بریدههایی از کتاب زندگی من
۳٫۹
(۳۲)
اگر درک میکردید گیتی چگونه عمل میکند، به هر شکلی آن را تحت کنترل خود قرار میدادید.
ویرا
رؤیای دیگری که چندبار خوابش را دیدم، این بود که زندگیام را برای نجات دیگران فدا میکردم. در نهایت اگر قرار بود به هر صورتی بمیرم، ممکن بود چنین کار نیکی انجام دهم.
ویرا
در فیزیک مهم نیست به کدام مدرسه رفتی یا با چه کسی در ارتباطی، مهم کاری است که انجام میدهی.
ستاره
میخواستم به عمق جهان پی ببرم. شاید موفق به درک اندکی از آن شده باشم، ولی هنوز چیزهای زیادی هست که میخواهم بدانم.
ویرا
پدرم سعی کرد برایم قطاری چوبی بسازد ولی قانعم نکرد؛ من چیزی میخواستم که خودش با نیروی محرکه کار کند؛ بنابراین او قطار کوکیِ دسته دومی خرید، با هویه تعمیرش کرد و شب کریسمس، وقتی سه ساله بودم، به من هدیه داد. ولی خیلی خوب کار نمیکرد.
دهقان غذاخوار
وقتی ۲۱ ساله بودم و مبتلا به ALS شدم، حس کردم بسیار بیانصافی است. چرا باید برای من اتفاق بیافتد؟ همان موقع، فکر کردم زندگیام تمام شده است و حس میکردم پتانسیلی دارم که هرگز درک نخواهم کرد. ولی اکنون، پنجاه سال بعد، میتوانم کاملاً از زندگیام راضی باشم. دو بار ازدواج کردهام و سه فرزند زیبا و کمال یافته دارم. در حرفهی علمی موفق بودهام:
Elahe
در اصل جهان نامتغییر و همیشگی، بیش از اینها طبیعی به نظر میآمد.
ویرا
زندگی کامل و اقناع کنندهای داشتهام. باور دارم افراد ناتوان جسمی باید روی چیزهایی تمرکز کنند که موانع، آنها را از انجام دادن علاقهشان باز ندارد و از این که نمیتوانند کاری کنند اظهار تأسف نکنند.
Elahe
ستارهای که به قدر کافی حجیم و فشرده است، آن چنان حوزهی گرانشی قدرتمندی خواهد داشت که نور نمیتواند از آن بگریزد. هر نوری از سطح ستاره ساطع میشود، پیش از آن که بتواند از ستاره فاصله بگیرد، توسط جاذبهی گرانشیِ ستاره دوباره جذب میشود.
مایکل اشاره میکند که ممکن است تعداد زیادی از چنین ستارگانی وجود داشته باشند. با وجود این که نمیتوانستیم این ستارگان تیره را ببینیم، چون نور منعکس شده از آنها به ما نمیرسید، هنوز جاذبهی گرانشی آنها را حس میکنیم. چنین اجسامی را اکنون "سیاه چاله" مینامیم؛ آنها اجسامی تهی و سیاه در فضا هستند.
R.R
ایدهی پشت سیاهچالهها به بیش از دویست سال پیش بازمیگردد. در ۱۷۸۳ یک استاد کمبریج به نام جان مایکل مقالهای در مجلهی «فعل و انفعال فلسفی جامعهی سلطنتی لندن» منتشر کرد که در آن از "ستارگان تیره" نام میبرد. وی اشاره میکند ستارهای که به قدر کافی حجیم و فشرده است، آن چنان حوزهی گرانشی قدرتمندی خواهد داشت که نور نمیتواند از آن بگریزد. هر نوری از سطح ستاره ساطع میشود، پیش از آن که بتواند از ستاره فاصله بگیرد، توسط جاذبهی گرانشیِ ستاره دوباره جذب میشود.
esrafil aslani
در تعطیلات طولانی پس از آزمون نهایی، کالج تعداد محدودی کمک هزینهی سفر ارائه داد. خیال میکردم شانس بدست آوردن کمک هزینه برای من بیشتر است؛ علاوه بر این واقعاً قصد سفر داشتم، پس اعلام کردم قصد سفر به ایران را دارم. با دانشجویی به نام جان الدر که پیش از این به ایران سفر کرده و زبان فارسی را بلد بود، رهسپار شدم. با قطار به استانبول و سپس به ارزروم در شرق ترکیه، نزدیک کوه آرارات سفر کردیم. در پی آن قطار وارد شوروی شد، بعدش سوار بر اتوبوسی عربی پر از مرغ و گوسفند وارد تبریز و سپس تهران شدیم.
کاربر ۲۱۲۳۶۲۷
از آغاز دروهی دکترا، این نیاز با تحقیقات در حوزهی کیهانشناسی درگیر شد. اگر درک میکردید گیتی چگونه عمل میکند، به هر شکلی آن را تحت کنترل خود قرار میدادید.
R.R
فیزیک همیشه کسلکنندهترین موضوع در مدرسه بود؛ به دلیل آسان و مشهود بودن زیادش. شیمی به سبب چیزهای غیرمنتظره همچون انفجار و اتفاقات محافظت شده جذابیت بیشتری داشت. ولی فیزیک و نجوم اشاره به امید در درک جایی بود که از آن آمدهایم و این که چرا این جا هستیم. میخواستم به عمق جهان پی ببرم. شاید موفق به درک اندکی از آن شده باشم، ولی هنوز چیزهای زیادی هست که میخواهم بدانم.
R.R
به طور متوسط روزی یک ساعت. من به این عدم کار کردن افتخار نمیکنم، ولی آن زمان نگرش من با اکثر دانشجویان مشترک بود ؛ متأثر از جوَِ ملالت آور و احساس این که هیچ چیزی ارزش تلاش کردن ندارد. یک نتیجه از بیماری من تغییر دادن همهی این اوضاع بود. وقتی با امکان مرگ زودرس مواجهای، آگاهت میکند که زندگی ارزش زیستن دارد و خیلی چیزها هست که میخواهی انجام بدهی.
کاربر ۲۱۲۳۶۲۷
هنوز شکایت والدینم را، به این دلیل که مدرسه چیزی به من درس نداده بود، به خاطر دارم. مربیان مدرسهی بایرون هاوس، به شیوهی مقبولِ ”همه چی رو تو مخ طرف فرو بکن“ اعتقادی نداشتند. در عوض، قرار بود بدون فهمیدن این موضوع که تو آموزش دیدهای، باسواد شوی . عاقبت با سواد شدم ولی تا اواخر هشت سالگیام آن چنان خواندن و نوشتنی بلد نبودم. فیلیپا خواندن و نوشتن را با روشهای مرسومتری آموخت و در چهار سالگی تبدیل به فردی باسواد شد. اما خب بدون شک او از من باهوشتر بود.
R.R
وقتی با امکان مرگ زودرس مواجهای، آگاهت میکند که زندگی ارزش زیستن دارد و خیلی چیزها هست که میخواهی انجام بدهی.
Elahe
اما، بریدن نای قابلیت تکلم مرا کاملاً از بین برد. برای مدتی، تنها راهی که میتوانستم مراوده کنم هجی کردن حرف به حرف لغات با حرکت ابروهایم بود؛ به این صورت که به حرف سمت راست روی یک کارت هجی اشاره میکردم.
Elahe
ناتوانی جسمیام مانع جدی در کار علمیام نبوده است. در واقع به شکل دیگر حدس میزنم یک امتیاز بوده است:
Elahe
به کشمیر رفتیم و یک خانه قایقی در دریاچهی سریناگار کرایه کردیم. فصل بارانهای موسمی بود و در جادهی احداثی ارتش هند بر فراز کوهستان سفر میکردیم؛ کوهستانی که از آب باران شسته شده بود.
کاربر ۲۱۲۳۶۲۷
در آکسفورد متولد شدم. علتش هم این بود که در طول جنگ جهانی دوم، آلمانها توافق کرده بودند آکسفورد و کمبریج را بمباران نکنند و در مقابل هم بریتانیا هیدلبرگ و گوتینگن را بمباران نکند. مایهی تأسف است که چنین توافق متمدنانهای درمورد شهرهای دیگر ادامه پیدا نکرد.
ستاره
آن روزها نگرش رایج در آکسفورد با کار کردن مخالف بود؛ این که یا باید شخصیتی برجسته و بدون تلاش باشی یا محدودیتهایت را بپذیری و مدرک کلاس چهارم بگیری. سخت کار کردن برای رسیدن به مدارج عالیتر نشانهی یک ”مرد خاکستری“ قلمداد میشد، بدترین لقب در واژگان آکسفورد.
ستاره
رؤیای دیگری که چندبار خوابش را دیدم، این بود که زندگیام را برای نجات دیگران فدا میکردم. در نهایت اگر قرار بود به هر صورتی بمیرم، ممکن بود چنین کار نیکی انجام دهم.
ستاره
برای اولین بار به خاطر زندگی کردن کار کردم.
ستاره
دانشمندان و فاحشهها برای انجام آنچه لذت میبرند، پول میگیرند.
ستاره
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۳,۵۰۰
۱۶,۴۵۰۳۰%
تومان