بریدههایی از کتاب نگران نباش
۳٫۲
(۴۶)
آدم نامرد که وانمیسته... میزنه به چاک... جیگرداراش وامیستن»
n re
معلوم نیست لرزهها توی زمین است یا توی مُخِ اینها! اگر من میفهمیدم این «شهر تو دست ماست» یعنی چی خوب بود.
neda
مردی کنارم دوزانو نشسته و سجده میکند. اشکهاش روی گونهها سُر میخورند. دارد از تهِ تهِ تهِ دل عجز و لابه میکند
n re
تکهها توی شکمم وول میخورند و شُرّه میکنند توی پاهام. مثل بچهقورباغه توی رگهام شنا میکنند. پایین میروند و باز خودشان را بالا میکشند و توی لگنم رها میکنند. انگار هزارتاشان از توی راهآب بریزند توی یک مرداب کوچولو. حالا دارند توی شکمم شنا میکنند. مک میزنم. اینجوری بهتر است. تا کرهٔ مریخ نمیروم، فقط میروم توی هوا. بعد که بیدار شدم، اگر هنوز دخلم نیامده بود، دوتای دیگر میاندازم بالا و... صدای نالهای از یک جای دور میآید. صدای خسته و دورگهای انگار کوچهباغی میخواند. نه، نمیخواند. کوچهباغی را ناله میکند. مک میزنم و تلخی را فرو میدهم.
王亚楠
خیابان مثل میز غذاخوریای است که رومیزیاش را کشیده باشند. همه روی هم ولو شدهاند و توی سر و کلّهٔ هم میکوبند.
neda
حالت رکود در آدم ایجاد میشود که تا مدتها هر سخنرانیای را بدون داد و هوار گوش میدهی.
«از
王亚楠
مردی کنارم دوزانو نشسته و سجده میکند. اشکهاش روی گونهها سُر میخورند. دارد از تهِ تهِ تهِ دل عجز و لابه میکند. حتماً فکر میکند بهخاطرِ گناهان اوست که زمین رقصش گرفته. کاش من هم میتوانستم فکر کنم که زمین، فقط بهخاطر من است که دارد میلرزد، فقط بهخاطر من.
Amir Hasany
تمام ژنای چپ و چُسِ دو طرف جمع شده تو من... از اینور مامانملوک و نایب اسداللهخان... از اونور هم امکلثوم و قباد فیضاللهبیگ و بقیهٔ فک و فامیلهای خُل و چلِ مامان. با شناسنامه عوض کردن که ژنای چپ و چُسِ آدم درست نمیشه. میشه؟»
Nafise Rouhi
زیر لب زمزمه میکند و بعد تِقّ... تِقّ... تَقّهها که به هزار برسند، یا شاید دوهزار، آنوقت تسبیح دیجیتالی بوق میزند. تایمر اعلام میکند که بهاندازهٔ بخششِ گناهان همهٔ ما دعا کرده یا نه.
Nafise Rouhi
حجم
۱۰۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۱۰۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۷۰%
تومان