بریدههایی از کتاب ناقوس عزا در سوگ که میزند
۳٫۹
(۱۳)
وقتی آدم راجع به موضوعی زیادی فکر کنه، دیگه اون موضوع دست از سرش برنمیداره.
پویا پانا
یه آدم باهوش گاهی واسهٔ اینکه با آدمای بیشعور وقت بگذرونه، مجبوره مست کنه.
پویا پانا
تموم اونچه که میدونیم، اینه که هیچی نمیدونیم.
پویا پانا
اگه بعداً زنده بمونم، سعی میکنم طوری زندگی کنم که آزارم به کسی نرسه، در نتیجه بخشیده بشم.
ــ از طرف کی؟
ــ کی میدونه؟ حالا که ما اینجا دیگه نه خدا داریم، نه پسرش و نه جبرئیل، کی باید ما رو ببخشه؟ نمیدونم.
ــ به خدا دیگه اعتقاد نداری؟
ــ نه، البته که نه. اگه خدایی بود اجازه نمیداد اون چیزایی که من به چشمم دیدهم اتفاق بیفته. خدا رو میذارم واسهٔ اونایی که بهش اعتقاد دارن.
ــ اونا خدا رو لازم دارن.
ــ البته که من هم لازم دارم، آخه من با اعتقادهای مذهبی بزرگ شدهام. ولی حالا، هر آدمی باید نسبت به خودش مسئول باشه.
پویا پانا
اینقدر مرموز نباش. رازها منو خیلی خسته میکنن.
پویا پانا
ما میون وقاحت و جهل گیر کردهایم. ولی جاهلها رو آدم میکنیم و وقیحها رو هم ترتیبشونو میدیم.
پویا پانا
فکر میکنم تو دوران مشکلی به دنیا اومدهایم. فکر میکنم هر موقع دیگهای بود، زندگی میتونست آسونتر باشه. آدم حالا زیاد رنج نمیبره چون به رنج بردن عادت کرده. اونایی که رنج میبرن واسهٔ این آب و هوا ساخته نشدهان.
پویا پانا
شاید خدایی وجود داشته باشه، هر چند ما اونو از همه جا حذف کردهایم.
پویا پانا
زندون جز ایجاد نفرت کار دیگهای نمیکنه. باید همهٔ دشمنامون تعلیم ببینن.
پویا پانا
اعتقادهای مذهبی اونا رو خیلی تسکین میده، ولی ما میدونیم چیزی وجود نداره که آدم ازش بترسه.
پویا پانا
سعی کن کلهتو به کار بندازی نه دلتو،
پویا پانا
«امکان داره که من تنبل باشم و زیادی هم نوشابه بخورم، حتا میتونین منو یه بزدل بدونین. اگرچه در این مورد اشتباه میکنین. ولی من هر چه باشم، ابله نیستم.»
پویا پانا
هیچ آدمی جزیره نیست که تنها و متکی به خود باشد
هر کس بخش کوچک یا بزرگی از یک قاره است
و جزئی از کل.
اگر زمانی دریا خشکیها را در خود غرق کند؛
اروپا پارهٔ کوچکی از آنها بیش نخواهد بود، چه رسد به این که دماغهای باشد، یا خانهٔ مجللی
متعلق به دوستانت، یا سرای محقری از آن خودت؛
مرگ هر انسانی پارهای از تن من میکاهد، زیرا من با بشریت شریک هستم؛
پس بیهوده کس نفرست تا بدانی ناقوس عزا، در مرگ چه کسی نواخته میشود، ناقوس عزا خبر از مرگ تو میدهد.
جان دان، شاعر و عارف انگلیسی
پویا پانا
در ناقوس عزا در سوگ که میزند باز هم ماجرای مرگ و زندگی در میان است، و در این میانه عشق در دنیایی سخت ناپایدار و لرزان شکوفا میشود. ولی خوب، در آن بحبوحهٔ برادرکشی و طلیعهٔ جنگی عالمگیر، چه کسی میتواند نسبت به آینده امیدوار یا خوشبین باشد. طبعاً عشق هم در این دنیایی که همه چیز در آن رو به زوال میرود نمیتواند سرانجامی خوش و شادمانه داشته باشد.
Alireza Torabi
اون چه رو آدم شب فکر میکنه، به درد روز نمیخوره.
پویا پانا
مردهشور این کشور خائن پرور رو ببره، با اون غرور لعنتیشون، خودخواهیهاشون، خیانتاشون، همگیشون برن به درک، تف به روی همگیشون. چه واسهشون بمیرم و چه زنده بمونم، گور پدر همگیشون
پویا پانا
تف به این کشور خائنها و تف به این اسپانیاییها، چه این طرفیها و چه اون طرفیها، همگیشون برن به درک،
پویا پانا
بعضی زنها از شدت حماقت و خشونت واقعاً تحملناپذیرن.
پویا پانا
در یک انقلاب، نمیتوان برای همهٔ مردم فاش کرد چه کسی از شما پشتیبانی میکند، و نه بیشتر از آنچه لازم است بدانند، چیز یادشان داد.
پویا پانا
مملکتی که بورژواها اونقدر میخورن که معدهشون به هم میریزه و بدون جوش شیرین نمیتونن زنده بمونن، مملکتی که فقیرا از موقع تولد تا دم مرگ گرسنهان
پویا پانا
حجم
۵۰۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۴۵ صفحه
حجم
۵۰۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۴۵ صفحه
قیمت:
۱۴۶,۰۰۰
۴۳,۸۰۰۷۰%
تومان