بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیست و هشت روز تمام | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیست و هشت روز تمام

بریده‌هایی از کتاب بیست و هشت روز تمام

نویسنده:داوید زافیر
امتیاز:
۴.۲از ۱۲۱ رأی
۴٫۲
(۱۲۱)
دیوانه‌کننده است که آدم چه زود می‌تواند دوباره امیدوار شود.
Yasaman
در مرگ، همهٔ ما انسان‌ها مشابه بودیم - حتی اگر ادیان چیز دیگری ادعا کنند
n re
در زندگی، مهم‌ترین چیز رسیدن به نتیجه نیست، بلکه این است که آدم تصمیم به انجام کاری بگیرد.
Yasaman
«هرکسی آزاد است تصمیم بگیرد می‌خواهد چطور انسانی باشد.»
میرالماسی
کسی برنده است که کمتر بترسد.
Fatemeh Karimian
«دومین سلاح بُرنده یک ظالم، دروغ‌هایش است.» هانا پرسید: «و بُرنده‌ترین؟» «ترس.»
i_ihash
کسی برنده است که کمتر بترسد. حالا متوجه این موضوع شدم. آلمانی‌ها به همین دلیل بر یهودیان چیره شده بودند. تا این لحظه. ولی ما دیگر ترس نداشتیم. چون مرده بودیم.
Raynamaria
کودکان فقط جلوی بیمارستان نشسته بودند و سرباز اس‌اس بدون هیچ دلیلی آن‌ها را کشته بود.
i_ihash
درحالی‌که خانم‌ها به امورات خانه رسیدگی می‌کردند، آقایان تمام روز مشغول عبادت بودند. تصور من از یک خانوادهٔ خوشبخت چیزی جز این بود.
Yasaman
آدم می‌خواهد چطور انسانی باشد؟
Raynamaria
شاید روبین‌شتاین واقعاً دیوانه نبود. شاید عاقل بود، چون از آلمانی‌ها نمی‌ترسید. احتمالاً همهٔ ما را به‌خاطر ترسمان از آلمانی‌ها به سخره می‌گرفت، همان‌طور که ما به دیوانه‌بازی‌هایش می‌خندیدیم.
Yasaman
قهرمان بودن یک چیز نسبی بود. بستگی به این داشت که آدم کدام طرف قرار می‌گرفت.
i_ihash
«هرکسی آزاد است تصمیم بگیرد می‌خواهد چطور انسانی باشد.» بعد نگاه عمیقی در چشمانم کرد: «پرسش این است میرا کوچولو، که تو مایلی چطور انسانی باشی؟» آهسته و با حالتی تدافعی گفتم: «کسی که زنده بماند.» دلقک گفت: «به نظر من مفهوم زندگی باید ورای این حرف‌ها باشد.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
به خدا باور نداشت، به خودش باور نداشت، ولی به ترحم شیاطین باور داشت! جروبحث کردن با او چه فایده‌ای داشت؟
masomeh
داشتن موهای بلوند، صورت کک‌مکی و چشمان آبی حتی می‌توانست خودش را آلمانی جا بزند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
یک آلمانی مسیرش را به‌خاطر یک یهودی تغییر نمی‌دهد. در این لحظه برایم مشخص شد که از نظر او، من فقط کسی بودم که راهش را سد کرده بود. ما یهودی‌ها جلوی دست‌وپای آلمانی‌ها را گرفته بودیم. پشت قضیه چه نهفته بود؟ نمی‌دانستم. تسلط بر دنیا؟ ایجاد یک جامعهٔ آریایی؟ نیک‌بختی؟ یا داشتن یک زندگی بدون باکتری؟ ما باسیل‌هایی بودیم که باید نابود می‌شدند. بیش از این ارزش نداشتیم. نه کسی ملاحظه‌مان را می‌کرد، نه به ما احساسات نشان می‌داد. مخصوصاً احساسات که اصلاً. ما فقط دردسر بودیم. دردسر و مزاحم.
Raynamaria
اگر زمانی از خودم می‌پرسیدم که معدود آلمانی‌هایی که به نظر ما یهودیان چیزی شبیه انسان بودند، چگونه می‌توانستند این‌همه قتل و جنایت را تحمل کنند، جواب سؤال در همین صحنه نهفته بود: در عالم مستی.
Raynamaria
اغلب وقتی ترس وجودم را فرا می‌گیرد، سطح چیزی را لمس می‌کنم تا آرام شوم: سطح فلزات، سنگ، پارچه - فرقی نمی‌کند، مهم این است که متوجه شوم غیر از ترسم، چیز دیگری هم در دنیا وجود دارد.
n re
آیا مگر با کسی ازدواج کردن، به‌قصد نجات جانش، عالی‌ترین شکل عشق نیست؟
zeinab_mdi70
قهرمان بودن یک چیز نسبی بود. بستگی به این داشت که آدم کدام طرف قرار می‌گرفت.
Fatemeh Karimian
کمتر از نیم‌ساعت بعد یکی از دریچه‌ها را بلند کرد و ما یکی پس از دیگری وارد مجرای فاضلاب شدیم. آبراهام چراغ‌قوه‌به‌دست، من و یوزف هرکدام با یک شمع. بلافاصله تا زانو وارد آب شدیم. بوی گند به شدت آزاردهنده بود.
Fatemeh Karimian
در زندگی و مرگ هیچ‌کس، هیچ منطقی نهفته نبود.
forooghsoodani
کسی برنده است که کمتر بترسد.
E.E
باتوجه‌به مرگی که در انتظار بود، چه چیزها که برای آدم‌ها مهم نبود...
E.E
در گتو صدهاهزار نفر زندگی می‌کردند، ولی فقط سه نفر بودند که همه آن‌ها را می‌شناختند. یکی خوار شمرده می‌شد، یکی بسیار عزیز بود و یکی که مسخره‌اش می‌کردند. کسی که همه مسخره‌اش می‌کردند، روبین‌شتاین بود.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
بندبند وجودم می‌خواست فرار کند. و از مدت‌ها قبل یاد گرفته بودم به غریزه‌ام اعتماد کنم. وگرنه موفق نمی‌شدم به شانزده‌سالگی برسم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
در کرهٔ خاکی هیچ انسان دیگری وجود نداشت که او را به اندازهٔ این موجود کوچک و ظریف دوست داشته باشم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
کسی برنده است که کمتر بترسد.
میرالماسی
«اگر موجوداتی که ساکن قلمرو سلطنتی من هستند، باور کنند که دختری با در دست داشتن سه آینهٔ جادویی می‌تواند آن‌ها را نجات بدهد، هیچ‌وقت خودشان دست به اسلحه نمی‌برند.» «پس تمام این‌ها دروغ بود...» اصلاً نمی‌توانستم باور کنم. ظالم با خوشحالی گفت: «دومین سلاح بُرنده یک ظالم، دروغ‌هایش است.» هانا پرسید: «و بُرنده‌ترین؟» «ترس.»
میرالماسی
اگر فصل بهار فرا نرسیده بود، مردن آسان‌تر می‌شد. در این صبح ۱۹ آپریل ۱۹۴۳، خورشید بر فراز گتو هم می‌تابید و نه‌تنها زندگی را، بلکه مردن را هم برایمان سخت کرده بود.
Raynamaria

حجم

۳۶۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۰ صفحه

حجم

۳۶۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۴۰ صفحه

قیمت:
۶۹,۵۰۰
۴۸,۶۵۰
۳۰%
تومان