از من پرسید: «تا حالا، خوت رو غافلگیر کردی؟»
محمدحسین
چیزی که ملت ما را عقب نگه داشته بود نصفهنیمه فکر کردن بود، میلی برای خواستن تغییر و تحول، که در واقعیت، هیچ چیز را عوض نمیکرد.
محمدحسین
شناختهشده بودن و شناختنِ کسی دو چیز کاملاً متفاوت است. اولی راه دومی را سد میکند.
محمدحسین
گفت: «اما این قضیه عادیه. اکثر مردم از جنایتکارها خوششون میآد.»
محمدحسین
از خودم پرسیدم آیا مردم این روزها، همچنان، رؤیا میبینند.
محمدحسین
در دوران مفاهیم انتزاعی، ثروتمان را با کتابها و ایدهها میسنجیدیم، چیزهایی که آن موقع، زیاد داشتیم.
محمدحسین
همیشه میگفت: «اینکه با سخت کار کردن، تا چه اندازه خوشبخت میشوی، حیرتآور است.»
محمدحسین
تو همیشه فکر میکنی زندگی چیزیه که توی آینده قراره اتفاق بیفته، در حالی که من فکر میکنم زندگی اون چیزیه که همین الآن داره اتفاق میافته.
محمدحسین
با کتابها شروع کردم. آنها را باید بخشید. کتابها باید در دست آدمها بچرخد.
محمدحسین
فایدهٔ مالکیت اشیا چه بود، وقتی در پایان زندگی تنها کاری که میتوانستی با آنها انجام دهی رها کردنشان بود.
محمدحسین
میگفت: «ما هیچ چیز نمیدانیم!»
محمدحسین
پیش از این، دربارهٔ نبوغ اینطوری فکر نکرده بودم، اینکه چطور نبوغ هم میتواند مثل باقی ناهنجاریها باشد. یک مشکل. بهخاطر اینکه به تو ابلاغ میکند با بقیه تفاوت داری. سگالین میگفت نبوغ باعث بروز آسیبپذیریهای مشخصی میشود.
محمدحسین