بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گمشده در غبار | طاقچه
تصویر جلد کتاب گمشده در غبار

بریده‌هایی از کتاب گمشده در غبار

نویسنده:فاطمه استکی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۵۰ رأی
۳٫۹
(۵۰)
«یا انیس من لا انیس له. یا رفیق من لا رفیق له.»
نورا
من عروسک نیستم. کاش می‌شد این جمله را لحظهٔ تولد دخترها روی پیشانی‌شان نوشت.
h.s.y
«بله. ببینید بخوام کوتاه بگم بی‌حجابی ظلمه. ظلم به چند دسته؛ اول دختران مجرد. همه به اندازهٔ هم زیبا نیستند و وقتی جامعه محل عرضهٔ اندام و ظاهر شد خیلی از دختران که بهرهٔ کمتری از زیبایی دارن یا دچار سرخوردگی می‌شن یا تلاش می‌کنن به هر طریقی زیبا بشن. از عمل جراحی گرفته تا آرایش‌ها آنچنانی. علاوه بر اون که این کار سطح توقع پسرها رو بالا می‌بره و درصد دختران سادهٔ مجرد و پسران ایرادی مجرد بالا میره.»
Shadi M
بعضی وقت‌ها آدم هر چه کمتر بداند خوشحال‌تر است.
Elahe kp
«با دلبر دیوانه بگویید بیاید / دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید».
نورا
«این‌ها جمعه میان برای خواستگاری. قشنگ تیپ خوشگل میزنی. بدون چادر. روسری رو بهت ارفاق می‌کنم. سیمین یک کت و دامن شیک براش ردیف کن بپوشه. میبریش آرایشگاه. ناخن‌هایش را هم لاک بزن. شنیدی؟» کله‌ام داغ کرده بود. «می‌خواهید دختر شوهر بدهید یا عروسک؟
ستاره☆
«گویند امام هر عصر بابای مهربان است.»
• Khavari •
«مرا از یاد برد آخر ولی من به‌جز او عالمی را بردم از یاد».
نورا
پوزخندی می‌زنم به نفسم. یعنی خاک توی سرت. این یکی را کجای گناهان کج و معوجت می‌خواهی جا بدهی؟
Mahtab
نمی‌دانم به کدامین گناه دارم به مسلخ می‌روم!
h.s.y
حرف زدن با او را جزء وظایفم می‌دانستم ولی از آن وظایفی که مدام به فردا می‌اندازیم. از آن‌هایی که از بس سخت است ازشان فرار می‌کنیم و به سراغ آسان‌ترها و به ظاهر مهم‌ترها می‌رویم.
Mahtab
از شاسی‌بلند متنفرم که حس بالآنشینی به آدم می‌دهد.
Mahtab
دیگر واقعاً تصمیم گرفته‌ام تا جایی که می‌توانم قدر لحظات با هم بودنمان را بدانم.
Elahe kp
درست عین اعتیاد می‌ماند. می‌دانی این کار نابودت می‌کند ولی نمی‌توانی کنارش بگذاری. گاهی فکر یک نفر همین‌طور می‌شود.
Elahe kp
قفل شدم روی سی‌وسه پل که بی‌جان خودش را روی مسیر زاینده‌رودِ خشک به‌زور نگه داشته بود. عشق را باید از این پل یاد بگیرم. به امیدِ گذر معشوقش هنوز خودش را زنده نگه داشته.
Elahe kp
نباید بنویسم. نمی‌دانم اسمش را می‌شود شرم گذاشت یا یک چیز دیگر. ولی اصلش این است که نمی‌دانم باید به‌خوبی بنویسم آن شب را یا نه. شبِ خوبی بود برایم یا ترسناک. افتادم توی زنجیرهٔ بی‌پایان نمی‌دانم‌ها. حس می‌کنم دارد دورم می‌پیچد. خفه‌ام می‌کند. دیگر مثل قبل نیستم. یک دختر پاک. باید اسمم را عوض کنم. گناه‌کار، بدکاره. امشب اصلاً نتوانستم توی آیینه نگاه کنم. از خودم بدم می‌آید. یا شایدم می‌ترسم. به گمانم تا صبح بیدارم. نمی‌توانم از دست این زنجیر خلاص شوم.
آسمان
راز را که به یک نفر گفتی دیگر باید پیِ پخش شدنش را به تنت بمالی. ولی واقعاً از خدا می‌خواهم این بار قضیه فرق کند. لو رفتن دفتر یعنی پیچیدن حرف‌ها و رازهای مینا توی کل فامیل.
the_soleimani
«مجازات‌های موجود در اسلام برای پاک شدن انسان‌هاست و متناسب با جرم اِعمال می‌شه. تعیین مصداق اینکه چه کسی لایق سنگسار هست یا خیر به عهدهٔ ما نیست. ولی اگه این احکام نباشه به همون بلایی گرفتار می‌شیم که غرب سال‌هاست گرفتارشه. مرد وقتی از خونه می‌ره بیرون دیگه می‌ترسه سرزده برگرده توی خونه. چون می‌ترسه با صحنه‌ای که دلش نمی‌خواد مواجه بشه. لازم نیست برید خارج تا این صحبت‌ها رو لمس کنید. می‌تونید داستان‌هاشون رو بخونید تا عمق نگرانی‌شون رو بفهمید کسی که لایق سنگسار چه مرد چه زن مثل یه غدهٔ سرطانی شده. برای گرفتار نشدن همهٔ جامعه باید اون غده رو جدا کرد.»
Shadi M
«سخت است که دلتنگ شوی، خنده نباشد
مفرد مونث
«از من رمیده‌ای و من ساده‌دل هنوز / بی‌مهری و جفای تو باور نمی‌کنم.»
315
اگر خودکشی باشد شاید من اولین مقصرش باشم. منی که لابه‌لای خودِ الکی مهم‌شده‌ام گم شده بودم. می‌دانستم چقدر توی زندگی‌اش رنج می‌کشد. می‌دانستم چقدر تنهاست. می‌دانستم چه فشارهایی رویَش است. فشارهایی که می‌تواند مغز هر دختری را خرد کند. نابود کند و نابود کرد؛ تمام. حرف زدن با او را جزء وظایفم می‌دانستم ولی از آن وظایفی که مدام به فردا می‌اندازیم. از آن‌هایی که از بس سخت است ازشان فرار می‌کنیم و به سراغ آسان‌ترها و به ظاهر مهم‌ترها می‌رویم.
مطهره لطفی
زمزمه می‌کنم: «به سوی او برمی‌گردیم... برمی‌گردیم.»
زبل خان
«گویند امام هر عصر بابای مهربان است.»
زبل خان
یاد آیاتی می‌افتم که خداوند بر پیامبر (ص) نازل می‌کرد و می‌فرمود مبادا جان بدهی از غصهٔ هدایت نشدن این‌ها.
مفرد مونث
چرا آن‌ها توی راه باطلشان این‌قدر مصمم‌اند و ما توی راه حقمان نه!
کاربر ۶۴۵۴۸۵۱
پسران مجرد. به این دلیل که با دیدن زیبایی‌های یک زن از اون‌جایی که دستشون بهش نمی‌رسه دچار سرخوردگی جنسی و انواع بیماری‌های روانی می‌شن. یا اینکه به سمت ارضا کردن میلشون از طرق مختلف غیرشرعی و غیرعقلی می‌رن. چهارم مردان متأهل که با دیدن زیبایی یک زن و مقایسه‌اش با همسر خودشون از زندگی دلسرد شده و زندگی تلخی خواهند داشت. پنجم دختران کوچک و معصوم که با دیدن یک زن بی‌حجاب ترغیب می‌شن در بزرگسالی این‌طوری باشن.»
کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
«سخت است که دلتنگ شوی، خنده نباشد / مهمان تو جز حسرت ناخوانده نباشد در برکهٔ تنهایی تو، نیمه‌شبی سرد / جز زورق مهتاب فریبنده نباشد.»
315
«با دلبر دیوانه بگویید بیاید / دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید».
315

حجم

۲۲۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

حجم

۲۲۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
۳,۶۰۰
۷۰%
تومان