بریدههایی از کتاب ردپای سپید
۴٫۷
(۱۲)
براساس نقل آیتالله مصباح یزدی
دکتر داشت معاینه میکرد، گفت پایتان را دراز کنید آقا. سختش بود، جواب داد: «بیادبی میشود در محضر شما».
shariaty
سعی کن گریه کنی…
براساس خاطره آیتالله سید محسن خرازی
شیر آب حیاط را بهاندازهٔ یک شیر سماور باز کرده بودند و داشتند وضو میگرفتند. گفتم: آقا، محرم دارد میآید و من یک ماه برای تبلیغ میروم. سفارشی کنید که آویزه گوشم کنم. همانجور که وضو میگرفت، تکیه داد به دیوار و آهسته گفت: آسید محمد! سعی کن هر شبانهروزی یکمرتبه برای امام حسین؟ ع؟ گریه کنی... .
کاربر ۶۰۶۱۶۰
یکی دوهفتهٔ آخر بود. یک نفر گفت: آقا، مردم خیلی گرفتارند، هم داخل کشور و هم جاهای دیگر... دعایی بکنید. چهره در هم کشیدند و با ناراحتی گفتند: اگر دعا نکنم که مسلمان نیستم…
سیستماتیک
یک میز تحریر کوچک توی کتابخانه داشتند. علیآقا به من گفت این را چطور کمی شیبدار کنیم که آقا راحتتر باشد؟ گفتم این دیگر خیلی کهنه شده، یکی بخریم. گفت آقا قبول نمیکند. با لوله پلیکا به دوتا از پایهها اضافه کردیم، شد میز تحریر مرجع تقلید شیعیان!
میرزا ابراهیم
در این دنیا اگر کسی کار نکند به او مزد میدهند؟! وقتی که جهاد کردی هدایت میآید؛ وقتی که هدایتها آمد، جهاد بالاتری را لازم داری، انجام که دادی هدایت بالاتری مییابی...
M..J..A
در این دنیا اگر کسی کار نکند به او مزد میدهند؟! وقتی که جهاد کردی هدایت میآید؛ وقتی که هدایتها آمد، جهاد بالاتری را لازم داری، انجام که دادی هدایت بالاتری مییابی...
میرزا ابراهیم
یکی دوهفتهٔ آخر بود. یک نفر گفت: آقا، مردم خیلی گرفتارند، هم داخل کشور و هم جاهای دیگر... دعایی بکنید. چهره در هم کشیدند و با ناراحتی گفتند: اگر دعا نکنم که مسلمان نیستم…
مقداد
کیمیا، «توکل» است
براساس خاطره یکی از شاگردان
یک آقایی آمد و گفت: آقا! پدربزرگ ما علم کیمیا بلد بوده، یک مقدار از چیزهایی که به طلا تبدیل کرده، پدرم به من داده است. آقای بهجت با زیرکی و خنده گفت: حتماً پدرتان هم خواسته به شما یاد بدهد که طلاها پیشتان مانده. چند ثانیه سکوت برقرار شد و آقای بهجت گفت: «اساتید ما میگفتند علم کیمیا «توکل» است».
کاربر ۶۰۶۱۶۰
خیلیها میآمدند و نسخه میخواستند. میگفت اغلب اینها که میآیند، میخواهند این راه پر پیچوخم را یکشبه طی کنند، ولی اینجور نمیشود، بزرگان ما هفتاد هشتاد سال زحمت و سختی کشیدند، خود ما همینطور، ولی هنوز دستمان به جایی که باید، نرسیده... هیچکس در جوانی و بیزحمت در این راه به جایی نمیرسد...
soroosh7561
بعضیها فقط دنبال این مجلس و آن مجلس رفتناند. اهل عمل نیستند. اگر راست میگویی، همینی که دارم میگویم را عمل کن، نتیجه میگیری.
میرزا ابراهیم
شیر آب حیاط را بهاندازهٔ یک شیر سماور باز کرده بودند و داشتند وضو میگرفتند. گفتم: آقا، محرم دارد میآید و من یک ماه برای تبلیغ میروم. سفارشی کنید که آویزه گوشم کنم. همانجور که وضو میگرفت، تکیه داد به دیوار و آهسته گفت: آسید محمد! سعی کن هر شبانهروزی یکمرتبه برای امام حسین؟ ع؟ گریه کنی... .
Mousavi.morteza
در این دنیا اگر کسی کار نکند به او مزد میدهند؟! وقتی که جهاد کردی هدایت میآید؛ وقتی که هدایتها آمد، جهاد بالاتری را لازم داری، انجام که دادی هدایت بالاتری مییابی...
m_rezaei1
راه رسیدن به کمال دو چیز است؛ بندگی خدا را کردن و پرهیز از گناه...
میرزا ابراهیم
براساس خاطره آیتالله سید محسن خرازی
شیر آب حیاط را بهاندازهٔ یک شیر سماور باز کرده بودند و داشتند وضو میگرفتند. گفتم: آقا، محرم دارد میآید و من یک ماه برای تبلیغ میروم. سفارشی کنید که آویزه گوشم کنم. همانجور که وضو میگرفت، تکیه داد به دیوار و آهسته گفت: آسید محمد! سعی کن هر شبانهروزی یکمرتبه برای امام حسین؟ ع؟ گریه کنی... .
soroosh7561
با رفتار خود، دعوت کننده (بهسوی دین) باشید.»
soroosh7561
دکترایش را ینگه دنیا گرفته بود، اما روحش هنوز بیقراریهای خودش را داشت.
کاربر ۲۱۸۱۹۰۹
حجم
۳۱۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۳۱۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
قیمت:
۵,۰۰۰
۲,۵۰۰۵۰%
تومان