بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در پس پرده | طاقچه
تصویر جلد کتاب در پس پرده

بریده‌هایی از کتاب در پس پرده

انتشارات:انتشارات پر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۹ رأی
۳٫۷
(۹)
که شب گذشته دعایی خوانده و نیتی کرده و خوابیده و آن جد ما را در خواب دیده یا به‌طوریکه می‌گوید با روحش تماس گرفته و جد ما نشانیهای کاروانسرا و آن دفینه را داده و تأکید کرده که باید برود و آن را از زیر خاک بیرون بیاورد و با دختری که نام و نشانش را داده است ازدواج کند. سیدعلی عقیده راسخی به خواب خود دارد و دو سال است که سرسام گنج و آن دختر موهوم را گرفته و اصرار دارد که حتمآ باید برویم و آن گنج را تصاحب کنیم تا بعد خودش دور دنیا بیفتد و آن دختر را پید کند، خیلی اسباب غصه ما شده. تأثر من از شنیدن این ماجرا بیشتر شد. دلم به حال پیرمرد سوخت و از جنون پسرش اندوهگین شدم و گفتم: خیلی‌ها گنج در خواب می‌بینند ولی کسی دنبالش نمی‌رود. خواب تا
غلام رضا
در جهان خاکی که شما در آن به‌سر می‌برید راه زندگی برای هیچکس هموار نیست.
پ. و.
ترکمن بلافاصله درگذشت ترس و وحشت بی‌حدی اهل قافله را گرفت. مردها و زنها فجایعی را که ترکمن‌ها نسبت به اسرای شیعه مرتکب می‌شدند در نظر مجسم ساخته بر جان و مال خود بیمناک شدند. هیچکس به فکر شام و استراحت نبود همه از هم می‌پرسیدند که چه باید کرد و چه خواهد شد؟ مردهای خشن و تندخو نسبت به زنان خود مهربانتر و رئوفتر گشتند، زنها هم کودکان خود را تنگ‌تر در آغوش گرفتند.
پ. و.
گفتم: آنچه تعریف کردید مطالبی که اگر خواب هم نمی‌دیدید ممکن بود از متن کتاب‌های تاریخ و یا به قول خودتان از پشت کتاب دعا به دست آوردید، ولی ظاهرآ راجع به خود دفینه و اینکه چیست و کجاست و در چه جایی دفن شده خبری و اثری در دست ندارید. بی‌پروا و با لحن مطمئن جواب داد: این موضوع را در خواب به من گفته‌اند و جای دفینه را نشان داده‌اند. لبخندی از روی عدم اعتبار به قولش زدم و سکوت کردم. معنی لبخند را فهمید و به هیجان آمد و گفت: هرچند که جسارت است از من نرنجید ولی در زندگی از انکار اجتناب کنید، می‌توانید مطلبی را باور نکنید ولی هرگز منکر چیزی که اطلاعی از آن ندارید نباشید. شما اگر مطالعات و معلوماتی درباره عالم خواب روح داشتید این لبخند را نمی‌زدید.
پ. و.
در نور ماهتاب کاروانسرا از دور نمایان‌بود و گویی آن دو را به سوی خود می‌خواند.
پ. و.
من از عالم بالا ترا می‌بینم و از غم و شادی تو آگاهم، مطمئن باش که تا وقتی که پاکدل، نکوکارو خداشناس باشی از حمایت من و اجدادمان برخوردار خواهی بود. در اینجا چند نفر از اجداد ما برای تأمین سعادت تو و شوهرت می‌کوشند.
پ. و.
کدام را انتخاب می‌کنی؟ سید با لحن محکم و قطعی جواب داد: آن را که خدا مقدر کرده است.
پ. و.
بازماندگان میت نباید در مرگ او بیتابی و گریه زاری بکنند زیرا این عمل باعث رنج و ناراحتی روح میت خواهد شد. واعظ صحبت از بقای روح به میان آورد و الحق در این زمینه داد سخن داد تا رسید به جایی که گفت روح آن جوان ناکام اکنون در همین مجلس نشسته و ما را می‌بیند و سخنان ما را می‌شنود و در هرحال بازماندگان باید کارهایی بکنند که مایه خشنودی روح مرده باشد، هیچ کاری بهتر از این نیست که به وصیت او عمل کنند و روحش را با انجام کارهایی که در زندگی خوش می‌داشت شاد و خشنود سازند. سخنان واعظ خان را تکان داد و منقلب کرد. با خود گفت: عجب شمری هستم من، انتقام از که برای چه؟ از کشتن سید یا آزار آن دختر چه حاصل می‌شود؟
پ. و.
رسم روزگار بر این است که در آن‌واحد یکی از عدم قدم بدین جهان مینهد و در همان دم دیگری از دنیای فانی به سرای جاودانی میرود. یکی از شادی قهقهه می‌زند و میرقصد و می‌خندد و دیگری در همان آن می‌گرید و خاک غم بر سر می‌کند. کیست که به عمر خود در این جهان بهره‌ای از شادی یا نصیبی از غم نداشته باشد. عجب آنکه اگر غم و شادی مردمان را در ترازو بگذارند همه یکسان درمیآیند. غم و شادی گدایی را در یک کفه و از آن پادشاهی را در کفه دیگر بگذارید و بکشید هر دو را برابر خواهید یافت بیجهت کسانی گمان می‌کنند که محنت و غم آنان بیش از دیگران است. اشتباه میکنند همه یکسانیم و به یک میزان از هر دو سهم داریم.
پ. و.
راستی عجب دنیایی است یکی خاک به سر می‌ریزد و سیاه می‌پوشد دیگری حنا می‌بندد و از عزا درمی‌آید، تف بر این دنیا کسی هم نمی‌داند که حق با کیست و باطل کدام است
پ. و.
اگر کسی با نیت پاک دنبال کار خیری برود خدا او را ناامید نمی‌کند
پ. و.
استعداد خدادادی را وقف شیطان نمود و ابلیس را راهنمای خود ساخت و عاقبت هم با دست خود ریشه عمر خویشتن را برانداخت و با همان سلاحی که برای کشتن دیگران تعبیه کرده بود راه دوزخ پیمود.
پ. و.
مریم دیگر از آن خانه خارج نشد یک هفته بعد در همان اطاقی که خود قدم به این جهان نهاده بود دختری آورد، نوزاد اسم خود را هم که اسم مادر مریم «راضیه» بود همراه آورده بود شب اسم‌گذاری کودک خانواده میرزا علیخان و جمعی از دوستان حاضر بودند. اسم طفل را مجید خان در گوشش خواند. در آن مجلس جشن یک مهمان دیگری هم حضور داشت که او همه را می‌دید ولی کسی او را نمی‌دید و او مادر مریم بود.
پ. و.
رسم روزگار بر این است که در آن‌واحد یکی از عدم قدم بدین جهان مینهد و در همان دم دیگری از دنیای فانی به سرای جاودانی میرود. یکی از شادی قهقهه می‌زند و میرقصد و می‌خندد و دیگری در همان آن می‌گرید و خاک غم بر سر می‌کند.
Neyzar
در زندگی از انکار اجتناب کنید، می‌توانید مطلبی را باور نکنید ولی هرگز منکر چیزی که اطلاعی از آن ندارید نباشید.
susan
در زندگی از انکار اجتناب کنید، می‌توانید مطلبی را باور نکنید ولی هرگز منکر چیزی که اطلاعی از آن ندارید نباشید.
susan

حجم

۷۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

حجم

۷۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان