نعیم: غلاف کن. کِی بیاد اون وقت و ساعتی که تو ناموسم باشی و فُحشِتو به جون بخرم.
شاهده: آدم هرجایی باشه، ناموسِ تو نباشه.
بوف عینکی
گفتم تو حرف نزن یا نه، گفتم به عربدهکشی نمیرسیم یا نه؟ گفتم بعدِ من بیا و هوام باش یا نه؟ تو چی بودی؟ از هر چی بهت گفته بودم، تو یا نه شدی. تو اصلاً چرا حالیت نیست؟ معرکهگیری تو خیابون با تفنگ و نقاب؟ این بود قرار یا یه بچهقاپیِ ساده؟
دینانی
نعیم: چرا یه جوری دست میدی که انگار ما از اول شیشگیریم و تو هم رو تاسِت جز شیش هیچی نیست؟ مگه تُو تو تنهایی و بی کَسیت چی داری که هیچی خالی واسه من توش نیست؟ مگه قراره چقد این بیرون باشیم؟ حالا هر چقد، بیا باهم باشیم. میریم دفترخونه رسمیش میکنیم.
شاهده: جلو نیا نعیم، گُم شو عقب.
(شاهده اسلحه را مسلح میکند و رو به نعیم میگیرد.)
نعیم: یعنی اونقد چرند و پرندم که تو روم تفنگ بالا بیاری؟
شاهده: آره. چرند میگی. جفنگ میگی. گُم شو تا سرِ هیچی خونِتو ننداختی گردنم.
نعیم: من دارم خودم و تو رو نیگا میکنم. هر جوری هم نیگا میکنم میبینم میشه. دو نفریم عین هم از یه قماش. از آسمون و زمین نیستیم. از یه جاییم.
|ݐ.الف
چرا یه جوری دست میدی که انگار ما از اول شیشگیریم و تو هم رو تاسِت جز شیش هیچی نیست؟ مگه تُو تو تنهایی و بی کَسیت چی داری که هیچی خالی واسه من توش نیست؟ مگه قراره چقد این بیرون باشیم؟ حالا هر چقد، بیا باهم باشیم. میریم دفترخونه رسمیش میکنیم.
ava