بریدههایی از کتاب کافه کاتارسیس
۳٫۷
(۶)
چگونه پروانههای پیرهنم واقعی شدند
و بر گرمسیرترینِ رنگها نشستند
آه
راه داده بودم به ماه
از اصطکاک کور کلمات نبود
یا سایش تن چند بند سرد
محصول سیب خوبی که سطرهایم دادهاند
کتابخور
آیا کسی که زندگی را
از مرگ حتمی نجات دادهاست
خواهد مُرد
کتابخور
ما کفشهایی بودهایم
که همیشه راه را به مدرسه رساندهایم
آدامسی که زیر زبانِ زمان خیس میخورد
بادکنکی که با ترکیدنی تمام میشود
تفریحی کوتاه
بین دو زنگ طولانیِ هندسه
کتابخور
من از این منظرهها
که درون پنجرهام جا دادهاند
و از مختصات مختصر برکهها
من از تقلیل رفتن به واقعیت خستهام
کتابخور
باید پیدا کنم آن مغازهٔ سمساری را
که خاطرات مستعمل را میخرد
باید تلویزیونی را بفروشم
که از «آن شرلی» فراموشی گرفت
و مبلی را که روی آن نشستم
و با شرم گفتم: بله
و فرشی که کودکیهای پسرم
رویش روروک کشید
و آینهای
که یعنی روزی چهرهای داشتهام
کتابخور
آیا ماهی که با تمام گودالها گرم گرفته
نمیداند ماهیهای من به آب رفتن
عادت دارند؟
کتابخور
زمان، ظالمانه مهربان شدهاست
و دیگر باد، حرف نمیآورد و ببرد
یکنفر میگوید: چه روز بینظیری!
و من فکر میکنم که این یعنی
باید دربارهٔ عشق چیزی نوشت وُ
با رنگهای نادرتری گرم گرفت.
کتابخور
به اطلاعم رساندهاند درختها و کوچ
که آدرسم را میپرسی
چندسالی است
نقلمکان کردهام از رنگینکمان
و برای پی بردن به زیباییِ بزرگ
دارم کشو به کشو تاریکی را میگردم
کتابخور
باید به رسمیت شناخت
خورشید نامشروع شکل گرفته در بطن این رابطه را
کتابخور
آزادی بزرگی است دیگر
منتظر زنگها نبودن
تمرین کردن غروب
تمرین درختهایِ بیابان، طوفان
تمرینِ پرندههایی که میروند
کتابخور
حجم
۳۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۳۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان