بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زندگی واقعی | طاقچه
تصویر جلد کتاب زندگی واقعی

بریده‌هایی از کتاب زندگی واقعی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۶ رأی
۴٫۳
(۶)
خانه‌مان چهارتا اتاق داشت. اتاق من، اتاق برادرم ژیل، اتاق پدر و مادرم و یکی هم اتاق لاشه‌ها. آهو بود و گراز و گوزن. کله‌های بزگوزن‌ها از گونه‌های گوناگون و در اندازه‌های مختلف آن‌جا بودند. مثل غزال، ایمپالا، کَلِ یال‌دار، تیزشاخ... و چندتا گورخری که بدن‌هاشان از وسط قطع شده بود. روی یک سکو، شیری کامل بود که دندان‌های نیش‌اش را توی گردن غزالی کوچک فرو کرده بود. و در گوشه‌ای، یک کفتار بود! با اینکه تاکسیدرمی شده بود شک نداشتم زنده است. در هر تلاقی نگاهش با نگاهت، معلوم بود از وحشتی که به دلت می‌انداخت لذت می‌برد.
مهدی شادکار
مادرم از پدرم می‌ترسید. فکر می‌کنم اگر عشقش را به باغبانی و بزهای مینیاتوری‌اش حذف کنم، همین تمام چیزی باشد که می‌توانم درباره‌اش بگویم؛ زنی لاغر با موهای بلندِ آویزان. نمی‌دانم قبل از دیدارش با پدرم وجود خارجی داشته یا نه. فکر می‌کنم داشته. شبیه به موجودات نخستین شاید، تک‌سلولی ناواضح و نیمه‌شفاف یا یک آمیب، اکتوپلاسم، آندوپلاسم، هستهٔ سلول و واکوئل غذایی. و این چیزِ ناچیز به مرور و طی سال‌ها کنار پدرم بودن، از وحشت پر شده بود. همیشه کنجکاو بودم عکس‌های عروسی‌شان را ببینم. از زمانی که یادم می‌آید، توی آلبوم دنبال یک چیزی می‌گشتم. چیزی که بتواند این وصلتِ عجیب را توجیه کند. عشقی، چیزی که مایهٔ شگفتی باشد، حرمت، خوشحالی، یک لبخند... یک چیزی... اما هیچ وقت پیدا نکردم. عکس‌ها کلیشه‌ای بودند
مهدی شادکار

حجم

۱۳۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۱۲ صفحه

حجم

۱۳۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۱۲ صفحه

قیمت:
۳۲,۵۰۰
تومان