جملات زیبای کتاب تن تنهایی | طاقچه
تصویر جلد کتاب تن تنهایی

بریده‌هایی از کتاب تن تنهایی

نویسنده:سحر سخایی
انتشارات:نشر چرخ
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۹از ۲۴ رأی
۳٫۹
(۲۴)
مرگ بیش از آن‌که ربطی به مُردگان داشته باشد سهم زندگان است.
monir
این شهر، یک شهر معمولی نیست. نه نکبتش عادی می‌شود، نه زیبایی‌هایش. نه مردمش دست از نامردمی برمی‌دارند و نه به جایی می‌رسد که مهاجران دلتنگ، به فکر بازگشت نباشند.
monir
«عشق همه‌چیزو یا داغون می‌کنه یا درست می‌کنه.»
mina
خانه‌ای را که مدام در آن تصویر تکراری ظالم و مظلوم برابر هم قرار می‌گیرند نمی‌خواهد. و رفت.
aida
کف دستش را چسباند به شیشهٔ تاکسی. جای انگشت‌هایش ماند روی شیشه. اگر شیشه بخار داشت با انگشت اشاره می‌نوشت: خواستن قمار است.
mina
تمام این دخترها از مردهای باسوادی خوش‌شان می‌آید که بار بکشند و مراقب باشند و وقت دعوا با مردهای دیگر قیصر باشند و وقت بحث با خودشان سقراط.
monir
می‌خواست فقط براند و از خلوتیِ شب‌های شهری لذت ببرد که انگار صبح‌ها تا غروب دست تاتارها بود و شب‌ها یک اقلیت آسمانی با بال‌های آبی و صورتی اداره‌اش
monir
فقط مردهای بخصوص، خیلی بخصوص، قوانین نانوشتهٔ غریزه را برای خاطر شادی زنان‌شان پاک می‌کردند.
monir
زنانی که تا آخرین سال‌های حیات آونگ‌اند بین نجابت و خیانت، بین خوب بودن و ویران کردن.
monir
می‌دانست. آدم‌ها از جایی حوالی سی چهل‌سالگی است که با خودشان راحت می‌شوند.
monir
«مادر، ذات آدما عوض نمی‌شه که... هر کی بهت گفت من عوضت می‌کنم، بدون که خودش عوضیه. تو همینی بودی که حالا هستی چون خدا خواسته باشی. هر چی‌ام تا آخر عمر بشی باز اون خواسته
aida
مضمون تمام قصه‌ها، اگر عشق و سفر و مرگ نباشد، بی‌قراری و دلهره و بیگانگی است. بچه‌ها قصه ندارند؛ رؤیا دارند. پیرمردان و پیرزنان قصه ندارند گذشته‌ای انباشته از اتفاق دارند. این میانه اما در فاصلهٔ تولد و مرگ است که قصه‌ها ساخته می‌شوند و از دستی به دستی می‌افتند تا آخرِ کار نویسنده‌ای، مؤمن و صبور ثبت‌شان کند، روایت‌شان کند و کاری کند که از مرز اتفاقی افتادنی بگذرند و خاطره‌ای ماندگار شوند.
Saba
اگر این خیال‌ها نبود، اگر جادوی موسیقی نبود، اگر بشر آن‌قدر سرگرم چرخ و باروت و آب می‌شد که سازها را کشف نمی‌کرد، تمام آدم‌ها یک‌جا دق می‌کردند و می‌مُردند
aida
صبح زود بود ــ از آن صبح‌ها که فقط اسمش صبح است و از هر شبی تاریک‌تر.
mina
همه همین‌طورند؛ هیچ‌کس آرام‌آرام و طبیعی پیر نمی‌شود. همه تا یک جایی جوان‌اند و بعد، مثل فیلم‌های خوش‌ساخت، تصویر جوانی‌شان می‌رود توی تصویر یک پیرزن یا پیرمردِ خیلی پیر و فرتوت که تکیه داده به صندلی‌ای که تاب می‌خورد روی سطح چوبیِ خانه.
aida
بعضی دردها، فقط بعضی دردها، آدم را قوی‌تر می‌کند.
aida
«می‌ترسم اگه نباشه از بی‌دردی دق کنم...»
aida
سبا وقتی با رضا دست می‌داد و از در بیرون می‌آمد پرسید «نگفتی رضا چرا امروز اِن‌قد خوشحال بودی؟ بگو بازم تکرارش کنیم.» رضا در گوشش آرام و به‌زمزمه گفت «تکرار نمی‌شه. بابای آدم فقط یه‌بار می‌میره.»
aida
آخرِ بحث‌شان بود که بی‌آن‌که خودش بفهمد، این حرف از دهانش توی هوا پخش شد که «من دوسش دارم فکر کنم...» مُحَرمی سرِ پایین‌انداخته را چنان بلند کرد که انگار بادبان کشتی‌ای وسط حمله به‌یک‌باره جمع شود.
mina
«چه شود گر/ فکنی بر/ من مسکین نگهی/ تو مهی بر آسمانی و/ منم خاک رهی...»
mina
ناگهانی است همه‌چیز. تمام حادثه‌های خوب و بد، هویت‌شان در ناگهانی بودن‌شان است. هیچ‌کس برای عشق نمی‌تواند نقشه بریزد. برای مرگ، برای هجر یا برای خلق. این‌جور چیزها ناگهانی است که رخ می‌دهد تا همه‌چیز را به پیش و پس از خود تقسیم کند
M Fahimrad
سبا هم باید بین کار و زندگی، بین مرگ و زندگی، بین دو عشق، بین دو شیوهٔ ناهمگون زیستن یکی را برگزیند و پای تمام رنج‌هایش بایستد. این قانون زندگی است. مادرت را از دست می‌دهی تا هنرمند بزرگی شوی. هرگز صاحب فرزند نمی‌شوی اما مردی داری که دوستت دارد... این‌طور چیزها را اما نباید با صدای بلند گفت. باید در اعماق دل فقط به آن‌ها باور داشت
M Fahimrad
انتخاب کردن است که گردونهٔ جهان ما را می‌چرخاند. انتخاب راهی برای زنده ماندن. انتخاب فراری برای نمردن، انتخاب عشقی به جای منطقی یا عقلی به جای دلی. و همیشه انگار شادی و لبخند تو، ضمانت بیچارگی یکی دیگر است.
M Fahimrad
کودکی، فراموشی و بی‌خاطرگی است؛ کشف بی‌واسطهٔ جهانی که پُر از سؤال است و امیدی که تنها دلیلش نادانی است.
monir
کرد. از پشت شبیه تپه‌ای بود که هیچ‌کس را به فتح کردن ترغیب نمی‌کرد؛ تپه‌ای که آفتاب را گرفته لای دست‌هایش و به‌زور می‌خواهد نگذارد صبح شود.
monir
بین خواهر و برادرها، فرق‌های بی‌شماری هست. شاید فرق‌ها از انتظار ما برای شباهت است که می‌آید. از این‌که فکر می‌کنیم از ترکیب دو تن، تن‌های مشابهی به دنیا آورده خواهند شد. از تصور این که ذات از خونی به خونی می‌رسد و این شباهت است که پیوندها را می‌سازد.
پردیس
اشکال بازی کردن بزرگ‌ترها چیست، یا فرقش با بازی بچه‌ها؟ وقتی جمع دو سه‌نفره‌ای از بچه‌های پنج شش‌ساله به‌راحتی پرستاران و دکتران یک بیمارستان می‌شوند، یعنی رؤیای‌شان رو به هر شدنی باز است. یعنی پیش‌فرضی ندارند. یعنی هنوز کسی به‌شان خبر بد را نداده که برای پزشک شدن این‌ها را داری؟ برای پرستار شدن چی؟ برای نقاش شدن استعداد می‌خواهی. برای موسیقیدان شدن پشت‌کار. همه نویسنده‌اند اما همه جرئت نوشتن ندارند. همه بازیگرند اما بعضی اعتمادبه‌نفس دیده شدن ندارند. بچه‌ها با این حرف‌ها غریبه‌اند.
پردیس
سبا یاد گرفت آدم‌های مختلفی باشد: دختر مُحَرمی؛ دوستِ ماندانا؛ رفیقِ بردیا؛ نوازندهٔ ساز ایرانی... یاد گرفت رنگ‌های تندوتیز و لباس‌های باز را بین همکارانش نپوشد، بگذارد برای جمع بچه‌های مدرسه. یاد گرفت که پیش مُحَرمی زیاد از تجربه‌های روزمره‌اش حرف نزند. می‌خواست دختر خوبی باشد، دخترِ بازی باشد، دختر سرحالی باشد، دختر افسرده و غمگینی باشد، اما هیچ‌کدام از این‌ها نبود. یک نفر بود با حالات رنگارنگ. این موسیقی نبود که به پاپ و کلاسیک تقسیم می‌شد، این هنر نبود که به عام و خاص قسمت می‌شد، مخاطبان و خالقانش بودند که گاهی هوس شهرام شب‌پره می‌کردند و گاهی سر از تار علی‌اکبرخان شهنازی درمی‌آوردند...
پردیس
کودکی، فراموشی و بی‌خاطرگی است؛ کشف بی‌واسطهٔ جهانی که پُر از سؤال است و امیدی که تنها دلیلش نادانی است.
mina
کف دستش را چسباند به شیشهٔ تاکسی. جای انگشت‌هایش ماند روی شیشه. اگر شیشه بخار داشت با انگشت اشاره می‌نوشت: خواستن قمار است.
mina

حجم

۱۴۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۵۹ صفحه

حجم

۱۴۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۵۹ صفحه

قیمت:
۹۸,۰۰۰
تومان