
بریدههایی از کتاب سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای سفر معنویاش
۴٫۲
(۳۷)
ـ تنها بودم اما احساس تنهایی نمیکردم. راستش شرایطم رو پذیرفته بودم.
nasrin
برای سوکورو، ماندن سر دوراهی مرگ و زندگی از کاری مثل بلعیدن تخممرغ خام به مراتب آسانتر بود. شاید چون روشی پیدا نکرد که شایستهی حس ناب و اشتیاقش برای مواجهه با مرگ باشد، خودکشی نمیکرد. اگر دری دم دستش بود که مستقیماً به مرگ باز میشد بیبروبرگرد آن را میگشود، بدون لحظهای درنگ، انگار عملی معمولی در زندگی روزمره باشد. باری، خوشبختانه یا متأسفانه چنین دری اطراف او نبود.
Renegade
از آنطرف، سوکورو در فهم اینکه چرا زندگیاش به اینجا رسیده هم درمانده بود. گفتی، بر لبهی پرتگاهی تلوتلو میخورد. درست است، خودش خوب میدانست یک اتفاق او را به اینجا رسانده، اما در این مدت، چرا مرگ سایهی شومش را بر سر او گسترده و نزدیک به نیمی از سال سوکورو را در کام خود فروبرده بود؟ در کام خود فروبرده بود ـ عیناً گویای موقعیت اوست. سوکورو در دام مرگ افتاده بود، مثل یونس در شکم ماهی. روز از پس روز در بیمعنایی میگذشت و سوکورو بلاتکلیف و سرگشته، روزگار یکنواخت و پوچی داشت. توگویی، خوابگردی باشد، یا مردهای که هنوز نفهمیده جان ندارد.
Hakime Zare
فکر کرد توانایی درد کشیدن نشانهی خوبی است. وقتی هیچ دردی حس نکنی، وقتی است که توی دردسر افتادی.
shahrzad
سوکورو فکر کرد زندگی مثل یک دفتر نت پیچیده است. پوشیده از نوشتههای رمزآمیز است. نتهای شانزدهم و سی و دوم و علامتهای عجیب دیگر. تفسیرشان غیرممکن است، حتا در صورت تفسیر و اجرای درست باز هم تضمینی نیست، دیگران راضی باشند. چرا باید زندگی چنین پیچیده باشد؟
shahrzad
آئو ادامه داد: «میدونین، منظور من اینه که اگه ورزشکار واقعی باشی مجبوری یاد بگیری که بازندهی خوبی باشی.»
کاربر ۲۶۸۲۵۸۸
آنها با دردهایشان بههم وصل میشدند. درد به درد اتصال مییابد، شکنندگی به شکنندگی. سکوت همواره با فریادی از سردرد، بخشش با خونریزی و پذیرش با از دست دادن همراه است
کاربر ۲۶۸۲۵۸۸
اعتمادبهنفس داشته باش و جسور باش. اینها چیزهایی است که تو احتیاج داری. نذار ترس و غرور احمقانه باعث بشه کسی که برات ارزشمنده از دستت بره.
الهه اندیشمند
لحظهی آخر، میفهمی زندگی چهقدر کمعمق و سطحی بوده. مشمئزکننده است که ببینی چه زندگیای رو داشتی تحمل میکردی.
forooghsoodani
«همهجا همینه. تا وقتی واسه کس دیگهای کار میکنی، مجبوری به سازشون برقصی.»
forooghsoodani
هر چهقدر هم که من بتونم مخ بزنم بازم نمیتونم چیزی رو که بهش اعتقاد ندارم بفروشم.»
forooghsoodani
اندوه تعریفنشدهای که قلبش را فراگرفته
کاربر ۲۶۸۲۵۸۸
اندوه در سکوت، سراسر وجودش را تسخیر کرد. اندوه بیشکل و ناپیدا. اندوهی که میتوانست لمسش کند، درعینحال دور بود و غیرقابل دسترس. قفسهی سینهاش پر از درد شد و نفسش بهسختی بالا میآمد.
کاربر ۲۶۸۲۵۸۸
نفسهای عمیقی میکشید. وقتی نفسش را تو داد، متوجه شیئی سرد و سخت نزدیک به مرکز بدنش شد ـ هستهی سخت زمین که سالیان درازی منجمد میماند. این همان منبع درد در سینه بود و علت سخت نفس کشیدن. تاکنون وجود چنین چیزی را در بدنش نفهمیده بود.
به این درد و نفستنگی نیاز داشت. همان چیزی بود که او بایستی وجودش را میپذیرفت و با آن مواجه میشد. از آن به بعد بایستی هستهی منجمد را ذره ذره ذوب کند. شاید به درازا میانجامید، اما مجبور به این کار بود. حرارت بدنش تکافوی ذوب کردن این خاک منجمد را نداشت. او به گرمای شخصی دیگر نیاز داشت.
کاربر ۲۶۸۲۵۸۸
سوکورو فکر کرد زندگی مثل یک دفتر نت پیچیده است. پوشیده از نوشتههای رمزآمیز است. نتهای شانزدهم و سی و دوم و علامتهای عجیب دیگر. تفسیرشان غیرممکن است، حتا در صورت تفسیر و اجرای درست باز هم تضمینی نیست، دیگران راضی باشند. چرا باید زندگی چنین پیچیده باشد؟
کاربر ۲۶۸۲۵۸۸
حجم
۲۴۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۲۴ صفحه
حجم
۲۴۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۲۴ صفحه
قیمت:
۱۱۴,۰۰۰
تومان