بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اُلگای واژگون | طاقچه
تصویر جلد کتاب اُلگای واژگون

بریده‌هایی از کتاب اُلگای واژگون

۴٫۶
(۲۰)
بابا می گوید: خورشید داره بالا می یاد. اُلگا خمیازه می کشد و می گوید: مثل یه توپ قرمز. خیلی قشنگه. چه جوری می شه فهمید که خورشید بالا می یاد یا پایین می ره؟ بابا می گوید: از آواز پرنده ها. صدای چهچهه شونو می شنوی؟ وقت غروب، دیگه نمی خونن.
مادربزرگ علی💝
اُلگا می گوید: بابا، تو الان باید بری مهدکودکی که من می رم. برای این که ما وارونه هستیم. نقشامونو عوض کردیم. بابا کوله پشتی الگا را می اندازد روی دوشش و می گوید: من اومدم. بین عروسک های پارچه ای می نشیند و به آن ها نگاه می کند.
شیوا رمضانی
بابا می گوید: خورشید داره بالا می یاد. اُلگا خمیازه می کشد و می گوید: مثل یه توپ قرمز. خیلی قشنگه. چه جوری می شه فهمید که خورشید بالا می یاد یا پایین می ره؟ بابا می گوید: از آواز پرنده ها. صدای چهچهه شونو می شنوی؟ وقت غروب، دیگه نمی خونن.
شیوا رمضانی

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۴ صفحه

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۴ صفحه

قیمت:
۹,۹۰۰
تومان