بریدههایی از کتاب فواره ها
۵٫۰
(۱)
فردا تمام میشود اسفند بر درخت
فردا درخت میشود آغاز در زمین
فردا که آشیانه گنجشک پُر شود
خواهیم داشت یک سبد آواز در زمین
ای شعر پایکوب من! آرامتر برقص
خوابیده است حافظ شیراز در زمین
مادربزرگ علی💝
ما در کلاس شعر، شلوغ نمونهایم
شکر خدا که بیست نشد انضباط ما!
Autumn
در این احساس بیپایان دلتنگی چه باید کرد
که دیدی از غزل هم برنیامد بیش از این کاری؟
sadeghi
همیشه میخواست این دل من که جانب مشهدت بیاید
فقط به شوق رضا برای زیارت مرقدت بیاید
همیشه میخواست این دل من تو را بجوید، تو را ببیند
چرا که باید به خدمت، آقا! کسی که میخواهدت، بیاید
sadeghi
خدای من از آنچه حرف میزنم فراتر است
خدای من جداست از خدای سختگیرشان
مرا کسی که آفریده، یک خدای دیگر است
کریمتر، بزرگوارتر از او ندیده ام
خدای من از آنچه گفتهاند مهربان تر است
f_altaha
بر گرد، عشق! و شهر دلم را خراب کن
آمادهام، به زلزله سوگند میخورم
Autumn
به اعتقاد من، خدا یگانهای مکرّر است
یگانهای که با شمار بندگان برابر است
به اعتقاد من خدا همان که فکر میکنیم
درست مثل اعتقاد ماست، شکل باور است
گروهی از میان ما خدایشان بزرگ نیست
خدایشان درست مثل شخصشان محقر است
گروهی از میان ما خدای پرغرورشان
همیشه کینهورز و اخمکرده و ستمگر است
گروهی از میان ما خدای پرغبارشان
شبیه دیدن از ورای شیشهای مشجر است
ولی خدای من خدای عاشقی که روز و شب
میان چشمه تبسمش دلم شناور است
خدای من بزرگتر از آن که فکر میکنند
خدای من از آنچه حرف میزنم فراتر است
sadeghi
یادش بهخیر حال و هوای دهات ما
آن روزها که روی تو بود التفات ما
آن عصرهای چایی و لبخند و اختلاط
همسایه هم حیاط شما و حیاط ما...
هر شب کنار پنجرهها خواب میشدیم
با هیچ کار، تیره نشد ارتباط ما
sadeghi
ما در کلاس شعر، شلوغ نمونهایم
شکر خدا که بیست نشد انضباط ما!
f_altaha
مدام زمزمه کردیم: «ما عزیزتریم»
چنان که باورمان شد سرآمد بشریم
تمام راه چنین بود و ما نپرسیدیم
که با کدام دلیل از تمام خلق سریم؟
درنگ روشن و تلخی است این سؤال که ما
در این جهان به کدام اعتبار معتبریم؟
ببین، نه رومی رومیم ما، نه زنگی زنگ
معلقیم، شترمرغهای بیثمریم
عجب لطیفه بیلطف و کهنهای است که ما
به آنچه بوده ولی نیستیم، مفتخریم
f_altaha
ما در کلاس شعر، شلوغ نمونهایم
شکر خدا که بیست نشد انضباط ما!
sadeghi
در خانه ما زلزله تمثیل بدی نیست
ویران شدن باغچه تبدیل بدی نیست
تاریخ که ناخوانده به دامادیاش آمد
فهمید که این فاحشه، فامیل بدی نیست
با دست خود این خانه فرو ریخت که گفتند
هم خانه کلنگی است، هم این بیل بدی نیست
plato
خون دل است آنچه اگر چای دیدهاید
غم خوردن است اینکه اگر قند میخورم
این لکههای روی لبم خنده نیستند
معلوم میکنند که لبخند میخورم
طوری که درد موی سرم را سپید کرد
دیگر به درد کوه دماوند میخورم
بر گرد، عشق! و شهر دلم را خراب کن
آمادهام، به زلزله سوگند میخورم
f_altaha
در شهر ما ریال و ریا حکم میکنند
f_altaha
آه ای زمستانهای طولانی! پاییز را بی گُل چه خواهی کرد؟
وقتی پس از آن هیجده نوروز، طی میشود فصل بهار امشب
f_altaha
مارا همین که زنده بمانیم، کافی است
رنگ رفاه ومال ومنال از پدر مخواه
f_altaha
تقدیر ناگزیر تورم گرسنگی است
f_altaha
بگذار خون لخته شیرین رها شود
در بیستون بسته آوند لعنتی
مردن چه عیب دارد اگر زندگی است این
این عکس ناله است، نه لبخند لعنتی
f_altaha
حجم
۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان