بریدههایی از کتاب بوطیقای ناسیونالسوسیالیسم؛ شرحی بر کتاب «نبرد من» هیتلر
۳٫۷
(۷)
تأسیس هر کشور از منطقِ منحصربهفردی پیروی میکند؛ زیرا همانطور که اولریش بیلفلد میگوید، برای ایجاد چنین اتحادی ابتدا باید «ملزومات سیاسی» اش را فراهم کرد: یعنی «مردم واقعی و ملموس».
hossein
احساس نشاطی که نبرد من به خوانندگان ساکت و آرامتر میدهد ناشی از این نیست که آنها از میان دیدگاههای متعدد و متضاد توانستهاند به مدد این کتاب، به یکی از آنها متقاعد شوند؛ در عوض، این احساس نشاط ناشی از آن است که کتاب هیتلر آنها را مطلقا از ورود به هر گفتگویی بازداشته است.
بنابراین اصلا اهمیتی ندارد که آیا شخص قلباً چیزهایی را که هیتلر در یاوهسراییهایش میگوید، باور میکند یا نه. حتی ممکن است فرد خط مشی نژادپرستانه و شبهعلمی هیتلر را به تمسخر بگیرد، دست جلوی دهانش بگذارد و به سبک سخن گفتن مصنوعیاش بخندد، کما اینکه برخی از نخبگان نازی چنین میکردند. با همهٔ اینها چنین افرادی هنوز این تمایل واکنشی را دارند که اگر شخص ثالثی دربارهٔ هیتلر اظهار نظر توهینآمیزی کرد، بهشدت او را محکوم کنند. از دل نبرد من فضای تهدیدآمیزی برمیآید که به طرفداران اجازه میدهد در واکنش به مخالفتها بتوانند با لحنی که سادیسم از آن میبارد، بگویند «منتظر باش که به حسابت برسیم». چنین قدرتی که میتواند این نوع تعلق خاطر گروهی را تقویت کند، در سطح دیگری غیر از اطاعت ایدئولوژیکی به معنای خاصش عمل میکند.
hossein
«هیتلر به اضافهٔ قدرت مخوف است؛ اما هیتلر منهای قدرت کمدی است.»
hossein
تنشهای اجتماعیای که به تحولات ریشهای منجر میشوند، خودشان برآمده از شبکهٔ بسیار پیچیدهای از عوامل مختلف هستند: شبکهای که مردمِ درگیر در این تنشها تنها میتوانند بخشی از آن را درک کنند.
☆Nostalgia☆
طبق گفتهٔ مایکل مان «چرا عوام طغیان نمیکنند؟» زیرا آنها فاقد تشکیلات جمعی هستند و کسانی که بر سر قدرتاند، کنترل امکانات لازم برای کنش پایدار را در دست دارند. با وجود این، برتری روانشناسی اجتماعی قدیمی این بود که به قدرت ایدهها توجه داشت. برای به دست آوردن قدرت و حفظ آن، کنترل خطوط جابهجایی و ایستگاههای ارتباطی کافی نیست؛ هرچند که ممکن است این کارها شرط لازم باشند. علاوه بر اینکه باید تکنولوژی داشته باشید و فوتوفن را بشناسید، کنترل کانالهای ارتباطی در بلندمدت نیازمند یک ابزار اندیشهای و نظری است؛ یعنی یک ایدئولوژی یا به بیان دقیقتر ملغمهای از ایدئولوژمهای کموبیش منسجم که ادعاهای هژمونیک فرد را به شکل گستردهای منتقل کند.
☆Nostalgia☆
قشر مرفه پاریس جای زیادی برای مردان جوان جاهطلب و حریص نداشت؛ شاید چون همانگونه که جامعهشناسان ادعا میکنند، گروههایی که جایگاه و منزلتی برای خود دستوپا کردهاند، به نوعی انحصارطلبی تمایل دارند؛ شاید به این دلیل که فرانسه نیز گرفتار دردی مشترک با کشورهای درحالتوسعه بود: یعنی جمعیتی مازاد از نویسندگان و حقوقدانان بیشازحد تحصیلکرده و نیمهبیکار.
اینها افرادی با ذهنهای پریشان -مانند ژان پل مارا (و بسیاری دیگر)- بودند که جزوههای نیشوکنایهدار مینوشتند و با این کار به نحوی تب روشنفکری را برای انقلاب فرانسه داغ میکردند. آنها که بین بدبینی قشر محروم و خشم موعظهگر، بین نومیدی و خودبزرگبینی گیر کرده بودند، اصول آزادیخواهی و مساواتطلبی نسل ژان ژاک روسو را از آنِ خود کردند، با این تفاوت که برخلاف نسل قدیمیتر دورهٔ روشنگری از مقرری پایدار دولتی بیبهره بودند.
☆Nostalgia☆
شبها چندرغازی از راه هرزهنگاری به دست میآوردند اما روزها نفرتشان را با عباراتی حتی رکیکتر در نوشتههای خود ابراز میکردند. دارنتون مینویسد: «از چنین تنفر غریزیای بود که انقلاب بزرگ ژاکوبنها ندای حقیقی خود را پیدا کرد، نه از انتزاعات پیراستهٔ نخبگان فرهنگی خشنود.»
☆Nostalgia☆
اگر بتوان این یافتهها را تعمیم داد و بر شخصیتشناسی فرد جرقهزن (که بالاتر از آن سخن گفتیم) جاری کرد، میتوان گفت که تحولات اجتماعی رادیکال به طور غیرمستقیم فقط به دست کسانی آغاز میشوند که ارائهدهندهٔ چشماندازهای اجتماعی جدید هستند و دارای جایگاه دانشگاهی یا منصب و مقام ممتازند. اما نقش کلیدی [گسترش این تحولات] به یک گروه پریکاریات روشنفکر واگذار میشود. گروه مزبور این ایدهها و چشماندازها را اخذ میکند و ابتدا از طریق کانالهای خردهفرهنگی به اشاعهٔ آنها میپردازد و در آنجا، به سبب فشاری که از بابت تنگدستی متحمل شده است، آن ایدهها را افراطی و رادیکال میکند.
☆Nostalgia☆
نظامهای توتالیتر از کتاب برای سادهسازی ایدهها و حرفهایشان استفاده میکردند. بهاینترتیب میتوان کتاب را محور نمادین نظامهای توتالیتر دانست. در همهٔ موارد بالا، کتاب هستهٔ مقدس پروپاگاندای حکومتی است که رسانههای مدرن دیگر مثل رادیو و فیلم و تلویزیون در کنار آن به کار گرفته میشوند. این نوع کتابها که بین مقامات حزبی و حتی کل جمعیت توزیع میشوند، شأن و مقام قانون اساسی را دارند. بههرحال چنین کتابی اتوریتهای پیدا میکند که در نمایشهای عمومی رژیم و شبکههای قدرت آن از احترام ویژهای برخوردار میشود. ایدهٔ اصلی پشت این کتابها آن است که بنیان مستحکمی برای یک ساختار سیاسی ایجاد کنیم، ساختاری که به دلیل پدید آمدن از میان آشوب جنگ و انقلاب، از لحاظ مشروعیت و ثبات بسیار متزلزل است. بنابراین وضعیتی که چنین کتابی برای پاسخ به آن طراحی شده، تا حد زیادی آستانهای است.
☆Nostalgia☆
جذبهٔ اصلی اثر هیتلر چه بود که چنین آثار ویرانگری را در پی داشت؟ مخاطب اصلی کتاب کیست و چرا؟ رویهمرفته بحث و تبادل نظرهای مربوط به این کتاب معمولا یا دیدگاههای ارائهشده در آن را میپذیرند یا رد میکنند. خوانندگان یا سبک بسیار منحصربهفرد هیتلر را تحسین میکنند یا او را به سبب گرفتن ژست نویسندهٔ بزرگ و سرهمبندی آماتوری فانتزیهای نامنسجم و نفرتآلود سرزنش میکنند. برای پی بردن به عمق روانشناختی موضوع، باید به سراغ تحلیل متن و سیگنالها و ایماواشارههای متساطع از آن رفت.
☆Nostalgia☆
یکی از راهها برای رسیدن به پاسخ این سؤالات در ساختار روایی بخش نخست نبرد من نهفته است. در یکی از فرازهای اصلی، هیتلر دربارهٔ رابطهاش با سوسیالدموکراتها بحث میکند. طرح کلی کتاب همانند یک رمان تربیتیِ سیاسی است که سیر تکامل ایدئولوژی ناسیونالسوسیالیستی را بر اساس داستانِ (تا حد زیادی تخیلیِ) پیشرفت شخصی خود هیتلر بیان میکند. در این سیر، فرایند مواجهه و مقابله با سوسیالدموکراسی در یکی از بخشهای کتاب تحت عنوان «سالهای تحصیل و تحمل مشقات در وین» گنجانده شده است. هیتلر ادعا میکند که همچون یک کارگر سادهٔ ساختمانی کارگری میکرد. او تحت فشار تهییجگران سیاسی، ناخواسته وارد مباحثات داغ سیاسی شد تا آنجا که مخالفانش او را تهدید فیزیکی کردند و از آن کارگاه بیرون راندند. به گفتهٔ خود هیتلر، این تجربه زمینه را برای نفرت -و حتی انزجار- او از سوسیالدموکراتها که کارگران را «گمراه» یا «اغوا» میکردند، فراهم کرد.
☆Nostalgia☆
تنها از طریق گفتار، و نه دستورالعمل مکتوب، است که میتوان بر «مقاومت احساسات» غلبه کرد.
این اظهارات بهخودیخود چندان بدیع نیستند، اما هیتلر آنها را صیقل میدهد تا نکتهٔ بسیار مهمی را گوشزد کند: یعنی این نکته را که آثار تهییج کلامی، تنها معیار اندازهگیری «درستی» آنهاست. دراینباره، فراز بلندی از کتاب نبرد من راهگشا خواهد بود:
همهٔ پروپاگاندا باید مردمی و سطح فکری آن باید متناسب با گروهی از طیف مخاطبان باشد که هوش محدودتری دارند. بنابراین هرچه تودهای که قرار است مخاطب واقع شود بزرگتر باشد، سطح فکری پروپاگاندا باید پایینتر باشد. ...هرچه وزنهٔ تعادل فکری آن سبکتر باشد و عواطف توده را به صورت انحصاریتر در نظر بگیرد، مؤثرتر خواهد بود. و این بهترین معیار برای صحت یا عدم صحت هر برنامهٔ تبلیغاتی است، نه موفقیت در به دست آوردن دلِ تعدادی دانشمند یا هنردوست جوان.
☆Nostalgia☆
زمانی که «صحت یا عدم صحت پروپاگاندا» را صرفا بر اساس «موفقیت» ش بسنجیم، درون یک دور خودتأییدگرِ توتولوژیک حبس خواهیم شد: چنین حلقهای میتواند باور مردم را به خود جلب کند، چون خود را حقیقت معرفی میکند و ازآنرو که تودههای مردم به آن باور دارند، حقیقت به حساب میآید.
☆Nostalgia☆
هیتلر تأکید میکند که «وقتی بخشی از اصول شما غلط قلمداد میشود، باید بدون توجه به مسائلی مثل محبوبیت و نفرت و مبارزه و مانند آنها، موضع محکمی مخالف افکار عمومی اتخاذ کنید». به عبارت دیگر، حزب حقِ کُرنش در برابر افکار عمومی را ندارد و در عوض، موظف است که آن را هدایت کند. در اینجا و جاهای دیگر، هیتلر موضوع را در قالبی جنسیتی بیان میکند: «نه نوکر تودهها، بلکه باید ارباب آنها بود.» نکتهٔ این جمله در این است که قرار نیست مخاطب را با زور و اجبار به انقیاد کشید، بلکه باید نوعی صمیمیت آمرانه را اتخاذ کرد که متناسب با «زنانگی» مردم است. از آن سو نیز باید از آنها در برابر «اغواگرانی» که در جبههٔ دشمناند و میخواهند آنها را از راه به در کنند، محافظت کرد.
☆Nostalgia☆
ممکن است یک کنش مستبدانهٔ برآمده از قدرت مطلق، که خودش را از هر توضیح و توجیهی برای قربانیاش مبرا میداند، به خندهٔ ناخواسته منجر شود.
☆Nostalgia☆
«ادعای قدرت» تظاهرکنندهای که جلوی یک تکاور رایشسور ایستادهاند «بیاساس» است؛ اما تهدید به خشونت از جانب جوخهٔ شبهنظامی نیز «بیاساس» است، همانطور که مداخلات نیروهای نظامی و قلدرهای اشتورمابتایلونگ (اس ای) که «نیروی خشن» و «عملیات بیرحمانهٔ» آنها هیتلر را مشعوف میکرد، بیاساس بود. سرکیفی یونگر به رضایت خاطر او از مشروعیت بیشترِ کنشهای طرف مورد حمایتش ربطی ندارد، بلکه ناشی از رضایت از این موضوع است که همهٔ تلاشها برای رسیدن به تفاهم طرفینی به بنبست رسیده است. وقتی به سر لولهٔ اسلحه زل زدهای نمیتوانی بگویی من بیشتر میدانم، مگر اینکه بخواهی مصداقی از آن اقدام آشکارا مضحکی باشی که در همهٔ طغیانها و شورشهای ناکارآمد دیده میشود. در مقابل، آن طرف هم که اسلحه دارد نیازی نمیبیند که واژهپردازی کند، مسائل را از دید رقیبش ببیند، مذاکره کند، یا حتی بکوشد کسی را قانع کند. در اینجا امکان ایجاد تفاهم بهکلی قطع شده است.
☆Nostalgia☆
البته این خنده فقط ناشی از اختلاف فاحش بین قدرت اجرایی یک طرف و ضعف رقیبش نیست، بلکه ناشی از این است که آن فردِ دارای قدرتِ اجرایی (به صرفِ داشتن اسلحه) این آزادی را دارد که در موضعی فراتر از تقلای طرف مقابل برای ایجاد ارتباط و تفاهم بایستد.
☆Nostalgia☆
۲. تعصبگرایی لزوماً از ایمان قلبی ناشی نمیشود. همانطور که مثال هیتلر نشان میدهد، منشأ آن معمولا فردی است که به صورت اتفاقی بتواند گزینههایی را که در عرصهٔ نظر عرضه شدهاند، بشناسد. در این مرحله، هدف اصلی آن است که بتواند به سخنگوی ایدهای تبدیل شود که تا اینجا یا مغفول مانده یا با بیمیلی دنبال شده است. در این جایگاه، ممکن است شخص ادعای تبحر و لیاقت در یک حوزهٔ خاص یا نمایندگی و طرفداری از گروه ما را مطرح کند.
نسبتی که هر فرد با شیوهٔ بیان نظرهایش دارد معین میکند که موضعش را با چه محتوایی سروسامان بدهد. عموماً اکثر افراد به سراغ آرای میانهرو میروند. اما همینجا هر سخنران میتواند با طرح اظهارات تند و افراطی، جایگاه سخنوری مستحکمتری برای خودش دستوپا کند. شکل و ساختار چنین اظهاراتی به تأثیر بیانات قبلی او بر مخاطبان بستگی دارد.
☆Nostalgia☆
اغلب مواقع، سخنرانها با لحن آرام پیام خود را منتقل میکنند و بهاینترتیب راه میانه را برمیگزینند تا با این شیوه دل همپیمانان سیاسی خود را قرص و محکم کنند. اما در زمانهایی که تنشهای اجتماعی پایدار وجود دارند، چنین رویهای نمیتواند موفقیت چندانی به دنبال داشته باشد. پس در چنین مواقعی، شیوهٔ سخنرانی به گونهای خواهد بود که گروههایی که توسط خودِ سخنران شستشوی مغزی شدهاند، او را تشویق میکنند و از این طریق، او را به سمتی سوق میدهند که تندروی و افراط بیشتری را محقق کند. بدینترتیب افراطگرایی و استراتژی، و نیز تعصبگرایی و فرصتطلبی سیاسی در تناسب با یکدیگر پیش میروند. با یک حساب سرانگشتی، میتوان فهمید که حتی غلتیدن به وضعیتی ظاهراً احمقانه و مضحک معقول به نظر خواهد رسید، اگر بتواند مبنایی برای برانگیختن هیجانات مخاطبان ایجاد کند. در این حالت، خودیها هستند که مخاطب سیگنالهای ارسالشده از سخنرانی هستند و در مقابل، نظر و رأی و اجماع غیرخودیها هیچ اهمیتی نخواهد داشت.
☆Nostalgia☆
هدف اصلی نطقهای ایدئولوژیک رسیدن به قدرت اتوریته است. در وهلهٔ نخست، خودِ سخنگوست که قدرت کسب میکند، ادعای رهبری خود را در حوزهٔ خاصی از تفکر سیاسی تقویت میکند و از نقش خود در برابر رقبا دفاع میکند. اما برای جذب طرفدار، باید به آنها فرصت مشارکت بدهد. چنین مشارکتی در سطوح متعددی اتفاق میافتد. مثلا ممکن است برخی از بیماریهای اجتماعی را تشریح کند و با توسل به نیازها و غرایز مخاطبان، کاری کند که آنها از پیوستن به صف شکارچیانِ مسببان این بیماریها لذت ببرند. یا مثلا ممکن است به آنها نوید بدهد که از این وضعیت که هیچکس به آنها اهمیتی نمیدهد، درمیآیند و تبدیل به عضوی از جامعهای میشوند که خود را با خودآگاهی کامل سروشکل میدهند. اما بزرگترین نویدی که سخنگو میدهد همانا خودِ قدرت اتوریته است.
☆Nostalgia☆
حجم
۸۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۳ صفحه
حجم
۸۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۳ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان