گریههای آخر، آنقدر طول کشیدند
که ابرها
پایین آمدند؛ تا این زندگی را آب نبَرد
Atena
همهٔ عشقها
بیآنکه در را باز کنی میآیند
Atena
ای قلب!
خونی در تو هست
که قلمموی رگها را
در کالبدم تکان میدهد
شیلا در جستجوی خوشبختی
خدایان صورتحسابم را نشانم دادند
شادیها را به تو بدهکارم
چینهای پیشانی را به خودم
شیلا در جستجوی خوشبختی
بوسهٔ امروز، بوسهٔ دیروز را میکُشد
و دوست داشتن، برای همان یک روز کافی است
ای کاش میتوانستم
بارها بگویم: «دوستت دارم»
Atena
سرنوشتم پنجرهایست نیمهباز
که شب را به ــ درون روز ــ میبرم
و روز را به ــ درون شب ـ
Atena
و این نقاشِ تن
خندهای را میکشد
که بعد از رفتن تو، سرجایش نیست
شیلا در جستجوی خوشبختی