ـ نوشتن برای کسانی که بهشدت ناراحت و دلشکسته هستن، راه خوبیه برای خالیکردن فشار روحی و فکری.
MAHDI
در دوران اسارت یاد گرفتم که جان کالای بیارزشی است. داعشیها جان انسانها را به پشیزی خریدوفروش میکردند. رهبران و فرماندهان آنان با قوانینی که وضع میکردند، این اجازه را به آنها میدادند. درست مثل رانندگانی که هرکدام بهدلخواه خود، عبارتی پشت خودروشان مینویسند، دین آنها نیز به میلشان میچرخید.
MAHDI
تا جایی که برخی درسهای دورهٔ دبیرستان حرام و ممنوع اعلام شد. شیمی از جملهٔ این درسها بود. بهانه هم این بود که تبدیل مادهای به مادهٔ دیگر نوعی سِحر است و مؤمن باید از سحر اجتناب کند، زیرا شرک و دخالت در ارادهٔ کسی به شمار میرود که فرموده: ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾.
MAHDI
دبیرستان پسرانهٔ تلعفر هرازگاهی شاهد بازدیدهای سرزدهٔ ابوقتاده بود. او در این بازدیدها تعدادی از زنان اسیر را میپسندید و برای خودش سوا میکرد. با روابط گستردهای که با فرماندهان داعش داشت، کسی جرئت نداشت از او بپرسد بر سر زنهایی که با خود برده و دیگر برنگردانده، چه آمده است.
محمد
ترسمان از مرگ نبود؛ از آیندهٔ نامعلوممان بود.
MAHDI