارهٔ هر چیزی می‌تونه این حرف رو بزنه.» نیل دست‌به‌سینه شد و گفت: «خب پس می‌دونی که حقیقت داره.» بری گفت: «حالا هرچی برادرکوچولو.» بعد روی پاشنهٔ پایش چرخید و به‌سرعت به طرف خانه قدم برداشت. «دیگه کی می‌دونه حقیقت چیه؟»
~آلْبا~☘️
مهربون‌بودن معنیش این نیست که بی‌گناهه
sayna
آذرخشی جرقه زد و آسمانِ نفرت‌آلود و امواج کف‌آلودِ خشمگینِ دریاچه را روشن کرد. باد موهایش را از صورتش کنار زد و وقتی صدای رعد آمد، قلبش دیوانه‌وار به تپش افتاد. از روی شانه عقب را نگاه کرد و دید که چراغ‌قوهٔ پشت سرش داشت نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد.
anusha
آدم نمی‌تواند از خودش فرار کند
vania
بچه‌های دیگه توی این شهر... خب، فقط بهتره بگم که فکر می‌کنن من یه‌کم عجیب‌غریبم.»
~آلْبا~☘️
من فقط می‌خوام همهٔ این چیزها رو فراموش کنم و برای خودم کتاب بخونم.
infj.cam
«می‌دونی بهترین راه برای نگه‌داشتن یه راز چیه؟» نیل سر تکان داد. ملیسا ادامه داد: «هیچ‌وقت اون رو به کسی نگی. همین و بس!»
نیومون
ملیسا اضافه کرد: «به من اعتماد کن. جذاب بودن همیشه معنی‌ش خوب بودن نیست.»
Farn✾✾sh
«به من اعتماد کن. جذاب بودن همیشه معنی‌ش خوب بودن نیست.»
مینا غرق در کتاب:)
میزهای گرد پهن که کنار دیوار روبه‌روی کتابخانه بودند و فرش ایرانی بزرگی که لوله شده و زیر ردیف پنجره‌های مشرف به دریاچه گذاشته شده بود. صدای بلندی از گوشهٔ اتاق برخاست. هر سه چرخیدند. با ترس‌ولرز دیدند که موجود بزرگ سیاهی داشت رشد می‌کرد و از هم باز می‌شد و تا سقف کش می‌آمد. وسلی جیغ کشید.
K.P
دلواپسی‌های کلر پشت لبخندش پنهان بود، مثل ستاره‌ها در آسمانی روشن.
- 𝘔𝘪𝘯𝘦𝘳𝘷𝘢
به سکون نگاه کرد و به سکوت گوش سپرد.
ژنرالیسم
شاید به کسی نیاز بود که آگاهی خاصی داشته باشد و بتواند رمز و راز مخفی در چیزهای عادی را درک کند
مژده
«می‌دونی بهترین راه برای نگه‌داشتن یه راز چیه؟» نیل سر تکان داد. ملیسا ادامه داد: «هیچ‌وقت اون رو به کسی نگی. همین و بس!»
- 𝘔𝘪𝘯𝘦𝘳𝘷𝘢
«نمی‌دونم کدوم بدتره، یه روح قاتل یا یه قاتل راستکی؟
(: wolf
توی قرن نوزدهم خیلی از زن‌ها رو زندونی می‌کردن فقط چون حرف دلشون رو راحت می‌زدن.»
مینا غرق در کتاب:)
آدم نمی‌تواند از خودش فرار کند.
مینا غرق در کتاب:)
تمام دلواپسی‌های کلر پشت لبخندش پنهان بود، مثل ستاره‌ها در آسمانی روشن.
˼السـیِّدة‌َالشَهیدة˹
«می‌دونی بهترین راه برای نگه داشتن یه راز چیه؟» نیل سر تکان داد. ملیسا ادامه داد: «هیچ‌وقت اون رو به کسی نگی. همین و بس!»
هرماینی ♤
ملیسا لبخند زد. «می‌دونی بهترین راه برای نگه داشتن یه راز چیه؟» نیل سر تکان داد. ملیسا ادامه داد: «هیچ‌وقت اون رو به کسی نگی. همین و بس!»
marziye khalili

حجم

۲۳۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۲۳۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۸۲,۴۰۰
۲۰%
تومان