بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مشکل بی‌نام‌ونشان | طاقچه
تصویر جلد کتاب مشکل بی‌نام‌ونشان

بریده‌هایی از کتاب مشکل بی‌نام‌ونشان

نویسنده:بتی فریدن
انتشارات:نشر سیفتال
امتیاز:
۲.۳از ۳ رأی
۲٫۳
(۳)
روان‌شناسی از حومهٔ شهر، به‌طرزی نامطمئن گفت «نمی‌دانم امروزه مشکل زنان چیست؛ فقط می‌دانم مشکلی هست. چون بیش‌تر مراجعه‌کنندگانم زن هستند، و مشکل‌شان هم جنسی نیست.» اگرچه بیش‌تر زنانی که این مشکل را داشتند، به یک روان‌کاو مراجعه کردند، اما مدام به خودشان می‌گفتند که «واقعاً مشکلی نیست،» «هیچ مشکلی نیست.»
misbeliever
وقتی زنی فرانسوی به‌نام سیمون دوبوار، کتابی را به‌نام جنس دوم نوشت، منتقدی آمریکایی بر این باور بود که روشن است او نمی‌داند زندگی یعنی چه و از این گذشته، او دربارهٔ زنان فرانسوی حرف می‌زد. «مشکل زن» در آمریکا، دیگر وجود نداشت. مادامی‌که زنی در سال‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مشکلی داشت، می‌دانست که یا در ازدواج او مسئله‌ای هست، یا با خودش فکر می‌کرد که وقتی بقیهٔ زنان در زندگی‌شان خشنود هستند، او دیگر چه‌جور زنی‌ست که با برق‌انداختن کف آشپزخانه این احساس شادمانی عجیب را تجربه نمی‌کند؟ آن‌قدر از اقرار به احساس نارضایتی خود شرم‌زده بود که نمی‌دانست چه تعدادی از زنان این وجه اشتراک با او را داشتند. اگر می‌خواست به شوهرش در این‌باره چیزی بگوید، او درکش نمی‌کرد. خود او هم درک درستی از آن نداشت.
misbeliever
افزون بر پانزده‌سال حرف‌های زنان چیزهایی مشخص بودند؛ وقتی شوهران‌شان در گوشهٔ دیگری از اتاق می‌نشستند و دربارهٔ خرید، سیاست یا مخازن گندزدایی صحبت می‌کردند، حرف‌های خودشان راجع به مشکلاتی که با فرزندان‌شان داشتند، چگونه راضی‌نگه‌داشتن شوهرشان، ترقی فرزندان‌شان در مدرسه، و طبخ مرغ یا دوختن روکش اسباب‌واثاثیه بود. کلماتی مانند «آزادی» و «اشتغال» عجیب و شرم‌آور بودند، و سال‌ها بود که کسی آن‌ها را به زبان نیاورده بود.
misbeliever
یک قرن پیش از آن، زنان برای تحصیلات عالیه مبارزه می‌کردند؛ حالا دختران به دانش‌گاه می‌رفتند تا شوهر پیدا کنند.
مهیار
وقتی مردان داشتند اعطای حق رأی به زنان را این‌گونه تمسخر می‌کردند که آنان از روی درماندگی باید برای گذر از روی گودال‌های گل‌آلود بر سر دست بلند شوند و موقع سوارشدن به کالسکه باید دست‌شان گرفته شود، فمینیستی سربلند به نام سوجورنر تروث، دست سیاهش را بالا آورد: به دستم نگاه کنید! من زمین شخم زده‌ام، کاشته‌ام، و درو کرده‌ام... مگر من زن نیستم؟ می‌توانم به‌اندازهٔ یک مرد کار کنم و غذا بخورم ـ اگر چیزی گیرم بیاید ـ و باردار هم باشم... سیزده فرزند به دنیا آورده‌ام و شاهد بوده‌ام که بیش‌ترشان به بردگی فروخته شدند، و وقتی با اندوه مادرم گریستم، کسی جز عیسا به فریادم نرسید ـ مگر من زن نیستم؟
مهیار
دانش‌مندان که نگران برتری شوروی در رقابت فضایی بودند، متوجه شدند که بزرگ‌ترین منبع قدرت ذهنی به‌کار گرفته شده، زنان بودند. اما دخترها در علوم فیزیکی تحصیل نمی‌کردند، زیرا کاری مغایر با زنانگی بود. دختری بورسی علمی را برای کار در بنگاه معاملات ملکی رها کرد، و به گفتهٔ خودش تمام خواسته‌اش چیزی بود که هر دختر آمریکایی می‌خواست: ازدواج‌کردن، صاحب چهار فرزندشدن و زندگی‌کردن در خانه‌ای دل‌پسند در منطقه‌ای خوب در حومهٔ شهر. زن خانه‌دار حومهٔ شهر، تصویر رویایی زنان جوان آمریکایی و آن‌طور که گفته می‌شد، مایهٔ حسادت زنان سراسر جهان بود.
مهیار
فمینیست‌ها تصویر دیرین زن را درهم‌شکستند، اما نتوانستند خصومت، تعصب و تبعیض را از بین ببرند. این‌ها هم‌چنان باقی ماندند. هم‌چنین نتوانستند تصویر جدید زنان را در موقعیتی ترسیم کنند که دیگر فرودست مردان، وابسته، منفعل و ناتوان در تفکر و تصمیم‌گیری نبودند.
مهیار
در بیمارستان‌های دیگر، زنان مبتلا به سرطان، دارویی را که تحقیقات نشان می‌داد ممکن است زندگی‌شان را نجات دهد پس می‌زدند، چون گفته می‌شد از عوارض جانبی این دارو، از بین‌رفتن زنانگی‌ست. این‌که «اگر یک بار فرصت زندگی دارم، بگذارید آن‌را به‌عنوان زنی بلوند زندگی کنم،» تصویری بود بزرگ‌تر از سایز واقعی یک زن زیبارو و نادان که توسط روزنامه، مجله و تبلیغات ارائه شد. سه زن از ده زن در سراسر آمریکا، موهای‌شان را بلوند می‌کردند. آنان به‌جای غذا، نوعی گچ سفیدرنگ به نام مترکال می‌خوردند تا اندام‌شان هم‌اندازهٔ مدل‌های لاغر جوان شود.
مهیار
اما چه گزینه‌ای به ایشان پیش‌نهاد شد؟ در گوشه‌ای، فمینیست مردخوار و آتشی‌مزاج، زن شاغل بی‌هیچ عشقی و تنها بود. در گوشه‌ای دیگر، همسر و مادری مهربان که شوهرش او را دوست داشت، و حفاظتش می‌کرد و در احاطهٔ فرزندانی دوست داشتنی بود.
مهیار
مارگارت فولر در این‌باره گفته «آن‌چه یک زن نیاز دارد، این نیست که به‌عنوان زن، عمل یا حکم‌رانی کند، بلکه ذاتی‌ست برای رشدیافتن، بینشی تمیزدهنده، روحی برای آزادانه‌زیستن، و کنشی بی‌توقف برای پرده‌برداشتن از قدرت‌هایی که در اختیار اوست.»
Mitir
تعداد زنانی که در آن دوران، یا حتا اکنون، جرأت ترک تنها امنیتی را که می‌شناختند داشتند، و جرأت آن‌را داشتند که به خانه و شوهرشان پشت کنند تا کاوشی نو را بیاغازند، چندان نبود. اما شماری بسیار زیاد، آن هنگام و اکنون، می‌بایست وجودشان به‌عنوان زنان خانه‌دار را چنان تهی یافته باشند که دیگر نتوانند از عشق شوهر و فرزندان بهره‌ای ببرند.
Mitir
جمله‌ای از فروید وجود دارد که می‌گوید: «آناتومی یعنی سرنوشت.»
:)
تونیک، دامن‌های تا زانو، و شلوارهای چسبان تا مچ پا. اول از همه الیزابت استنتن مشتاقانه این لباس‌ها را پوشید تا بتواند به‌راحتی کار خانه‌اش را انجام بدهد، همان‌طور که امروزه یک زن جوان شاید شلوار و دامنی گشاد بپوشد. اما وقتی فمینیست‌ها تصمیم گرفتند به عنوان نماد آزادی‌شان لباس‌های بلومر را به تن کنند، متلک‌های روزنامه‌ها، ولگردهای گوشهٔ خیابان، و پسربچه‌ها برای احساسات زنانه‌شان تحمل‌ناپذیر شد. الیزابت استنتن با گفتن این‌که «ما این لباس را برای آزادی بیش‌تر به تن کردیم، اما آزادی جسمانی در مقایسهٔ با اسارت روانی چیست؟» دست از پوشیدن بلومر برداشت. بسیاری هم مانند لوسی استن به یک دلیل زنانه از پوشیدن این لباس‌ها صرف‌نظر کردند: چندان زیبنده نیست، مگر برای خود خانم بلومر بسیار ریزنقش و زیبا. اما، باید بر آن نزاکت پست در اذهان مردان، در اذهان سایر زنان، و در اذهان خودشان غلبه می‌شد. وقتی تصمیم گرفتند که به‌نفع حقوق زنان متأهل برای مالکیت اموال امضا جمع کنند، نیمی از اوقات، حتا زنان با حرف‌هایی کوته‌نظرانه، که شوهر دارند، که محتاج قانونی نیستند که حفاظت‌شان کند، در را به روی‌شان می‌کوبیدند.
:)
در حالی‌که تخت‌خواب‌ها را مرتب می‌کرد، برای خواروبار به خرید می‌رفت، اسباب و اثاثیهٔ روکش‌دار را با یک‌دیگر مطابقت می‌داد، برای دختران و پسران پیشاهنگ رانندگی می‌کرد، و شب‌ها کنار شوهرش دراز می‌کشید، می‌ترسید که این سؤال خاموش را حتا از خودش بپرسد: «همه‌اش همین؟»
Mitir
ما نمی‌توانیم این صدای درون زنان را نادیده بگیریم که می‌گوید: «من چیزی فراتر از شوهرم، فرزندانم و خانه‌ام می‌خواهم.»
Mitir

حجم

۵۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

حجم

۵۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان