لبخند تو درخت پرتقال است
که حیاط را نارنجی میکند
reyhan
شاید ماشین لباسشویی
زنی خانهدار است
که دودستی افتاده به جان لباسها
تا عطر تُند زنی دیگر را از پیراهنت پاک کند
کاربر ۴۸۹۶۷۵۰
هیچکس نمیتواند از نامش فرار کند
گل بنفشه!
هیچ چراغقوهای نمیتواند از شب فرار کند
ما غصههایمان را با خودمان همهجا میبریم
مثل گلها
که عطرشان را برمیدارند و میبرند
سِـرِشک سَبــز
در بین دوستانم کسی است
که فراموشی دارد
او را به هر نامی که صدا بزنی برمیگردد
کاربر ۴۸۹۶۷۵۰
داشتم
یکییکی غمها را جدا میکردم
انگار از جعبهٔ میوه
سیب سالم جدا میکردم
reyhan
و ما در پیشانی هم
دریای اندوه را
پارو زدیم
reyhan
هر کدام از ما با مُردنمان شکلی از مرگ میسازیم
من تفنگ ساچمهایام را سمت پرندههای بسیاری گرفتهام
اما شلیک نکردهام
میدانم
کشتن یک پرنده شکل آسمان را بههم میریزد
reyhan