بریدههایی از کتاب سن عقل
۳٫۸
(۱۷)
وقتی کسی به لباس اهمیت نمیدهد، اشکال ندارد بدلباس باشد. زشت این است که بخواهی به چشم بیایی، اما تیرت به سنگ بخورد.
Anonymous
«حسرت آن وقتها را میخوری؟»
مارسل خیلی خشک جواب داد «آن وقتها را نه. حسرت زندگیِ نداشتهام را میخورم.»
Samane Ashrafi
از خودم میپرسم آیا تنها راه نجات جوانی، فراموش کردنش نیست؟
Anonymous
با نابود کردن این زندگی، درست مثل ساختنش، باز هم مرتکب ندانمکاری خواهم شد.»
Samane Ashrafi
بوریس حس میکرد که دارد از یک تکهٔ بسیار کوچک زمان لذت میبرد، تکهای بینهایت ارزشمند
Samane Ashrafi
اشکهای یک بزرگسال یعنی فاجعهٔ روحی، چیزی مثل اشکهایی که خداوند به خاطر بدذاتی انسان میریزد.
Anonymous
این یکی حالش را بههم نمیزد. با وجود این، حاضر بود از خودش حالش بههم بخورد.
کاربر ۴۸۰۶۵۳۶
مارسل روشنبینیاش بود، همدمش، شاهدش، مشاورش، قاضیاش.
گفت «اگر به خودم دروغ میگفتم، احساس میکردم به تو هم دارم دروغ میگویم. این برایم غیرقابلتحمل میشد.»
مارسل گفت «بله.»
Samane Ashrafi
چون نگاههای پُرشور خواهان حرکات دلنشین یا دستکم لبخندند و بوریس نمیتوانست کوچکترین حرکتی بکند
Samane Ashrafi
«اینجایی، مهربانی، خیال میکنم با منی؛ ولی بعد، یکهو، هیچکس نیست؛ از خودم میپرسم کجا رفت.»
Samane Ashrafi
آدمهایی که او دوستشان داشت، مجبور نبودند همدیگر را دوست داشته باشند. بنابراین برایش کاملاً طبیعی بود که هر یک از آنها بخواهد او را از دیگری متنفر کند.
MarjanSmir
بوریس با جدیت گفت «میفهمم، اما باید صبر کنی به زبانم بیاید. اگر خودبهخود به زبان نیاید، بیمعنی است.»
Anonymous
وقتی آدم سروکارش با پول باشد، بدبینی را یاد میگیرد.
Anonymous
«بقیه چهطور؟ آنهایی که با جدیت تصمیم به پدر شدن میگیرند و وقتی به شکم همسرشان نگاه میکنند خودشان را بارورکننده میبینند، آیا از من بهتر میفهمند؟ آنها فقط چند حرکت کورکورانه میکنند، بقیهاش کارِ اتاق تاریک و ژلاتین است، درست مثل عکاسی. کار بدون حضور آنها انجام میشود.»
کوهی کار
سوای ترس و نفرت، نوعی امید هم در دلش میرویید. فکر کرد «اینجاست.» درون این شکم، یک لختهخون با شتابی سادهلوحانه، بیتاب زندگی است؛ لختهخون کوچک و ابلهی که هنوز جاندار هم به حساب نمیآید و عدهای میخواهند آن را با سر چاقو بتراشند. «آدمهای دیگری هم هستند که همین الان با نگاه کردن به شکمشان فکر میکنند اینجاست. ولی آنها به خودشان افتخار میکنند.» شانه بالا انداخت. بله، بههرحال، این بدن ساخته شده بود برای مادر شدن، بدنی که داشت بیهوده میشکفت. ولی مردها جور دیگری تصمیم گرفته بودند.
Online LifeStyle
حجم
۳۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۷۵ صفحه
حجم
۳۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۷۵ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
۴۲,۰۰۰۵۰%
تومان