نشستم جلوی تلویزیون، که در آن، تصاویری از یک فاجعه، بیصدا و نامفهوم، پشت سر هم ردیف میشد.
اگر صدا نباشد، تصویر نمیتواند وحشت را نشان دهد. اگر میشد آخرین لحظات زندگی نود میلیارد آدمی که از زمان بهوجودآمدن کرهٔ زمین مردهاند را فیلم کرد و در یک سالن پشتسرهم به نمایش گذاشت، نمایش، به باور من خیلی زود خستهکننده میشد. در عوض، اگر میشد پنج ثانیهٔ آخر زندگی این آدمها، واپسین هیاهوهای رنج کشیدنهایشان، مجموع نفسنفسزدنهایشان، خرخرهایشان، و فریادهایشان را ثبت کرد، و بعد روی یک نوار میکسشان کرد و با تمام ظرفیت، در یک سالن کنسرت، یا اپرا به نمایش گذاشت...
m86