آدم دوتا خود داره، یکی که میشناسیش و یکی دیگه که نمیشناسی، چون ناخودآگاهه.
IMojtaba
«یه راهی هست خیلی دراز، پُرپیچوتاب
تو سرزمینِ خوابهام
بُلبله توش آوازخون
ماهِ سفید تو آسمون
یه شبی هست خیلی دراز، من منتظر
خوابهام همه تعبیر میشن، بیرمزوراز
اون روزی میرسه که من با تو میرم
اون راهه رو، همون که بود خیلی دراز.»
کاربر ۲۱۶۶۱۱۲
یه یارویی تو سلول شمارهٔ هفته که برادرشو کُشته؛ میگه خودش این کارو نکرده، ناخودآگاهش کرده. ازش پرسیدم این حرفش یعنی چی؛ میگه آدم دوتا خود داره، یکی که میشناسیش و یکی دیگه که نمیشناسی، چون ناخودآگاهه. حرفش تکونم داد. من واقعاً این کارو ازقصد کردم و خودم نمیدونم؟ ای خداوند متعال، نمیتونم باور کنم! ازقصد نکردم! من اونقدر عاشق بودم که ـ بهتون بگم ـ حاضر بودم بمیرم براش! گورِ مرگِ ناخودآگاه. من باور نمیکنم. این حرفها یه مشت چرتوپرته که یارو سرِهم کرده تا قاضیو گول بزنه. آدم میدونه چیکار داره میکنه و کاره رو میکنه.
Milad
من عاشقِ تواَم کورا. ولی عشق، وقتی ترس قاطیش کنی دیگه عشق نیست، نفرته.»
Hadiseh Banitaba