
بریدههایی از کتاب فارسی بخند
۳٫۶
(۱۴)
نمیدانم وقتی چیزی را میفهمی شروع ماجراست یا همهچیز تمام شده.
مهدیه
این روزها به خودم که میآیم ایستادهام کنار پنجره. نمیدانم هم کی آمدهام. مثل عینکم که همیشه میدانم روی میزم است و هیچوقت یادم نمیآید کی گذاشتهامش آنجا.
mina
این روزها به خودم که میآیم ایستادهام کنار پنجره. نمیدانم هم کی آمدهام
mina
نباید بخوای تغییرش بدی.
khorasani
«همیشه کنارش باش. نه فقط وقتهایی که خودت میخوای. میفهمی چی میگم؟»
khorasani
زن گفت:
«توی این هوا؟ مگر کسی هم بیرون میآید؟»
مرد روی مبل لم داد و دستهٔ کاغذ روی میز را برداشت.
«پس چه فکر کردی! این هوا قشنگیاش به بیرون رفتن است. باید بیایی تا ببینی راه رفتن روی برفهای تازه چه مزهای دارد. یک بار که بیایی دیگر خوشت میآید.»
khorasani
مثل باران نیست. توی خانه هم باشی صدای باران را میشنوی. حتا نصفهشب بیدارت میکند. نه مثل برف که بیصدا همهجا مینشیند و صبح که میبینی، زبانت بند میآید.
khorasani
«صدای باران، هیچکس هم که توی خیابان نباشد خودش دلگرمی است. اما حالا انگار همهچیز مرده، چرا برف صدا ندارد؟»
khorasani
حتا نگاه هم زبان دارد. یاد چشمهای جسی میافتم. تاوقتیکه فقط یکی از پرسنل کالج بود، تنها دو چشم بزرگ رنگی بود برایم. چشمهای قشنگی دارد، اما چشمهایش بیشتر از آنکه با آدم حرف بزنند نگاهت میکنند؛ نگاه خالی.
Fatemeh
من هم اولش فکر میکردم مهم نیست اما همهچیز فارسیاش فرق میکند. خندیدن، خوابیدن، غر زدن.
Fatemeh
«وابستگی به محبت از اعتماد میآد. اصلاً هم چیز بدی نیست. آدمها مثل گربهن. برای نگه داشتنشون باید بهشون محبت کنی.»
🌿sepidar🌿
نمیدانم وقتی چیزی را میفهمی شروع ماجراست یا همهچیز تمام شده. یک چیزیم میشود.
🌿sepidar🌿
نمیدانم وقتی چیزی را میفهمی شروع ماجراست یا همهچیز تمام شده.
🌿sepidar🌿
حجم
۵۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۵۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان