
بریدههایی از کتاب چنگیزخان مغول
۳٫۹
(۳۰)
میرزا یوسف پرسید:
ـ عده سپاهای ن تاتار اکنون چیست؟
ایلچی با حالت خواب آلود و با آوایی ضعیف گفت:
ـ چنگیزخان بایازده «تومان» سپاه به سوی غرب روی کرده است. هر «تومان» ده هزار سوار تاتار دارد و هر سوار علاوه بر اسب خود یک و گاه دو اسب یدک میکشد...
Masod
مغولان به آنان امر کردند تا سلاح بر زمین گذارند و در عوض وعدهی سلاح مغولی به آنها دادند و گفتند حال که قبچاقان به خدمت چنگیزخان در آمدهاند رویت آنان نیز باید شبیه مغولان باشد. بدین سبب «ترکان را مویها بر شبیه مغولان از پیش سر حلق کردند «(۲۴) . قبچاقان خیمهها به پا داشتند و با خانوادههای خویش در آنها جای گرفتند. روز دیگر مغولان ناگهان بر آنان تاختند و همه را از دم تیغ گذراندند و اموالشان را به یغما بردند. سمرقندیانی که از آن فتنه جان به در برده بودند در وصف احوال قبچاقانی که به قتل رسیدند میگفتند: «آنان را نه شجاعت قرار در میدان کارزار بودو نه جسارت فرار.»
Masod
هین، هین! چند گام دیگرهم برو تا جیره کاهت را بگیری. اوهو، بکر، یار وفادار من، ببین به چه کسانی برخوردیم! جایی که شترها ایستاده باشند صاحبانشان به استراحت مشغولند و خادمان آتش افروختهاند. خوب، مگر در جایی که ده نفر دور آتش جمع باشند برای نفر یازدهم چند مشت برنج یافت نمیشود؟ آهای، اینجا کیست؟ مسلمین، جواب بدهید.
لیوبی1
پلوسکنیا خطاب به روسها بانگ برکشید:
ـ خان تاتار، سوبوتای بهادر به من فرموده است به شما پیغام دهم که بیهوده به جنگ ادامه ندهید... اگر از حضرت ایشان فرمان برید راه را از هر سو به روی شما میگشایند... اما باید هرچه دارید از پوستین و ارابه و تبر بر جای گذارید. تاتاران به همه اینها احتیاج دارند،
Masod
جبه نویان عقب مینشیند... لشکری از ریش درازان پیشاپیش دیگران از پی او میتازند... سرکرده آنان «ماستیسلاب بهادر» است... قبچاقان زیر فرمان یارون خان نیز با آنها میآیند... یارون سر گمیابک، امیر هزاره ما را به ترک زین بسته با خود میآورد...
لیوبی1
سوبوتای روی نمد لمیده بود. استخوانهایش تیر میکشید و از یک دنده به دنده دیگر میغلتید. اجاق یورت روشن بود و دود از آن بر میخاست و زیر طاق نمدین دوده گرفته یورت میپیچید و نرم نرم از روزن آن خارج میشد. نمدهای پهلویی یورت را بالا زده بودند، ولی از دیواره مشبک چوبی آن نسیمی به درون نمیوزید. هوای هامون خشکیدهی مجاور رود کالکا بیجنبش و داغ بود.
لیوبی1
چنین شتاب لشکر مغول را تعاقب میکنند؟
پیر در انتظار جواب بود. ولی سلطان محاسن سیاه خود را دست میکشید و بانگاهی هولناک ایلچی مغول را خیره خیره مینگریست و خاموش بود.
پیرگفت:
لیوبی1
حجم
۴۱۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۵۸ صفحه
حجم
۴۱۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۵۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان