بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آخرین زلزله‌ی تهران | طاقچه
تصویر جلد کتاب آخرین زلزله‌ی تهران

بریده‌هایی از کتاب آخرین زلزله‌ی تهران

نویسنده:علیرضا لبش
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۵از ۲ رأی
۱٫۵
(۲)
سربه‌هوا شده بود آخرین‌بار که از خانه بیرون زد پیراهنش بوی خون گرفت و باروت فرشته‌ها می‌گویند: او را دیده‌اند در آسمان فرشته‌ها می‌گویند: با ستاره‌ها شادنوشی می‌کند و ابرهای بازیگوش در سوراخ‌های سینه‌اش پنهان می‌شوند فرشته‌ها می‌گویند: هنوز هم گاهی کلید خانه‌اش را گم می‌کند
lily
جوری مرا ببوس که رودخانه‌ها، وحشی شوند و ماهی‌ها به قلاب‌های ماهی‌گیران بیاویزند ــ جوری بوسیدمت که کشتی‌ها به آسمان بروند و ابرها به خاک برگردند
مستر میم
فرصت نمی‌دهد دلت برای جهان تنگ شود حتا برای خودت بی‌هوا می‌رسد و همه هوای حوالی‌ات را پُر می‌کند اندوه بزرگی است زیستن
lily
مصدق آن‌قدر مصدع اوقات لندنی‌ها شد تا نفت را ملی کرد ما با صادراتش شیرخشک وارد می‌کنیم تا گاوهای‌مان استراحت کنند آقای مصدق از شما سپاس‌گزاریم که یک روز به تعطیلات کشور اضافه کردید
lily
فرصت نمی‌دهد دلت برای جهان تنگ شود حتا برای خودت بی‌هوا می‌رسد و همه هوای حوالی‌ات را پُر می‌کند اندوه بزرگی است زیستن
کاربر ۷۱۳۰۳۹۱

حجم

۳۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

حجم

۳۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۳ صفحه

قیمت:
۲۳,۰۰۰
تومان