لارا: [به او نزدیک شده و دستش را روی پیشانی او میگذارد] چی؟ مرد و گریه!
سرهنگ: بله، گریه میکنم، با اینکه مَردم. مگه یه مرد چشم نداره؟ مگه یه مرد دست، اعضای بدن، احساسات، عواطف و ترحم نداره؟ مگه همون غذا رو نمیخوره، با همون اسلحه صدمه نمیبینه، مگه با همون زمستون و تابستونی که زنها رو گرم و سرد میکنه گرم و سردش نمیشه؟ اگه بهمون ضربه بزنی، مگه خونریزی نمیکنیم؟ اگه قلقلکمون بدی، نمیخندیم؟ اگه بهمون زهر بدی، نمیمیریم؟ چرا یه مرد نباید شکایت کنه، چرا یه سرباز نباید گریه کنه؟ چون مردونه نیست! چرا مردونه نیست؟
shakiba
گوستاو: امیدوارم منو بابت چیزی که میگم ببخشی ـ اما عشق زنانه یعنی گرفتن و بردن. و کسی که زن ازش هیچچیزی نمیگیره، صاحب دل اون زن نیست. اون هیچوقت دوستت نداشته!
shakiba
کریستین: همین کارو باید کنم و با یه کیسه بخششِ پروردگار برگردم که برا تو هم بس باشه. مسیح برای گناهان تو رنج کشید و مصلوب شد. و وقتی با ایمان و روح پشیمون به سمتش بریم، اون بار گناهان ما رو به دوش میکشه.
ژان: خوار و بارِ دزدی رو چی؟ اونا رو هم به دوش میکشه؟۳۱
جولی: تو به این چیزایی که گفتی باور داری کریستین؟
کریستین: این چیزا اعتقادِ زندگیمه، و همونقدر برام واقعیه که اینجا ایستادنم. اینا اعتقادِ بچگیمه که تو دوران جوانی هم نگهش داشتم میس جولی. و فورانِ معصیت، وفور رحمت الهی رو میاره.
جولی: کاش من هم ایمان تو رو داشتم
کاربر ۸۵۶۲۰۴۰
اون بود از من یه نیمه مرد/نیمه زن ساخت. تقصیر کی بود؟ پدرم؟ یا مادرم؟ یا خودم؟ خودم؟ ولی من هیچ خودی ندارم. فکرم فکرِ پدرمه، احساساتم احساسات مادرم. حتی همین ایدهٔ برابری انسانها، مالِ نامزد سابقمه. همینی که الان بهش میگم بیوجدان! چطور میشه همهٔ اینا تقصیر من باشه؟ مگه میشه مثل کریستین همهٔ بار رو بندازم رو دوش مسیح؟
کاربر ۸۵۶۲۰۴۰