بریدههایی از کتاب خانم! فردا کوچ است
ویراستار:زهرا صالحیزاده
گردآورنده:رسول جعفریان، کیانوش کیانی هفتلنگ
انتشارات:نشر اطراف
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۷از ۲۶ رأی
۳٫۷
(۲۶)
امروز حاجی آقا برای آوردن جنازهٔ مرحومه والده به طرف خانقین عرب و عجم رفتند. دوازده روز سفر ایشان طول کشیده، روز پانزدهم همین ماه معاودت نموده، جنازه را آورده بودند. جناب آقای آقا سید هاشم خدام اصرار کردند که در همین صحن مطهر دفن کنند. اخوی هم اصرار زیاد نمودند. من هم راضی شدم. حقیقت، آقای آقا سید هاشم خدمت بزرگی کرده. وسط صحن زیر چراغ او را دفن کردند
ماری کوری
از قرار مذکور، امروز روز ورود موکب همایون (روحی و روح العالمین فداه) به دارالخلافهٔ طهران است. هزار مرتبه شکر خدا که آن وجود مسعود مبارک به سلامتی نزول اجلال فرمودند. خداوند ظل مرحمت این سلطان رئوف مهربان را بر قاطبهٔ اهل ایران پاینده و برقرار بدارد و سایهٔ مبارکش را از سر این دعاگویان کم و کوتاه نفرماید و پردهنشینان عصمتش همیشه در سرادق عفت در اندرون مبارک باشند و هیچ وقت مثل ماها در به در نشوند. این دعا از من و از خیل ملایک آمین باد.
درّین
امروز سنبل زیادی دیدم که در این راه بود. یاد شاهِ شهیدِ سعید افتادم که هر کجا سنبل میدیدند، میفرمودند، میچیدند میآوردند منزل، به ماها التفات میفرمودند
ماری کوری
مثلاً من هم مثل پیاز که داخل میوه بشود، داخل حجاج شدهام.
ماری کوری
حقیقت این گلهای رنگبهرنگ همچه میان همدیگر باز شده مثل اندرون شاه شهید هم ماند که هر روزه عصر خانمها هر یک، یک نوع لباس پوشیده و بزک کرده مثل طاووس مست میخرامیدند. انواع و اقسام ناز و کرشمه از هر یک مشاهده میشد که چشم روزگار تا آن زمان ندیده بود و بعدها هم نخواهد دید اما این گلها شباهت دارد به خانم. آخ خدا لعنت کند کشندهٔ شاه شهید و برهمزنندهٔ آن خانواده که آدم آنی فراموش نمیکند:
ماری کوری
گفتم قدم زدند از ابتدای قبر حضرت حوا تا انتهایش دویست قدم مردانه طول و پانزده قدم عرض او بود. میگویند حضرت حوا باز هم بلندتر بود. قبرش را کوتاهتر از خودش ساختهاند. این شهر را جده مینامند برای خاطر حضرت حوا که جدهٔ همهٔ مردم است.
ماری کوری
دیدیم هر یک از حجاج یک فانوس به دست گرفته و عقب سنگ جمع کردن میرود. من گفتم حقیقت این کار از من برنمیآید که خودم بروم سنگ جمع کنم. گفتند حکماً باید هر کس خودش سنگ برای جمره جمع کند. گفتم، رفتند سنگ جمع کردند، آوردند نزدیک منزل روی زمین ریختند. من از روی زمین جمع کردم. انشاءالله خدا میبخشد و این نوع را هم قبول میکند
ماری کوری
باز هم همه جا سبز و خرم و پر گل بود ولی بعضی از جاهایش مثل ریش عربهای جوان که ریششان کم است، این چمن هم بعضی جاها کم است؛ بعضی جاها مثل ریش ایرانیها پرپشت میباشد
ماری کوری
به عزم زیارت خاک پایِ مبارکِ حضرت اقدس، شاهنشاه عالمپناه (روحی فداه) چادر کرده به اندرون مبارک رفتم. به منزل سرکارِ علیهٔ عالیه، خازَن اقدس (دامت شوکتها) گفتند قبلهٔ عالم (روحی فداه) حمام تشریف دارند. قدری صبر کردم. یک مرتبه دیدم شعشعهٔ جمال آفتابمثال حضرت اقدس شهریاری (روحی و روحالعالمین له الفداه) از حمام بیرون آمدند. به عینها، صورت مثل شاه شهید (نوره مرقد) به نظرم جلوه کرد
ماری کوری
خلاصه غروب روز جمعه به زیارت حضرت عبدالعظیم مشرف شده و بعد به زیارت مقبرهٔ شاه شهید (نوّر الله مضجعه) رفته، به طوری گریه کردم که روح از تنم نزدیک بود پرواز کند. هزار مرتبه بر رضای کرمانی لعنت کرده و با دل پرخون از مقبرهٔ مبارک و از عکس مبارکش اذن مرخصی گرفته، بیرون آمدم. خدا را قسم میدهم به این راهی که میخواهم بر
ماری کوری
در این صحرا کمکم که آمدیم دو تا کوه چنان نزدیک هم شده بودند، انگار میخواستند به گوش همدیگر حرف بزنند. این زوار فضولی کرده از میان این دو کوه رد میشدند، نمیگذاشتند که حرف اینها تمام بشود. ما هم مثل همه فضولی کرده از میان این دو کوه رد شده اما شنیدم که با هم میگفتند صحرای پشت من بهتر است. او میگفت صحرای پشت من خوبتر است. آن یکی هم همین را میگفت.
ماری کوری
اول که وارد شدیم، هر چه خدام بود جمع شده بودند و بر هر دری یک چراغ گذاشته بودند و نمیگذاشتند آدم داخل بشود تا برای هر دری مبلغی پول گرفتند. هر چه برادرم پول میداد، باز هم داد و بیداد میکردند و میگفتند این زن شاه بوده باید به همهٔ ماها شال و انگشتر الماس بدهد.
ماری کوری
روز یکشنبه، سیم ماه رجب. دیدم دو ساعتی از روز رفته، صدای شلیک توپ میآید. گفتم، بروید درب خانه جویا شوید چه عیدی است امروز، که ما نمیدانیم. خبر آوردند که امروز موکبِ فرخندهکوکبِ اعلیحضرتِ اقدسِ همایونی (ارواحنا فداه) وارد سرحد ایران شدهاند. هزار مرتبه شکر خدا را به جای آوردیم. حقیقت، جان تازه خدا برای همهٔ اهل ایران عطا فرموده. دو تومان مژدگانی به حاجی سید احمد دادم. حقیقت، عید بزرگی است.
درّین
دیدیم یک میل منار هم داشت. به وضع میلهٔ زبیدهٔ هارونالرشید که در بغداد دیدم و گفتم حوالهٔ شخصی باشد، این میل را هم امروز حوالهٔ همان شخص نمودم با خیال، بلکه ده تا هم بالایش باشد
سین هفتم
زن هر چه باشد و مرد هر که باشد زن بیچاره اسیر مرد است. مگر خدا قسمت کند به برادر حاجی مجید که قرار گذاشته از بیروت مرا ببرد. نمیدانم راست گفته یا دروغ. یا نصیب یا قسمت.
یوم جمعه، هفتم ذیقعده، منزل شانزده، مکهٔ معظمه. صبح از خواب برخاسته با دل تنگ. وقت سوار شدن، بهخصوص زیاد بد گذشت. چونکه دو فرقه شده بودند. آنها که شام میرفتند خوشحال و آنها که حلب میرفتند با کمال بدحالی به آنها التماس دعا میگفتند. من بیچاره هم که زنم به کسی التماس دعا هم نمیتوانم بگویم، جز آنکه گریه کردم کار دیگر نتوانستم بکنم. با حالت بدی به راه افتادم
سین هفتم
آثار ما به صفحهٔ گیتی نشان ماست
از بعد ما نگاه به آثار ما کنند
•)•
حجم
۳۹۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۵ صفحه
حجم
۳۹۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۱۵ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان