میخواستم که دیگر نامهای برایت ننویسم، اما...
میدانم که تو از من سالها فاصله گرفتهای.
Mehr
از هزاران سال پیش، همهٔ آنان که چون تو بر این خاک زیستهاند، مردهاند؛ حال آنکه مرگ خویش را باور نمیداشتند. تو نیز خواهی مرد و از مرگ تو هزاران سال خواهد گذشت و دیگر کسی تو را به یاد نخواهد آورد، جز خاک که عرصات حضور آسمانی توست. ای خاکنشین! در جستوجوی جاودانگی سرگردانی بس است؛ او همانجاست که تو هرگز باور نمیداری... در مرگ. باور کن."
کاربر ۶۰۶۵۴۲۱
لحظهها در عکسها نابود میشوند و تو هم از آن روز که این حقیقت را دریافتی، دیگر عکسهایت را جمع نکردی. آنهمه ولع که تو داشتی، مثل موجی کفآلود به ساحل رسید و آسوده شد و خود را تسلیم شنها کرد. حبابها هم، یکییکی ترکیدند، مثل بغض...
کاربر ۶۰۶۵۴۲۱
میگفت: "گوش دار، ای خاکنشین، از این پیر که از آسمان آمده است؛ از آسمانی فراتر از آسمان ستارگان. از او که با طوافِ تسبیحی همهٔ کهکشانهای دور همراه بوده است و در همهٔ ستارههای دور زیسته؛ از او که در همهٔ تنهاییها حضور داشته است، در همهٔ اعصار. از هزاران سال پیش، همهٔ آنان که چون تو بر این خاک زیستهاند، مردهاند؛ حال آنکه مرگ خویش را باور نمیداشتند. تو نیز خواهی مرد و از مرگ تو هزاران سال خواهد گذشت و دیگر کسی تو را به یاد نخواهد آورد، جز خاک که عرصات حضور آسمانی توست. ای خاکنشین! در جستوجوی جاودانگی سرگردانی بس است؛ او همانجاست که تو هرگز باور نمیداری... در مرگ. باور کن."
امیرمحمد ططری راد