بابا می گوید: خورشید داره بالا می یاد.
اُلگا خمیازه می کشد و می گوید: مثل یه توپ قرمز. خیلی قشنگه.
چه جوری می شه فهمید که خورشید بالا می یاد یا پایین می ره؟
بابا می گوید: از آواز پرنده ها. صدای چهچهه شونو می شنوی؟
وقت غروب، دیگه نمی خونن.
مادربزرگ علی💝
اُلگا می گوید:
بابا، تو الان باید بری مهدکودکی که من می رم.
برای این که ما وارونه هستیم.
نقشامونو عوض کردیم.
بابا کوله پشتی الگا را می اندازد روی دوشش
و می گوید: من اومدم.
بین عروسک های پارچه ای
می نشیند و به آن ها نگاه می کند.
شیوا رمضانی
بابا می گوید: خورشید داره بالا می یاد.
اُلگا خمیازه می کشد و می گوید: مثل یه توپ قرمز. خیلی قشنگه.
چه جوری می شه فهمید که خورشید بالا می یاد یا پایین می ره؟
بابا می گوید: از آواز پرنده ها. صدای چهچهه شونو می شنوی؟
وقت غروب، دیگه نمی خونن.
شیوا رمضانی