بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جغور بغور | طاقچه
تصویر جلد کتاب جغور بغور

بریده‌هایی از کتاب جغور بغور

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۵ رأی
۴٫۶
(۵)
«این دغل ‌دوستان که می‌بینی، مگسانند گرد شیرینی»
زیـنـب🍃🌸
یک سؤال: وقت پخش فوتبال رادیو چرا اذان نمی‌دهد؟
زیـنـب🍃🌸
به افسون خیالش می‌کند در من نگاه آهو نه البته مدام و دم به دم، بل گاه‌گاه آهو شبِ این گوشۀ چشمش پر از ژرفای تاریکی‌ست و در آن گوشۀ چشمش می‌افروزد پگاه آهو من البته خودم زن دارم و فرزند، با این حال نمی‌دانم چه می‌خواهد ز من با آن نگاه آهو
سیّد جواد
من رفته‌ام گلاب بیارم، نرو آقای خواستگار، کجا می‌روی؟
سیّد جواد
روزی که عرصه چون کشِ شلوار تنگ شد آقای ایکس راهی شهر فرنگ شد
زیـنـب🍃🌸
ای خودنویس! این همه ناز و ادا چرا؟ خودکار را ببین که خودش کار می‌کند
سیّد جواد
آمدی جانم به قربانت، ولی این‌جا چرا در محل کار ما را می‌کنی رسوا چرا خوب من، محبوب من، گفتم همان پایین بمان حرف من را کج شنیدی، آمدی بالا چرا آمدی، در مقدمت شور قیامت شد به‌پا می‌زنی در را، بزن، آخر ولی با پا چرا گفتی این‌جا جای من بوده‌ست، من گفتم به چشم با زبان خوش بگو پا می‌شوم، تیپا چرا
زیـنـب🍃🌸
ستاره‌ای بترکّید و آسمان قُر شد صدای ترکشِ او موجب تحیر شد نگار من که به خدمت علاقه داشت، کمر به کار بست و سپس راهی میان‌بر شد ز فرط خدمت و اخلاص و عشق و کار و تلاش نگار من لقبش حضرت تراکتور شد نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت خزانه‌ای به کف آورد و رفت دکتر شد به رازهای نهانی وقوفِ آنی یافت کانکت خود نشده، ادمینیستریتور شد سرش به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید نگار من که سرش بند هفت آخور شد
f_altaha
افکار تو را خوانده و از روی زرنگی در پشت خیالات تو پنهان شده بودم در نقشۀ تهران بزرگ از سر تفریح دلبستۀ اندام شمیران شده بودم
محمدحسین
در فلافل شده‌ام غرق اگر، معذورم پول سلطانی و استیک ندارم، چه کنم؟
محمدحسین
ای سروِ قدت برتر از آزادی و میلاد! ای گویِ لُپت نازتر از تازه هلویی!
کاربر ۳۲۶۶۳۹۷
با تو ام، بابای لیلا! عاشقان را درک کن عاشق مجنون‌صفت را می‌کنی دعوا چرا
محمدحسین
صد نامه نوشتیم که یک وام بگیریم محتاج یک امضای تو بود و تو نبودی
محمدحسین
ای گل، به سر سفرۀ صبحانه، دریغا نان بود و مربّای تو بود و تو نبودی
محمدحسین
زندگی بار گرانی‌ست که بر دوش من است زیر این بار گران جا بزنم یا نزنم؟
محمدحسین
در طنز شمایید فقط صاحبِ فتوا ماها همه در مکتب‌تان مسأله‌گویی
f_altaha
نگار من که به لابی نرفت و چک نکشید برای حفظ سمت راهی کریدور شد همین‌که پشت تریبون رسید، با قدرت ز خویش خالی و فی‌الفور از خدا پر شد به‌رغم عمر گرانمایه، لحظه‌ای کوتاه مقیم حلقۀ سوزندگانِ فسفر شد دروغ اگرچه شمارش نمی‌شود، اما کلام او سبب انفجار کنتور شد طرب‌سرای محبت کنون شود فیلتر که عکس ضایعِ او زیبِ هر مونیتور شد
f_altaha
داستان عشق ما پایان معقولی نداشت گوییا پیرنگ آن را مصطفی مستور ریخت
f_altaha

حجم

۴۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۴۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان