بریدههایی از کتاب مغازه خودکشی
۳٫۶
(۲۴۲۱)
، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟»
ᶜʳᶻ
اول یاد بگیر به خودت عشق بورزی.
ᶜʳᶻ
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟»
banzi
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم. حالا اون تفنگ و طناب رو پس بده. حالی که تو این لحظه توشی پُرِ استرس و درده؛
Paeez Dokhtar
«آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.»
AmirHossein
«اول نوامبره... تولدت مبارک، مرلین.»
مادرش با یک سینی فلزی از آشپزخانه خارج شد. کیک تولدِ روی سینی به شکل تابوت بود. پدرش کنار میز گرد اتاق غذاخوری ایستاده بود. چوبپنبهٔ بطری شامپاین را درآورد و اولین لیوان آن را به سلامتی دخترش بلند کرد. «تبریک میگم عزیزم، یک سال از عمرت کمتر شد.»
نیومون
آخه چه دلیلی داره تو این دنیای نکبت لبخند بزنه؟»
نیومون
نمیتونم.»
«آخه چرا؟»
«خیلی گندهم.»
«یعنی چی گندهای؟ داری چی میگی؟ تو هم مثل همهای: گوشهات اندازهٔ گوشهای بقیهست، چشمهات، دماغت... فرقی نداری.»
«آخه تو چی میدونی بچهجون؟ دماغم کج و گندهست. چشمهام بههم نزدیکند. گونههام گندهن. پُرِلکوپیس هم هستند.»
«وای کوتاه بیا، چه مزخرفاتی! ببین اینجوری نیستی.»
˓𝗆𝗂𝗌𝗌𝗂𝗇𝗀 𝗇𝗂𝗅𝗈˒
«بابا، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟»
mim4498
«آمار پارساله: هر چهل دقیقه یک خودکشی، صد و پنجاه هزار اقدام به خودکشی که فقط دوازده هزارتاش به مرگ منجر میشه. باورنکردنیه.»
helya.B
نگاهش کن، به اینی که روبهروته نگاه کن. ازش خجالت نکش. تو اگه همچین کسی رو توی خیابان ببینی اون رو میکشی؟ آخه مگه چیکار کرده که باید منفور باشه؟ گناهش چیه؟ چرا دوستش نداشته باشند؟ اگه اول خودت با این زن توی آینه آشتی کنی بقیهٔ آدمها هم باهاش آشتی میکنند.»
ناهید
دل لوکریس آشوب بود و همینطور که به دوردست زل زده بود، ناخنهایش را میجوید.
Melika_SA
نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم.
parisa
. در جهان کم عطری هست که شبیه بوی خوش کودکی باشد.
Boshra :)
زنده بودن زمان میبرد. از همهچیز بریدن هم زمان میبرد.
قاصدک
میشیما رو به مأمور دولت کرد و آهی کشید «میگه واسهٔ چی میخوام! باور کنید عقلش رو از دست داده.»
دوباره صدایش را بالا برد و رو به زنش داد کشید «برای دولته، ظاهراً به بیکفایتی خودش پی برده. امشب میخوان دستهجمعی خودکشی کنند. توی تلویزیون زنده پخش میشه! اون سمها رو میتونی آماده کنی یا نه؟»
hassan fatemi
مأموریت آلن به پایان رسیده بود.
خودش را رها کرد.
B-vafa
«این گوشه چیکار میکنی؟»
؟
«حداقل دیگه سردش نمیشه.»
؟
پسرک یک دستش به بانداژ چسبیده بود و آرام بالا میآمد. حالا دیگر کمتر از سه متر با آنها فاصله داشت. پشت ژاکت و شلوار روشن آلن، حروفِ چینی بیلبوردها عوض میشدند. چنگزده به بانداژ، بدون درخواست حتا کمکی، یا حتا ترس و وحشتی از اینکه چه پیش میآید، آلن همینطور که آهسته و آرام بالا میرفت، به آنها مینگریست. خوشی دستهجمعی آنها، امید ناگهانیشان به آینده و آن لبخندهای روشن روی چهرههایشان، همه به خاطر شور زندگی او بود. دو متر مانده به او خواهرش میخندید. خانم تواچ نزدیک شدن پسرش را تماشا میکرد؛ طوری که انگار مادرش در حیاط دبستان پیش او آمده است تا او را به تاببازی ببرد. مأموریت آلن به پایان رسیده بود.
خودش را رها کرد.
˓𝗆𝗂𝗌𝗌𝗂𝗇𝗀 𝗇𝗂𝗅𝗈˒
اعتمادبهنفس نداری. همین باعث ناراحتیت میشه، باعث میشه دائم به خودت غر بزنی و خودت رو بخوری ولی اگه آرومآروم یاد بگیری با کمک این ماسک خودت رو دوست داشته باشی و با خودت آشتی کنی... نگاهش کن، به اینی که روبهروته نگاه کن. ازش خجالت نکش. تو اگه همچین کسی رو توی خیابان ببینی اون رو میکشی؟ آخه مگه چیکار کرده که باید منفور باشه؟ گناهش چیه؟ چرا دوستش نداشته باشند؟ اگه اول خودت با این زن توی آینه آشتی کنی بقیهٔ آدمها هم باهاش آشتی میکنند.
MisSSis
زندگی بدون او معنایی نداشت.
؟
برید یه وقت دیگه بیاید بمیرید.
Feri
زنده بودن زمان میبرد. از همهچیز بریدن هم زمان میبرد.
یک خوره کتاب :)
زندگی، از سوی او، انگار با یک ویولن در حال نواخته شدن بود.
رادیو سکوت :)
تو خودت همیشه میگی یه دختر چاق و گندهای، واقعاً فکر میکنی مردها حاضرند با یکی مثل تو برقصند؟
『sachli』
مرلین پرسید «ماکت چی بود؟»
ونسان با بغض و افسوس گفت «ماکت یه شهربازی که توش خودکشی میکنند.»
Teal
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟
یک مشکل لاینحل، sky
«آلن تورینگ رو نمیشناسید؟ مخترع کامپیوتر. وقتی دولت فهمید همجنسگراست، باهاش لج افتاد و اذیتش کرد. توی جنگ جهانی دوم سهم بزرگی توی پیروزی نهایی متفقین داشت؛ چون موفق شد رمز ماشین انیگما رو بشکنه. انیگما یه دستگاه الکترومغناطیسی برای ردوبدل کردن رمزهای آلمانیها به زیردریاییهاشون بود. سازمان مخفی متفقین نمیتونست رمزهای انیگما رو بشکنه.»
نیومون
«به یاد تورینگ. این مخترع به روش عجیبی خودکشی کرد. هفتم ژوئن ۱۹۵۴ اون یه سیب رو با محلول سیانور آغشته کرد و توی بشقاب کوچیکی گذاشتش. بعدش نشست و از روی اون نقاشی کشید و آخرسر هم سیب رو خورد.»
«چهقدر جالب!»
«میگن به همین خاطره که لوگوِ مکینتاش اپل شکل یه سیبِ گاززدهست. اون همون سیب آلن تورینگه.»
نیومون
حجم
۱۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۱۰۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان